Quantcast
Channel: افشاگری - جنبش سایبری 313 l ظهور , آخرالزمان , مهدویت , جنگ نرم , امام زمان (عج)
Viewing all 549 articles
Browse latest View live

کنترل ذهن برای بهره کشی‌جنسی +عکس

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
از مهم‌ترین اقداماتی که در این اماکن صورت می‌گرفت جشن‌های تجاوز به عنف و شکنجه جمعی و نوع خاصی از عملیات تحت عنوان صید انسان بود. اوبراین همچنین توضیح می‌دهد که از وی به عنوان برده جنسی در جشن‌های شیطان پرستی و بوهیمی که سران ایالات متحده و برخی دیگر از کشورهای جهان در آن حضور داشتند، استفاده شده است.

کنترل ذهن برای بهره کشی‌جنسی +عکس

برنامه "UK-ULTRA" یا مونارک برای کنترل ذهن و به بردگی کشاندن زنان و کودکان فعالیتی اساسی است که سازمان‌ جاسوسی مرکزی آمریکا (سی آی ای) در دهه‌های اخیر به صورت محرمانه آن‌ را دنبال می‌کند. برنامه یو کا اولترا طرحی برای از بین بردن شخصیت واقعی انسان است که با استفاده از شوک‌های الکتریکی و ایجاد برنامه‌های شخصیتی متنوع در ذهن فردی اجرا می شود که شخصیت واقعی وی به سرقت رفته است.

این برنامه سیا را قادر می‌سازد تا فرد مذکور را بر اساس برنامه‌های کاری خود برای هر اقدام مشخصی آماده کند. این همان برنامه‌ای است که برای آماده‌سازی عناصر انتحاری جهت انجام ترورهای مختلف به کار گرفته می‌شود.

پیشینه طرح کنترل ذهن در سازمان سیا

سازمان جاسوسی آمریکا در سال 1947 تحت عنوان قانون امنیت ملی این کشور تأسیس شد، یکی از زمینه‌هایی که این سازمان مطالعات خود را در مورد آن‌ آغاز کرد موضوع کنترل ذهن بود.

آمریکایی‌ها مدعی هستند که این برنامه را در واکنش به موارد مشابه این طرح از سوی اتحادیه جماهیر شوروی و چین و کره شمالی برای کنترل ذهن به کار گرفته اند.
سازمان سیا اولین برنامه در این راستا را در سال 1950 تحت عنوان "بِلو بِرد" دنبال کرد. برنامه یو کا اولترا رسماً در سال 1953 آغاز شد و در سال 1964 به ظاهر متوقف گشت.

در سال 1973 و بعد از درز برخی اطلاعات از تحقیقات انجام شده، ریچارد هلمز رئیس وقت سازمان سیا دستور داد که هر نوع سابقه‌ای درباره این برنامه جاسوسی از بین برده شود.

صید انسان؛ جشن تجاوز به عنف و شکنجه دسته‌جمعی/ از ارتباط جنسی با هیلاری تا مصرف کوکائین با بیل کلینتون/ در حال تکمیل شدن

کتاب "تحول آمریکا" نوشته "کتی اوبراین" داستان کامل و واقعی یکی از قربانیان این آزمایش‌ها است و نویسنده کتاب و دخترش "کِلی" قربانی آن بوده اند. آن‌ها البته این بار قبل از اینکه عقل خود را به صورت کامل از دست دهند، یا بعد از پایان آزمایش‌های انجام شده به قتل برسند، به دست "مارک فیلیپس" یکی از عناصر سابق سازمان اطلاعات آمریکا نجات پیدا کردند. در این کتاب اوبراین و فیلیپس مجموعه‌ای از واقعیت ها و مستندات را به همراه عکس‌های مختلف منتشر کرده و حجم تجاوزها انجام شده بر ضد حقوق بشر در مؤسسات امنیتی آمریکا را فاش کردند. آن‌ها در همین راستا جنایت‌های دولت‌های مختلف آمریکا بر ضد شهروندان خود و غیرنظامیان دیگر کشورهای دنیا را نیز افشا کردند.


نظم نوین جهانی و جنایت و فحشا

صید انسان؛ جشن تجاوز به عنف و شکنجه دسته‌جمعی/ از ارتباط جنسی با هیلاری تا مصرف کوکائین با بیل کلینتون/ در حال تکمیل شدناین کتاب از 37 فصل تشکیل شده و دو بخش دارد، بخش اول را مارک فیلیپس نوشته که 4 فصل دارد و بخش دوم نوشته کاترین اوبراین در مورد همین موضوع است.

اهمیت این کتاب تنها از آنجا نیست که در مورد اقدامات غیر انسانی سازمان جاسوسی مرکزی آمریکا صحبت می‌کند، بلکه اهمیت آن در اینجاست که واقعیت‌ها و جزئیاتی از پناه بردن آمریکا و سران آن به تمامی ابزارهای مشروع و نامشروع برای تحمیل سیطره خود در جهان و تقویت ارکان نظم نوین جهانی را افشا می‌نماید.
شاید بتوان گفت پروژه "یو کا اولترا" که اخیراً فاش شده یکی از مهم‌ترین ابزارهای این کشور برای مهار علم در راه رسیدن به تسلط بر عقل انسانی با استفاده از تسلط بر مجاری اطلاعاتی و نشر اکاذیب باشد که منجر به رواج هرج ‌و مرج و بی‌ثباتی در جوامع هدف می‌شود.

در بخش اول از این کتاب مارک فیلیپس به تعریف اصطلاحی کنترل ذهن می‌پردازد و نحوه کار سازمان‌های جاسوسی برای تسلط بر ذهن و خدشه وارد کردن حقوق انسان را تشریح می کند.

وی در این زمینه از تسلط بر مجاری ورودی اطلاعاتی انسان‌ها آغاز کرده و در ادامه به روند شست‌وشوی کامل مغز و تسلط بر تمامی روش‌های رفتاری و تفکر فرد می‌رسد و در نهایت تأکید می‌کند که این روش‌ها نتایج مورد نظر آمریکا در سطح کنونی جوامع هدف را تأمین می‌کند.

فیلیپس در صفحه 16 در این کتاب می‌نویسد: علم قدرت می‌آفریند و سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا همواره سعی دارد این قدرت را محرمانه نگه دارد و این از اولویت‌های کاری آنهاست.

بنابراین از منظر کاری جاسوسان آمریکایی علم قدرت مخفی است، روزنامه نیویورک‌تایمز در گزارشی در سال 1971 به بررسی نتایج استراتژی محرمانه تاثیر فعالیت‌های مبهم شیطان پستی و سحر و جادو پرداخته و تأکید می‌کند که تا چه اندازه در ذهن کسانی که آن‌ها را دنبال می‌کنند، تأثیر دارد. این موضوع از حیث اهمیت در آن زمان جایگاه اول را در بررسی‌ها و مطالعات سازمان سیا داشته است.

فیلیپس در فصل دوم از بخش مربوط به خود به زندگی‌نامه خود و رسیدن از یک کارمند فروش به منصب کارشناسی در علوم کنترل ذهن و رفتار در سازمان جاسوسی مرکزی آمریکا پرداخته است. وی تأکید دارد که موضوع کنترل رفتارهای اصلی دشمنان یکی از مهم‌ترین مسائلی است که در محافل کاری سازمان سیا و دیگر مؤسسات امنیتی و نظامی آمریکا مورد بررسی قرار می‌گیرد.


صید انسان؛ جشن تجاوز به عنف و شکنجه دسته‌جمعی/ از ارتباط جنسی با هیلاری تا مصرف کوکائین با بیل کلینتون/ در حال تکمیل شدنجنون، خشونت و فحشا ویژگی مطلوب سیا از جامعه آمریکا

وی می‌گوید که سه اتفاق مهم در زندگی اش افتاده که او را به درگیری با سازمان سیا کشانده است. یکی از این اتفاقات آشنایی او با آلکس هوستون یکی از مزدوران سازمان سیا در زمینه اقدامات زشت و غیر قانونی مانند قاچاق سلاح و پول‌شویی و قاچاق کودکان و صنعت ابتذال جنسی بوده است. موضوع دوم تخصص تقریباً نادری بود که فیلیپس در زمینه‌های تبلیغاتی و نحوه کنترل رفتار مخاطبان برای افزایش حجم فروش به دست آورد.

سومین اتفاق مهم زندگی فلیکس ازدواجش با کتی فیلیپس یا همان کتی اوبراین بود. آن‌ها دختری به نام کِلی داشتند که هوستون وی و مادرش را به منطقه‌ای ناشناس در داخل آمریکا برد تا آزمایش‌های غیرانسانی خود را برای این دو و تعداد زیادی از شهروندان آمریکا و خارجی‌ها دنبال کند.


وی در تشریح جزئیات اقدامش برای فراری دادن کتی از مقر سازمان جاسوسی آمریکا و منطقه‌ای که آزمایش‌های مذکور در آنجا صورت می‌گرفت، مسائلی را ذکر می‌کند که نشانگر واقعیت اوضاع داخلی آمریکا و اقدامات دستگاه‌های اجرایی در دولت این کشور و مشکلات موجود در جامعه آمریکا از جمله فقدان بُعد انسانی در رفتار آن‌ها است . وی به عنوان مثال می‌نویسد : ما از جامعه‌ای فرار می‌کردیم که با مواد مخدر منتشر شده از سوی سازمان جاسوسی مرکزی آمریکا و تحت فشار فیلم‌های خشن و زشتی که محدودیتی برای آن‌ها وجود ندارد، دیوانه شده است.


انحرافات جنسی و زنا با محارم در آمریکا بیداد می‌کند

کتی اوبراین در بخش دوم از این کتاب به ذکر جزئیات تجربه وحشتناک خود در داخل ساختمان‌های سازمان جاسوسی مرکزی آمریکا اشاره کرده و در این راستا به برخی از حقائق مربوط به اقدامات غیر انسانی از فعالیت‌های این سازمان می‌پردازد. وی می‌نویسد: با اقدامات مربوط به کنترل ذهن تحت پروژه استبداد مشروع قدرت تسلط بر افکار ارادی و اختیاری خود را از دست داده بودم، دیگر نمی توانستم فکر کنم یا سوال بپرسم.

تنها قادر بودم اقداماتی را انجام دهم که برای آن برنامه‌ریزی شده بودم . با وجود اینکه کسانی که به ذهن ما مسلط شده بودند در رفتارهای خود این‌گونه نشان می‌دادند که انسان‌های متفاوت یا شیاطین یا الهه ‌هایی هستند که بر من تسلط کامل دارند، اما تجربه من ثابت کرد که جانیان نظم نوین جهانی همچنان نمی‌توانند کنترل روح انسانی را در دست گیرند.

وی توضیح می‌دهد که خشونت و مصیبت‌هایی که این تجربه برایش به دنبال داشته تا لحظه نوشتن این کتاب به پایان نرسیده و دخترش کلی نیز همچنان در حالت فقدان فکری و عقلی ناشی از آزمایش‌های سازمان سیا به سر می‌برد.

صید انسان؛ جشن تجاوز به عنف و شکنجه دسته‌جمعی/ از ارتباط جنسی با هیلاری تا مصرف کوکائین با بیل کلینتون/ در حال تکمیل شدن

اوبراین با نشان‌ دادن چهره بسیار زشت و منحرف آمریکا و جامعه این کشور می نویسد که انحرافات جنسی و زنا با محارم به اندازه‌ای در این کشور بالاست که حتی نویسنده این کتاب و برادرش نیز از سوی پدرشان با آن مواجه بودند.

این اتفاقات آثار خشنی بر روی شخصیت آنها گذاشته و تا سنین بالا نیز با آنها همراه بوده است. وی می‌نویسد که دایی‌هایش به همان شکلی جان دادند که در جامعه آمریکا رواج دارد. "تِد" در حالی که آواره شده بود، در خیابان‌های میشیگان جان داد و "بومبار" دایی دیگرش نیز به علت اعتیاد به مواد مخدر و مشروبات الکلی جان خود را از دست داد.

وی می‌نویسد که پدرش در صنعت ابتذال جنسی و قاچاق کودکان کار می‌کند و او نویسنده را به پروژه محرمانه مونارک که در محافل سازمان جاسوسی آمریکا با عنوان پروژه یو کا اولترا شناخته می‌شود، فرستاد. چرا که به این ترتیب می‌توانست به مصونیت قضایی دست پیدا کند و مقامات محلی و فدرالی از پیگرد جنایت‌هایی که او در زمینه انجام می‌داد، منع می‌شدند.

اوبراین می‌گوید که برخی از مهم‌ترین شخصیت‌هایی آمریکایی از جمله پاپ واندرگاگت و نمایندگان دولت‌های آمریکا از جمله جرالد فورد رئیس جمهور اسبق آمریکا در بالاترین سطوح ممکن چه در ابتدای شغل های خود یا در همان دوره مسئولیتشان در این اقدامات کثیف دست داشت.  


صید انسان؛ جشن تجاوز به عنف و شکنجه دسته‌جمعی/ از ارتباط جنسی با هیلاری تا مصرف کوکائین با بیل کلینتون/ در حال تکمیل شدنانحرافات جنسی روسای جمهور آمریکا و هیلاری کلینتون

وی در ادامه به تشریح تجربه‌های خود در ضمن پروژه مونارک اشاره کرده و می‌نویسد که ماهیت آزمایش‌هایی که بر روی وی انجام می‌شد، برای کنترل ذهنی و رفتاری وی و واداشتن او به اقداماتی بود که در اختیار خودش نبود. این در حالی است که وی در هوشیاری کامل قرار داشت و فطرت انسانی‌اش با این اقدامات مخالف بود.

از سوی دیگر عناصری که در این پروژه‌ها نظارت داشتند از حالت‌هایی که در اختیار آن‌ها قرار داشت، به نفع شخصیت‌های ارشد حاکم در ایالات متحده از جمله رؤسای جمهور سابق این کشور سوءاستفاده می‌کردند. جرارد فورد، رونالد ریگان و بیل کلینتون رؤسای جمهور سابق آمریکا و دیک چنی معاون رئیس جمهور در دوره جرج بوش از جمله این افراد بودند. کتی همچنین می گوید که اقدامات زشت جنسی خود را با هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا با وجود اطلاع همسرش بیل کلینتون انجام می داد.


وی در این رابطه می نویسد: هیلاری کلینتون تنها زنی بود که با دیدن بدن من که از شدت اقدامات زشت جنسی کج و معوج شده بودم، تحریک می شد.

وی می‌افزاید تجاوزهایی که در ساختمان‌های سازمان جاسوسی آمریکا بر ضد این عناصر انجام می‌شد قرار گرفتن در معرض شوک‌های الکتریکی و اقدامات جنسی و هم جنس بازی بود و غالباً این اقدامات با حذف اراده فرد و مجبور کردن به انجام خواسته‌ها صورت می‌گرفت و غالباً آزمایش‌های متعددی برای فراموش کردن تجربه‌های جنسی عناصر فعال در این پروژه‌ها با مسئولان ارشد دولت فدرالی آمریکا که از مقر این پروژه بازدید می‌کردند، انجام می‌شد.

صید انسان؛ جشن تجاوز به عنف و شکنجه دسته‌جمعی/ از ارتباط جنسی با هیلاری تا مصرف کوکائین با بیل کلینتون/ در حال تکمیل شدن


انحراف موسسات به ظاهر دینی مسیحیان در آمریکا

بزرگ‌ترین موضوع جنجالی موجود در این کتاب میزان انحراف مؤسسات سیاسی، دینی و اجتماعی است که خودشان باید اصلاح جامعه و بهبود رفتارهای آن را برعهده داشته باشند. این موضوع در مورد رفتارهای کلیساهای مختلف آمریکایی و برخی روحانیون مسیحی فعال در این کلیساها است که همراه با دولت آمریکا در بسیاری از این انحرافات و تجاوزها و جنایت‌ها دست داشتند و آن را خدمت به کشور و دین مسیحیت وانمود کردند.


کتاب خانم اوبراین کلیساهای آمریکا از جمله کلیسای کاتولیک و کلیسای مورمون و کلیسای قدیسین معاصر در این کشور را به همراه روحانیون دینی به همکاری با مقامات ارشد نظامی و اطلاعاتی برای اجرای مجموعه ای از توطئه ها در راستای سوءاستفاده از عناصری متهم کرده که ذهن و رفتار آن‌ها در زمینه‌های مختلف مورد کنترل و تجاوز قرار گرفته است.

وی در ادامه به برخی از زمینه‌ها کاری گروه مونارک اشاره کرده و می‌گوید یکی از مهم‌ترین این اقدامات،مزدوری برای نیروهای مسلح و سیستم‌های اطلاعاتی آمریکا برای پوشش مجموعه ای از عملیات‌ها در خارج به ویژه در آمریکای لاتین است. آن ها بر اساس منافع سیاست خارجی آمریکا علاوه بر این‌ها قاچاق اسلحه و کوکائین برای ایجاد ناامنی در برخی کشورهای مخالف آمریکا مانند السالوادور و گواتمالا و نیکاراگوئه را نیز انجام داده و همزمان از گروه‌های مخالف دولت نیز حمایت می کردند.

صید انسان؛ جشن تجاوز به عنف و شکنجه دسته‌جمعی/ از ارتباط جنسی با هیلاری تا مصرف کوکائین با بیل کلینتون/ در حال تکمیل شدن

صید انسان؛ جشن تجاوز به عنف و شکنجه دسته‌جمعی/ از ارتباط جنسی با هیلاری تا مصرف کوکائین با بیل کلینتون/ در حال تکمیل شدن

این عناصر معمولاً برای پوشش مزدوران سازمان جاسوسی مرکزی آمریکا و پنتاگون که در این کشورها مشغول به فعالیت بودند، استفاده می‌شود. آن‌ها همچنین اموال به دست آمده از طریق تجارت مواد مخدر و قاچاق سلاح را برای تأمین مالی پروژه‌های محرمانه وزارت جنگ و آژانس اطلاعاتی آمریکا بدون نظارت کنگره این کشور هزینه می‌کردند.

اوبراین می‌نویسد که ضمن حضور در یکی از پایگاه‌های نظامی در نزدیکی ایالت آرکانزاس که پایگاه "تینکر" نامیده می‌شد، به همراه یکی از رفقای خود آموزش های عدیده‌ای را زیر نظر یک فرد نظامی به نام جانستون دریافت کرده و به اقدامات زشت متعددی از جمله قاچاق و انتقال مواد مخدر به داخل یا خارج ایالات متحده اقدام کرده است.

وی می‌گوید که در یکی از این دفعات یک محموله کوکائین را به ایالت آرکانزاس آورد و در جریان این عملیات با یکی از مسئولان ارشد این ایالت رابطه جنسی برقرار کرده و بخشی از کوکائین ارسال‌ شده از سوی جانستون را به همراه این مسئول آمریکایی مصرف کرده است، این مقام آمریکایی که بعد‌ها چهل و دومین رئیس‌جمهور تاریخ آمریکا شد، کسی نبود جز بیل کلینتون.  

صید انسان؛ جشن تجاوز به عنف و شکنجه دسته‌جمعی/ از ارتباط جنسی با هیلاری تا مصرف کوکائین با بیل کلینتون/ در حال تکمیل شدن

ارتباط سازمان سیا با محافل شیطان پرستی

نویسنده در ادامه برخی از تصاویری که بعد از مرحله بهبودی از تجربه تلخ خود در مورد ماهیت اوضاع داخل اردوگاه تینکر و تجاوزات صورت گرفته در داخل اردوگاه را توضیح داده و گفت: شکنجه‌های مختلف و برنامه‌های کنترل ذهنی که من در این اردوگاه با آن‌ها مواجه بودم، برای انجام این مأموریت‌های ساده بود. البته بسیاری مأموریت‌های دیگر نیز وجود داشت که شامل قتل های مبهم و خارج از کنترل می‌شد که کوکس انجام می‌داد.

اوبراین به همراه دخترش کلی بعد از انتقال از اردوگاه تینکر به ایالت تنسی رفت و در آنجا با آلکس هوستون مزدور سیا آشنا شد. هوستون مجموعه ای از روش‌های جدید برای کنترل ذهن و اراده آن‌ها را اجرا کرد و به صورت اختصاصی آن‌ها را برای برنامه‌های جنسی مهیا کرد. بعد از آن برنامه‌ریزی برای مجموعه ای از عملیات‌های دولتی سیا که در بودجه آمریکا تحت بودجه نمونه ریاست جمهوری قرار داشت انجام شد.

این اقدامات در اردوگاه‌های نظامی و غیرنظامی متعدد از جمله "ردستون" و "سوئیس ویلا" صورت می‌گرفت. در این مناطق نیز شوک‌های روانی و عقلی متعددی به حاضران وارد می‌شد تا آن‌ها را تحت عنوان" پادگان‌های بردگان " قرار دهد.

صید انسان؛ جشن تجاوز به عنف و شکنجه دسته‌جمعی/ از ارتباط جنسی با هیلاری تا مصرف کوکائین با بیل کلینتون/ در حال تکمیل شدن

از مهم‌ترین اقداماتی که در این اماکن صورت می‌گرفت جشن‌های تجاوز به عنف و شکنجه جمعی و نوع خاصی از عملیات تحت عنوان صید انسان بود. اوبراین همچنین توضیح می‌دهد که از وی به عنوان برده جنسی در جشن‌های شیطان پرستی و بوهیمی که سران ایالات متحده و برخی دیگر از کشورهای جهان در آن حضور داشتند، استفاده شده است.

وی در مورد اردوگاه سوئیس ویلا می نویسد: خطرناک‌ترین بازی که در اردوگاه سوئیس ویلا انجام می شد، صید انسان بود که در این بازی از بردگان جنسی به عنوان طعمه مزدوران سازمان سیا و سیاست‌مداران و مقامات دیگر این کشور استفاده می‌شد. من و کلی به عنوان صید انسانی در اردوگاه سوئیس ویلا حضور داشتیم و در پشت دیوارهای حفاظت ‌شده این ویلا برای تضمین موفقیت عملیات برنامه‌ریزی روی ذهن ما شوک‌ها و شکنجه‌ها و تجاوزهای جنسی متعدد را تحمل می‌کردیم.

من در این ویلا با " خطرناک‌ترین بازی" آشنا شدم که در جریان آن فرار برده جنسی مورد آزمایش قرار می‌گرفت. در این بازی حتی اگر "صیادها " موفق به بازگرداندن و متوقف کردن فرد نمی‌شدند، بالگردهای موجود در این منطقه حفاظت شده وی را دستگیر می‌کردند و اگر آن‌ها نیز ناموفق بودند، موقعیت فرد از روی ماهواره‌ها شناسایی می‌شد.


صید انسان؛ جشن تجاوز به عنف و شکنجه دسته‌جمعی/ از ارتباط جنسی با هیلاری تا مصرف کوکائین با بیل کلینتون/ در حال تکمیل شدنابعاد مأموریت جهانی پروژه کنترل ذهن

اوبراین بعد از آزمایش‌ها و تمرینات کافی در این اردوگاه‌ها به ‌صورت زیر برای انجام مجموعه ای از عملیات‌ها اعزام می شد:

-     مشارکت در عملیات جنسی در کشتی های تفریحی.

-    عملیات قاچاق مواد مخدر در مناطق دریایی کارائیب و آمریکای لاتین و مناطق دیگری از دنیا از طریق دستگاه‌های برقی که در شرکت وابسته به هوستون تولید می‌شد.

-    قاچاق الماس از آمریکا به کوبا و دریای کارائیب.

نویسنده این کتاب در مرحله ای از زندگی کاری خود با رونالد ریگان رئیس‌جمهور اسبق آمریکا دیدار کرد. ریگان برای وی توضیح می‌داد که اقداماتی که سازمان جاسوسی آمریکا از قاچاق مواد مخدر گرفته تا کشتار انسان‌ها انجام می‌دهد، در راستای منافع ملی آمریکا است و تمام بلاهایی که بر سر وی می‌آید نیز از جمله همین منافع است. این در حالی بود که برخی دستگاه‌های امنیتی آمریکا فیلم‌هایی جنسی از کتی اوبراین تهیه کرده بودند.

ریگان توضیح ‌داد که فعالیت‌های محرمانه و غیرقانونی سازمان سیا که وی نیز مجبور به مشارکت در آن‌ها است، توجیه‌پذیر است. وی گفت که آمریکا تأمین مالی اقدامات محرمانه عدیده‌ای در افغانستان و نیکاراگوئه و دیگر مناطق دنیا را دنبال می‌کند تا بتواند بنا به دیدگاه خود " قطار آزادی آمریکایی" را با تمام سرعت پیش ببرد. در همین راستا باید قاچاق سلاح و توزیع اقدامات جنسی در بخش عمده ای از دنیا رواج پیدا کند.

وی می‌گفت: وقتی با کار عجین شوی، عملکرد تو و قدرتت افزایش پیدا می‌کند و می‌توانی نقش بهتری برای کشور داشته باشی. از من نپرس که کشورت برای تو چه می‌کند، بلکه بپرس که تو چه کار می‌توانی برای کشور انجام دهی!

صید انسان؛ جشن تجاوز به عنف و شکنجه دسته‌جمعی/ از ارتباط جنسی با هیلاری تا مصرف کوکائین با بیل کلینتون/ در حال تکمیل شدن

نویسنده این کتاب در بخش‌های باقی‌مانده به دو مجموعه اساسی اشاره کرده که در مجموع اول رسوایی‌های سران و سیاست‌مداران دولت‌های متعدد آمریکا را بررسی می‌کند و در بخش دوم نیز اقدامات محرمانه‌ای که دولت‌های آمریکا با شاخه‌های اطلاعاتی و نظامی خود انجام می‌دهند، توضیح داده است.

به نوشته وی این اقدامات شامل فعالیت‌های بسیار گسترده‌ای در تمامی بخش‌های کره خاکی و مناطق مختلف جهان از چین گرفته تا آمریکای جنوبی و خاورمیانه می شود. عربستان سعودی به صورت خاص یکی از زمینه‌های فعال در این اقدامات است.

فیلیپس در اوایل این کتاب که مربوط به خود است، می‌نویسد : مشخص است که قوانین امنیت ملی آمریکا به صورت ویژه برای حمایت از فعالیت‌های تروریستی برای طبقات بالا تهیه شده تا رازهای نظامی مخفی بماند.

 کتاب مذکور با وجود اینکه بنا به مقتضای موجود سطح اخلاق را رعایت نکرده‌، اما از این منظر که چهره واقعی آمریکا و حاکمان و دولت‌های این کشور و نحوه تعامل مؤسسات سیاست‌گذاری آن شامل کاخ سفید و پنتاگون و سرویس‌های جاسوسی آن با تحولات جهانی را  فاش کرده، از اهمیت قابل ملاحظه‌ای برخوردار است. این کتاب پوشالی بودن ادعاهای آمریکا در مورد فعالیت برای آزادی و دموکراسی که سال‌ها آن را در ذهن جهانیان تکرار کرده، اثبات می‌کند.

بخش‌هایی از این کتاب ناهنجاری‌های جنسی و بیماری‌های خطرناک روانی در نزد رؤسای جمهور آمریکا اشاره می‌کند. کتاب مذکور نام بسیاری از رؤسای جمهور و اعضای کنگره و سناتورها و فرماندهان نظامی از جمله ریگان، چنی، جرج بوش پدر و پسر و ... را مطرح کرده و اقدامات زشت جنسی آن‌ها را تشریح می‌کند.


کتی اوبراین قبل از اینکه به دست مارک فیلیپس نجات پیدا کند، واقعیت اتفاقاتی که بر سر وی و دخترش کلی می افتاد را درک نمی‌کرد، وی تا لحظه نجات بدون عقل و اراده و در دنیایی توهمی ساخته دست سرویس‌های جاسوسی آمریکا و رهبران این کشور زندگی می‌کرد. کسانی که در جنایت‌های ضدانسانی بر ضد کودکان و دختران نوجوان دست دارند و آن‌ها را از طریق استفاده از تکنولوژی کنترل ذهن به اقداماتی بسیار زشت و به دور از ابعاد انسانی وا‌می‌دارند.  


مزدور سابق سیا: از آمریکایی بودنم شرمنده‌ام

کتاب مذکور واقعیت زشت و انحرافات جنسی بسیاری از سران آمریکای شمالی گرفته تا خاورمیانه و ماهیت معامله های مواد مخدر و تسلیحاتی که با نظارت دولت‌های آمریکا با عناوین مختلف نظیر تجارت آزاد انجام می‌شود را فاش کرده است.

این جزئیات برای اولین بار است که با جسارت مولف و اصرار وی برای رسوا کردن جنایت‌های مقامات آمریکا منتشر می‌شود. جنایت‌هایی که به بهانه حفظ امنیت ملی آمریکا انجام می‌شود، اما سؤالی که مطرح است این که واقعاً این جنایت‌ها امنیت چه کسانی را تأمین می‌کند؟

صید انسان؛ جشن تجاوز به عنف و شکنجه دسته‌جمعی/ از ارتباط جنسی با هیلاری تا مصرف کوکائین با بیل کلینتون/ در حال تکمیل شدن
مارک فیلیپس

مارک فیلیپس مزدور سابق سازمان سیا در بخشی از این کتاب می‌نویسد: روزگاری دوست داشتم به کشورم خدمت کنم، اما امروز از اینکه آمریکایی هستم احساس شرمندگی دارم، و بعد از اطلاع از اتفاقاتی که بر سر کَتی و کِلی آمده، از مرد بودنم خجالت می‌کشم.

کتی و کلی در فوریه سال 1988 از سوی مارک فلیپس که یکی از کارمندان سازمان سیا در بهداشت روانی و کارشناس تکنولوژی محرمانه این کشور در کنترل ذهن با استفاده از شوک‌های روانی بود نجات پیدا کردند. آن‌ها بعد از آزادی با کمک یکی دیگر از عناصر اطلاعاتی به آلاسکا فرستاده شدند.

با وجودی که اوبراین در نشست استماع کنگره آمریکا حاضر شد و شهادت خود را همراه با 70 هزار مدرک و سند متقن مطرح کرد، اما موفق به متهم کردن دولت آمریکا نشد. اندی شوکهوف قاضی این پرونده که با آرامش در رابطه با این موضوع حکم بی‌گناهی دولت آمریکا را در سال 1991 صادر کرد، گفت : قوانین ما بنا به عوامل مربوط به امنیت ملی به این حالت نپرداخته است.


سازمان های غیر دولتی آمریکا و ادامه پروژه کنترل ذهن

مسئولیت اطلاعات و اسناد و تصاویری که این در این کتاب موجود است، برعهده کتی اوبراین و مارک فیلیپس است، اما موضوعی که به ما مربوط است فعالیت‌های سازمان‌های غیردولتی آمریکاست که مقامات این کشور در حجم وسیعی برای شست‌وشوی مغزی و سلب اراده شهروندان کشورهای دیگر جهت تخریب کشورها و ایجاد نفرت نسبت به ارتش آن‌ها و اعلام جنگ بر ضد مؤسسات دولتی عربی دنبال می‌کنند.

این مزدوران از سازمان‌های  "فريدوم هاوس"  گرفته تا "موفمنتس" و "آکادمی تغيير" و موسسه "رند" و "كارنگي" و "مي بيس" و گلوبال فويسس" و "گوگل" و "صندوق دموکراسی" به دنبال شست‌وشوی مغزی و کنترل ذهنی شهروندان دیگر کشورها هستند. آن‌ها در این راستا از جهت دهی اطلاعات و مخفی کردن برخی اطلاعات دیگر استفاده می‌کنند تا بتوانند به صورت کامل در قربانیان خود تسلط پیدا کرده و مأموریت‌های خواسته شده از آن‌ها را عملی نمایند.

نقدی بر انیمیشن «کتابخانه اسرارآمیز»; جنگ‌های صلیبی چه وقت تمام می‌شود؟

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
در ورای این انیمیشن، فرهنگ و تمدن غرب است که تبلیغ می‌شود. فیلم، تنها یک ارجاع تاریخی دارد و آن هم به ماجرای جنگ‌های صلیبی است. ریچارد در انتهای مسیر تکامل خود به یک جنگجوی اسکلت‌شدۀ صلیبی می‌رسد و با ابزار و یراق او با اژدهایی که نماد مسلمانان است، می‌جنگد و پیروز می‌شود.
انیمیشن کتابخانۀ اسرارآمیز از چهارشنبه 28 آبان روزانه چندین نوبت از شبکه HD پخش می‌شود. این فیلم موضوع جنگ‌های صلیبی و تقابل فرهنگ اسلام و مسیحیت را مطرح می‌کند. به این سبب نقد آن تقدیم خوانندگان می‌شود.

*********

شبکه 23 با کیفیت پخش HD که از حدود شش ماه قبل به طور آزمایشی برنامه پخش می‌کند عرصۀ جدیدی برای مخاطبان سیما گشوده است. این شبکه که عمدتاً به بازپخش فیلم‌های هالیوودی با کیفیت خوب مشغول است روزانه چهار یا پنج برنامه (یک سینمایی، یک انیمیشن، دو یا سه مستند و این روزها سریال مختارنامه) را به طور چرخشی نمایش می‌دهد که هر کدام در شبانه‌روز، سه تا چهار نوبت پخش می‌شوند و هر برنامه نیز تا حدود یک هفته ممکن است روی آنتن باشد. به این ترتیب مثلاً فیلم دور افتاده (رابرت زمکیس/ 2001) با بازی تام هنکس، حدود شصت بار در مهر ماه از این شبکه پخش شد. مقصود از این مقال، آن است که برخی از فیلم‌ها و انیمیشن‌های این شبکه را که در ضدیت با فرهنگ ما است معرفی و نقد نماییم. سینمایی تغییر چهره (1997) Face/off و انیمیشن حیات وحش (2006)The Wild دو نمونه از آنها هستند که اولی موضوع مصلوب شدن یهودای خائن و تغییر یافتن چهرۀ او به عیسی(ع) را به شوخی گرفته است و دومی موضوع صهیونیسم و رفتن به سرزمین آباء و اجدادی را با حوادث آخرالزمان در حیات وحش آمیخته است.

*********


جنگ‌های صلیبی چه وقت تمام می‌شود؟

The Pagemaster \ Pixote Hunt, Joe Johnston (1994)

موضوع این نقد، بررسی انیمیشن ارباب کتاب‌ها (1994) است که این روزها با عنوان «کتابخانۀ اسرارآمیز» از شبکه 23 پخش می‌شود. این فیلم حاوی نکات جالب توجهی است که احتمالاً از چشم خریداران، دوبله کنندگان و مسئولان پخش سیما مغفول مانده است. وگرنه، چگونه ممکن است که فیلمی که از جناح مسیحیان در جنگ‌های صلیبی حمایت می‌کند از سیمای جمهوری اسلامی پخش شود؟! این فیلم زنده و انیمیشن که مکالی کالکین (بازیگر تنها در خانه) در آن بازی کرده است ظاهراً به مناسبت هفتۀ کتاب، بازپخش شده است. لکن باید گفت که این انیمیشن در واقع فرهنگ غرب مسیحی و ضدیت با مسلمانان را تبلیغ می‌کند. محصولی از کمپانی فوکس قرن بیستم که دقیقاً بیست سال پیش به اکران رسید، 23 نوامبر 1994.

جنگ‌های صلیبی چه وقت تمام می‌شود؟


خلاصه داستان

ریچارد تیلور یک پسر دوازده سالۀ ترسو است که اقدامات ایمنی را بسیار رعایت می‌کند. وقتی پدرش او را برای خرید می‌فرستد طوفان می‌شود و او به کتابخانۀ عمومی شهر پناه می‌برد. مسئول کتابخانه او را عضو می‌کند و ریچارد در راه رسیدن به باجۀ تلفن، نقاشی‌های زیر گنبد کتابخانه را تماشا می‌کند که برگرفته از شخصیت رمان‌های قرن نوزدهم هستند. او سپس به زمین می‌افتد و بیهوش می‌شود. از این لحظه به بعد، ریچارد تبدیل به انیمیشن می‌شود. نقاشی پیرمرد ارباب کتاب‌ها (شخصیت رمان ارباب حلقه‌ها) جان می‌گیرد و او را به دنیای کتاب دعوت می‌کند و خبر می‌دهد که از این پس سه کتاب «ماجرایی»، «خیال» (فانتزی) و «وحشت» با او همراه خواهند شد.

جنگ‌های صلیبی چه وقت تمام می‌شود؟


کتاب ماجرا در قالب کتابی به هیئت کاپیتان آحاب (موبی دیک) سعی می‌کند راه خروج را به او نشان دهد. او سپس با کتاب فانتزی که یک زن جادوگر چوب به دست است، مواجه می‌شود و آنگاه با کتاب فرانکنشتاین در قالب مردی وحشتناک ولی دئوف همراه می‌شود. ریچارد با این سه کتاب، تابلوی نشانگر راه «خروج» را دنبال می‌کند و در سر راه به حوادث عجیبی برمی‌خورد و با شخصیت‌های مختلفی مواجه می‌شود از قبیل: هشت‌پا در بیست هزار فرسنگ زیر دریا، دکتر جکیل و مستر هاید، کاپیتان آحاب و شکارگران موبی دیک، کاپیتان جان سیلور (شخصیت‌های جزیرۀ گنج)، کوتوله‌های لی‌لی‌پوت و آلیس در سرزمین عجایب.

ریچارد سپس با اژدهای پرندۀ مواجه می‌شود که سبز رنگ است و از دهان خود آتش می‌بارد. او با شمشیر و کلاه‌خود و سپر بازمانده از یک جنگجوی صلیبی، شجاعانه به جنگ اژدها رفته و به مدد کتاب جک و لوبیای سحرآمیز بر او پیروز می‌شود و به بام قصر می‌رسد و با ارباب کتاب‌ها روبه‌رو می‌شود و شکوه می‌کند که چرا او را به این بلاها دچار کرده است. ارباب کتاب‌ها می‌گوید این حوادث باعث شد که تو ترس را از خود دور کنی و شجاع شوی و این شجاعت را به جهان صادر کنی. حالا تو دیگر ترسو نیستی. او سپس به جسم ریچارد که در وسط کتابخانه بیهوش افتاده است بازمی‌گردد. ریچارد زنده برمی‌خیزد و آن سه کتاب ماجرایی، خیال و وحشت را امانت گرفته به خانه برمی‌گردد. در حالیکه شجاعت بسیاری یافته است.

جنگ‌های صلیبی چه وقت تمام می‌شود؟


نقد و بررسی

فیلم زنده ـ انیمیشن ارباب کتاب‌ها، ظاهراً سعی دارد نوجوانان را به کتاب‌خوانی علاقمند کند و آنها را به دنیای برخی کتاب‌های معروف ببرد. اما در ورای این ظاهر، فرهنگ و تمدن غرب است که تبلیغ می‌شود. فیلم تنها یک ارجاع تاریخی دارد و آن هم به ماجرای جنگ‌های صلیبی است. ریچارد در انتهای مسیر تکامل خود به یک جنگجوی اسکلت‌شدۀ صلیبی می‌رسد و با ابزار و یراق او با اژدهایی که نماد مسلمانان است، می‌جنگد و پیروز می‌شود.

نام «ریچارد» برای این شخصیت، بدون ‌جهت انتخاب نشده است. فرماندۀ جنگجویان سومین جنگ صلیبی، ریچارد معروف به شیردل (1199-1157م)، در ده سال آخر عمرش، پادشاه انگلستان بود. لکن در این مدت فقط شش ماه را در کشورش به سر برد و الباقی این زمان را در جنگ با مسلمانان و فرانسوی‌ها گذراند و عاقبت نیز در فرانسه کشته شد. ریچارد به همراهی پادشاهان فرانسه و آلمان برای تصرف مجدد بیت المقدس به آن شهر حمله آوردند لکن از سپاه صلاح الدین ایوبی شکست خورده و بازگشتند. در دوران غیبت ریچارد در انگلستان، برادرش شاهزاده یحیی (Prince John) زمامداری را به دست گرفت و حکومت را به فساد سوق داد. ماجرای رابین هود و راهزنان جنگل شروود در همین ایام رخ داده است.

نام «ریچارد» به معنی «فرمانروای قدرتمند»[1] آمده است (در آلمانی قدیم). ولی چنانچه این نام از زبان انگیسی قدیم مأخوذ باشد، به معنی «شجاع قدرتمند»[2] است.[3] همانطور که دیده می‌شود هر دو معنی نام «ریچارد» به هم شبیهند. البته بعد از رسوایی واترگیت و بی‌آبرویی ریچارد نیکسون، انتخاب نام «ریچارد» برای کودکان از مقبولیت افتاده است، مضافاً که این نام به شمایل یک کودک برازنده نیست. لکن به دلیل تشابه با همان قهرمان اصطلاحی جنگ‌های صلیبی، برای این شخصیت فیلم انتخاب شده است. چرا که تنها واقعۀ تاریخی این فیلم همان جنگ‌های صلیبی بود و الباقی ماجراها برگرفته از داستان‌های خیالی بودند.

جنگ‌های صلیبی چه وقت تمام می‌شود؟


بازیگر نقش ریچارد، مکالی کالکین است که به سبب بازی در فیلم تنها در خانه/ کریس کلمبوس (1990) شهرت یافت. آن فیلم نیز در خصوص یک کودک دست ‌و پا چلفتی به نام کوین است که در غیاب والدینش از هوش خود بهره برده و از حریم خانه دفاع می‌کند. البته باید گفت که «تنها در خانه» نیز نمادین (سمبلیک) است. خانۀ کوین در این فیلم، نماد «فلسطین اشغالی» است که غول‌های بدخواه (!) قصد نابودی آن و سرقت اموالش را کرده‌اند! تنها در خانه، به فروش چشمگیری دست یافت و قسمت‌ دوم آن نیز در سال 1992 ساخته شد. اما دو قسمت بعدی آن، با تغییر بازیگر نقش اول به شکست منجر شد.

جنگ‌های صلیبی چه وقت تمام می‌شود؟


پوستر فیلم ارباب کتاب‌ها، حاوی تصویر چهرۀ ریچارد است که از ورای دو ستون «معبد کتاب»، به بیرون می‌نگرد. این دو ستون می‌توانند نماد دو ستون معبد سلیمان باشند که یاکین و بوعز نام داشتند (عهد عتیق: 1پادشاهان 7/ 21 و 22) و در قرون اخیر حروف اختصاری آنها (JB) به نمادی برای فراماسونری و یهود تبدیل شده و حتی بر روی محصولات تجاری کارخانه‌های یهودی با گرافیک‌های متنوعی درج می‌شود.

فیلم ارباب کتاب‌ها که دو ثلث از آن با تکنیک انیمیشن ساخته شده است (47 دقیقه از 65 دقیقه نسخۀ پخش شده از سیما)، قصد کرده است دین جدید اومانیسم را تبلیغ کند. پیامبران این دین جدید، نویسندگان و روشنفکران غربی هستند. فیلم قصد دارد کودک غربی را در برابر تهاجم فرهنگی مسلمانان و جاذبۀ شدید اسلام بیمه کند و به آنها شجاعت نبرد بدهد.

سازندگان هالیوودی این فیلم قصد کرده‌اند تا میراث تمدن غرب را واجد خصایصی نشان دهند که با تکیه بر آنها می‌توان به شجاعت کافی رسید و با دشمنان (یعنی مسلمانان) جنگید. فیلم قصد دارد مخاطبان غربی را نسبت به ارثیۀ فرهنگی و ادبی خود آگاه کند و آنها را نسبت به تمدن رقیب (یعنی تمدن اسلامی) هوشیار نماید. و این در حالی است که تمدن غرب از حدود سی سال قبل که پایان دوران مدرنیسم اعلام شد رو به زوال نهاده است و جاذبۀ دین اسلام و فرهنگ مترقی آن کم‌کم قلب‌های انسان‌های سلیم النفس را در سراسر جهان تسخیر می‌کند.

جنگ‌های صلیبی چه وقت تمام می‌شود؟


پانوشت:

[1]. Rich-hart: Powerful ruler

[2]. Ric-hard: Powerful brave

[3]. Lareina Rule, Name your baby, Babtam Books, New York, 28th printh, 1976,. P. 178



«جن‌های آبی»؛ ترفند فراماسونرها در انیمیشن های غربی +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
هدف تشکیلات فراماسونری این است که تمام‏ دولت های جهان را باید تحت سیطره خود در آورد و دولتهایی بر پایه انکار خدا و جمهوری هایی بر مبنای « لا مذهب جهانی » تاسیس کند. «جن آبی» به عنوان هفتمین راز از فرامین شیطانی فراماسون ها، عنصری است که به اعتقاد آن ها باید در افکار عموم جهان نقش ببندد؛ اما به صورت القایی نرم و ظریف، تا جن به عنوان یکی از بهترین دوست های بشر معرفی گردند.
می توان به یقین اذعان کرد که مثلث کابالا ، فراماسونری و شیطان پرستی به دلیل برخورداری از خاستگاه ، باورها ، نمادها و ابزارهای مشترک هدف های مشترکی نیز تعقیب می کنند تا بر جهان حاکم شوند. آن ها برای تحقق این هدف از هیچ کوششی دریغ نمی ورزند و از هر وسیله و واسطه ای کمک می گیرند.

اگر به سیر سینمای سلطه جو هالیوود در چند دهه پیش نگاهی بی اندازیم، رد پای نمادهای مشترک این سه قطب را در فیلم ها و انیمیشن های غربی به وفور می بینیم که حاکی از قدرت آن ها و تلاششان برای دست یافتن به اهداف شیطانیشان است. آن ها به کودکان دنیا که آینده نسل بشر در فردای موعود آن ها به شمار می روند، توجه خاصی دارند و پیشبرد عقاید و معرفی نمادهایشان در انیمیشن ها از مهمترین استراتژی آن ها به حساب می آید. می توان به طور خلاصه اهداف مشترک کابالیست ها ، فراماسونری ها و شیطان پرست ها را در این موارد دانست. اهدافی که بذر فکری آن را در سینما و انیمیشن به عنوان قدرتمند ترین رسانه های دنیا کاشته اند.

۱- نابودی تمام مظاهر توحید و یکتاپرستی در جهان.

۲-به دست گرفتن حکومت و قدرت در تمام کشورهای جهان از طریق  شبکه ی گسترده ی ماسونی در تمام ممالک دنیا.

۳-تخریب  مسجد الاقصی  و  کشف  معبد سلیمان  و  بازسازی  آن  در  ابتدای  قرن ۲۱

۴-پرکردن معبد سلیمان از بت ها  و  نمادهای ماسونی  به  عنوان  اصلی ترین پرستشگاه ماسونی.

۵-برقراری حکومت جهانی  شیطانی  به  پایتختی  معبد سلیمان  در  اورشلیم (بیت المقدس)

۶-به حکومت  رساندن  قدرتمندترین  فراماسون  با  عنوان  نمادیین  ضد مسیح( = (Antichrist(دجال) در ابتدای قرن ۲۱


هدف تشکیلات فراماسونری این است که تمام‏ دولت های جهان را باید تحت سیطره خود در آورد و دولتهایی بر  پایه انکار خدا و جمهوری هایی بر مبنای « لا مذهب جهانی » تاسیس کند. آن ها دین را یگانه دشمن بشریت می دانند به همین خاطر ایده آزادی از مذهب را تبلیغ و ترویج می کنند و معتقدند «ماسونیسم» یگانه حزبی است که با ادیان، عقاید و مقدّسات دینی به‏ شدّت مبارزه می‏کند.

در دنیای انیمیشن اگرچه به دلیل حاکم بودن عنصر ایجاز و تخیل نمی توان توقع داشت که فیلمسازان بسته به واقعیت های موجود فکر کرده و داستان سرایی کنند؛ اما با کمی کنکاش می توان به سیری صعودی در انیمیشن های غربی رسید که در آن حضور مستمر و هدفمند هیولاهای آبی رنگ در برابر دیدگان کودکان و نسل نوپای جوامع مختلف دنیا امری غیرقابل انکار است.

«جن آبی» به عنوان هفتمین راز از فرامین شیطانی فراماسون ها، عنصری است که به اعتقاد آن ها باید در افکار عموم جهان نقش ببندد؛ اما به صورت القایی نرم و ظریف، تا جن به عنوان یکی از بهترین دوست های بشر معرفی گردند. دوستانی قابل اطمینان از جنس آتش و شخصیت هایی که فیلمساز آگاهانه باقبح زدایی از آنها به ترویج قدرت و برتری شان در رسانه های جهان پرداخته است.

 بر همین اساس به هیولاهای آبی رنگ کارتون های غربی نگاهی داشته ایم تا با این استراتژی مخرب ولی جذاب بیشتر آشنا شویم؛  استراتژی که از سوی اربابان یهودی هالیوود، در ساختار فیلم ها به کار رفته، آرام آرام بدل به یک سنت هالیوودی می شود:


«جن‌های آبی»؛ ترفند فراماسونرها در انیمیشن های غربی/ استراتژی جذاب ولی مخرب برای کودکان

اسمورف ها از تولد تا کنون


در سال ۱۹۵۸کاراکترهای بامزه ای توسط یک طراح بلژیکی در داستان های کمیک استریپ خلق شدند که نامشان را اسمورف گذاشتند. پس از درگذشت خالق این کوتوله ها پسر او داستانک های مصور آنها را ادامه داد تا اکنون که با گذشت بیش از نیم قرن، این کوتوله های آبی رنگ به نام اسمورف ها در تمام جهان شناخته شده اند و خیل عظیمی از کودکان دیروز و امروز (به واسطه ی سری سه بعدی آنها) جزو طرفداران آنها هستند و تولیدات مختلفی اعم از انیمیشن دو بعدی و سه بعدی، فیلم سینمایی در دو نسخه که به زودی سری سوم آن هم ساخته می شود، تولید و پخش شده اند.

اما حقیقت امر این است که از همان ابتدا استراتژی طراح فراماسون بلژیکی بر این اساس بوده است تا قبح زدایی از جن هایی را آغاز گر باشد، که چه در فرهنگ یهودی پیشینۀ خوبی ندارند و چه در فرهنگ مسیحی اروپایی. شخصیت های اسمورف که مشخصا(به دلایلی که در انجیل و فرهنگ عامیانه غرب، از آن یاد شده) همان جن هستند، از اولین شخصیت های آبی رنگ هالیوود هستند که خود آغازگر سیر تولد شخصیت های کارتونی از این دست بوده اند و از این جهت مهم و قابل بررسی هستند. اسمورف ها به صورت گروهی و در جنگل زندگی می کنند(دور از تمدن بشری). آنها کوچک اندام اند و مدام در جنب و جوش هستند و همچنین از قدرت فوق العادهای بهره مندند که نمایندۀ انسان ها(جادوگر) به دنبال آن هاست. اما در این داستان و شخصیت پردازی، گروهی که شخصیت های خوب داستان را تشکیل می دهند اسمورف های کوچک هستند و شخصیت بد داستان که مدام اسمورف ها را در خطر می اندازد و آزار می دهد جادوگری است که جزو معدود انسان های داستان به شمار می رود. هدف اصلی در این انیمیشن و کمیک استریپ، نشان دادن چهره ای دوست داشتنی و بامزه از جن ها است که بیشتر از بعضی انسان ها قابل اعتماد هستند. مهم تر آن که کودکان بیش از بقیه امکان تماس و رابطه با این موجودات کوچک را دارند. این اولین قدم است که غرب، در راه استراتژی کارتون سازی برداشته است.


«جن‌های آبی»؛ ترفند فراماسونرها در انیمیشن های غربی/ استراتژی جذاب ولی مخرب برای کودکان

جنی(غول چراغ جادو)

یکی از شخصیت های بسیار محبوب در دنیای انیمیشن های دیزینی، «جنی» غول آبی چراغ جادو است که گویی تفاوت هایی با سایر غول های چراغ جادو در سینما دارد، او نه ترسناک است، نه خطرساز، نه سختگیر و نه حتی آنقدرها اهل جادو! (حداقل آنطور که به نظر می رسد) جنی که نام و جوهره اش وظیفه او را به دوش می کشد، در این انیمیشن موجودی بسیار شادزی و سرخوش است، و مهم تر آنکه صادق ترین فردی است که با علائدین در تعامل است و از همین رو، نه به عنوان یک غول حلقه به گوش، بلکه به عنوان یک دوست از نوع رفاقت های آمریکایی اش حکم یک مشاور و استراتژیست را برای علاءالدین دارد.

او نه تنها راه بد را برای احتمال انتخاب هم پیش پای اربابش نمی گذارد بلکه با بیان صریح عواقب آن، دوست خود را منع کرده و بهترین انتخاب ها را در سبد او قرار می دهد. جنی شخصیتی است که بسیار کمک دهنده و دلسوز است و می داند که نباید دست جعفر(جادوگر بیوفتد). او از جعفر گریزان است حال آنکه حداقل در منابع اصلی این داستان اینگونه نیست. جنی که یک غول همه کاره است از بسیاری جهات با جعفر همنشین و برابر است پس چرا و چگونه از دست او فراری است؟ این همان استراتژی و فلسفه ای است که سازندگان و اندیشمندان اندیشه هالیوودی به دنبال آن هستند، بازهم یک قبح زدایی از صورت و سیرت جن، و این بار در ساحت نام، اندیشه و رفتار خودش. در دنیای واقعی و بسیار بی رحم علائدین، هیچ کس بیش تر از جنی به فکر علاالدین نیست و او را به سمت نیک نامی و حتی عشقش به پرنسس سوق نمی دهد. جنی یک دوست تراز است. کسی که به شدت قابل اعتماد است و حتی در بدترین حالت(گرفتاریش به دست جعفر) رفاقت خود را زیر پا نمی گذارد. پس چه کسی بهتر از جن برای دوستی با آدم ها!!


«جن‌های آبی»؛ ترفند فراماسونرها در انیمیشن های غربی/ استراتژی جذاب ولی مخرب برای کودکان


جیمز سالیوان(هیولای آبی شرکت هیولاها)


بی شک شرکت هیولاها تا به امروز یکی از جذاب ترین و خلاقانه ترین تولیدات پیکسار و در کل دنیای انیمیشن بوده است. شرکت هیولاهای پیکسار همان اندازه که لذت بخش و جذاب است همان اندازه نیز هدف مند و با استراتژی ساخته شده. نظام ساختاری که در کوچکترین انتخاب ها در فیلم نقش داشته است. از یک چشم بودن شریک و دوست شخصیت اصلی، که در واقع مغز متفکر سالیوان است تا خود سالی که رنگ بندی مشهود آن به رنگ آبی شخصیت های زیادی را در ذهن زنده می کند.

«سالی» بهترین است. بله بهترین هیولا در ترساندن انسان ها به خصوص بچه ها. سالیوان کسی است که همیشه رکورد دار این کار است و به قول آقای آب دماغ، امید و پشت گرمی شرکت هیولاها و نسل آینده است. نسلی که باید سالی را به عنوان یک شاخص الگوی خود قرار دهد و این حرفی است که چندین بار در فیلم تکرار می شود. اما سالی آنقدر ها هم که به نظر می رسد ترسناک نیست یا لااقل وقتی که پای انتخاب در میان باشد او دوستی، محبت و امنیت را انتخاب می کند. آن هم برای چه کسی؟ کسی که به ظاهر در موضع دشمن سرسخت اوست و بیش از هرچیزی اول امنیت خود او و هم نوعانش را به مخاطره می اندازد. سالی به دنبال صلح است. به دنبال دوستی و نشاط. او نمی تواند اصالت خود را که یک هیولا است تغییر دهد، اما در رفتار خود تغییر ایجاد می کند. آنجایی که سالیوان خود را در مقابل آینه کردار و اعمالش می بیند، شرمگین می شود و احساس گناه او تا صحنه های تبعید و پشیمانی او رهایش نمی کند. سالیوان بهترین دوست برای دختر بچه است. دختر بچه ای که ترسش از آن مارمولک نشان می دهد او ترس را به عنوان یک غریزه در وجود خود دارد. اما چه چیزی است که در این بین تنها موضع دوستی و امنیت را در مقابل سالیوان دارد؟ سالیوانی که علی رغم بهترین بودن در ترساندن و اصل رسالتش، بهترین دوست برای او محسوب می شود. کسی که بیش از پدر و مادر بچه حافظ امنیت اوست.

سالیوان نیز در ادامه قبح زدایی از هیولاهای آبی و ایجاد حس دوستی و قرابت بین ابنا بشر و جن به وجود آمده است. این احساس و تلقین توسط سازندگان به بهترین شکل خود در فیلم درآمده و باید گفت، سالیوان برای کودکان و حتی بزرگسالان به یکی از دوست داشتنی ترین شخصیت های دوران سینما بدل گشته است.


«جن‌های آبی»؛ ترفند فراماسونرها در انیمیشن های غربی/ استراتژی جذاب ولی مخرب برای کودکان

هیولاهای آبی در مردان ایکس

سری فیلم های مردان ایکس از جمله معروف ترین فیلم های ابر قهرمانی است که توسط هالیوود تولید شده است. بسیاری از مجلات معتبر دنیا نیز این فیلم را بهترین فیلم ابرقهرمانی سینما دانسته اند. شخصیت های مردان ایکس برگرفته از سری مجلات مصور شرکت مارول هستند که از سال ۱۹۶۳ در ایالات متحده آمریکا به چاپ می رسند. داستان مردان ایکس داستان تسلط انسان های جهش یافته بر نسل بشر است که در مقابل آن ها گروه مردان ایکس، قصد دارند با شکست آن ها، زندگی مسالمت آمیز جهش یافته ها با انسان ها را رقم بزنند. هر دو گروه نماد قدرت هستند و قدرت برتر که نزد مردان ایکس است.

در مجموعه مصور و فیلم مردان ایکس، شخصیت هایی وجود دارند که تماما به رنگ آبی هستند و از قدرت زیادی نیز برخوردارند. یکی از آن ها که زنی جهش یافته و با قدرت تغییر شکل است در گروه منفی جهش یافته ها قرار دارد و دیگری مرد پرقدرتی است که بدنی پر مو به شکل گوریل دارد و از قدرت بدنی بالایی برخوردار است. نکته ای که در هر دو این شخصیت ها یکی است قدرت مافوق بشری آن هاست و نیل تسلط آن ها بر نوع بشر. پرفسور ایکس در هدفی مهم تصمیم دارد که از این قدرت برای ایجاد صلحی بزرگ و بادوام میان انسان ها و فرا انسان ها استفاده کند. در این جا است که حس اعتماد میان انسان و هیولای آبی دوباره شکل می گیرد و انسان کمک هیولای آبی را برای نجات از دست موجودات شرور می پذیرد. پذیرشی که بشر ناگزیر از قبول آن است. چراکه در هر دو سوی او هیولاهای آبی رنگ قرار دارند و انسان را در منگنه ای به نام قدرت تسلط قرار داده اند. انسان که در این فیلم اصالت بر نجات اوست، چاره ای جز پذیرش قدرت و تسلط هیولای آبی را ندارد.


«جن‌های آبی»؛ ترفند فراماسونرها در انیمیشن های غربی/ استراتژی جذاب ولی مخرب برای کودکان

آواتار

در فیلم پرفروش و موفق آواتار به کارگردانی جیمز کامرون، نمادها و مضامین مختلفی نهفته است که از آیین هندو، خدایان چین و عرفان شرقی تا اهداف ماسونی اربابان یهودی هالیوود در آن وجود دارد ؛ اما در اینجا نکته ای که ما قصد داریم در بررسی آن به نتیجه ای مشترک در جریانی هالیوودی برسیم، تحلیلی بر شخصیت های آواتار فیلم است که به رنگ آبی در فیلم نشان داده شده اند.

فیلمساز در استفاده از نماد( بلو جن، جن آبی) در فیلم، بسیار آگاهانه سود جسته . چراکه آن را در تار و پودی گسست ناپذیر در ساختار شخصیت آواتار طراحی کرده است. آواتار مدیومی است که انسان ها( سربازان آمریکایی) با تسلط بر او می توانند بر موجودات فرا زمینی تسلط و آگاهی یابند. آواتاری که در فیلم شخصیت اصلی است در واقع همان سرباز معلول آمریکایی است که می تواند بر نوع مونث موجودات آبی تسلط یابد. تسلطی که به مثابه تسلط بر سرزمین و عقیده آن ها است. چراکه زن در نماد شناسی شرق و غرب نشانه سرزمین و عقیده است.(در انجیل به عنوان کشتزار و سرزمین معرفی می شود)

فیلمساز، آواتار را راهرویی مدنظر قرار داده که انسان برتر(نژاد برتر در فیلم همان ارتش آمریکا معرفی می شود که در واقع ادامه حیات نسل بشر در گرو موفقیت آن هاست) با عبور از آن می تواند به انرژی برتر دست یابد. انرژی برتر که در فیلم همان سنگ به خصوص دارای انرژی است، در واقع همان راز تسلط بر جهان است که توسط اربابان فراماسونی از زمان بعد از یهود طراحی شده است. رازی که برای رسیدن به آن، تسلط بر چند راز و قدرت لازم است و تسلط بر جن آبی در جایگاه هفتمین راز در این میان قرار دارد. ساختار فیلم و طراحی شحصیت ها به خوبی توانسته این تسلط را دراماتیزه کند تا بیننده با احساس همزاد پنداری خود را با جریان موجود در فیلم یکی بداند.

تسلط بر آواتار ها در واقع در انتهای فیلم باعث نتیجه مطلوب می شود. چراکه موجود آبی رنگ مونث حتی پس از آگاهی از واقعیت و شناخت سرباز آمریکایی، آن را می پذیرد و از قالب آواتاری او گذر می کند تا خود او را بدست آورد. اما این نکته که تمام آن موجودات به واسطه حضور آواتار آبی رنگ در میان آن ها و زندگیشان، آن را پذیرفته اند و در انتها فرماندهی او را قبول می کنند، نکته ای است که فیلمساز در آن از مفهوم جن آبی بیشترین و بهترین استفاده را برده است.


«جن‌های آبی»؛ ترفند فراماسونرها در انیمیشن های غربی/ استراتژی جذاب ولی مخرب برای کودکان

هیولاها علیه بیگانگان( بی.او.بی)

انیمیشن هیولاها علیه بیگانگان نیز فیلم دیگری است که در آن برای قبح زدایی از جن آبی از فرمول های داستان گویی کودک استفاده شده تا این موجود را نه تنها دوستی برای انسان ها و بچه ها معرفی کند، بلکه او را موجودی برای نجات انسان ها و جهان از شر بیگانه ها معرفی می کند، تا بلو جن این بار به عنوان یک قهرمان و ناجی معرفی شود. قهرمانی که علی رغم قدرت های خاصش، چهره و شخصیتی دوست داشتنی دارد و در روابطش با انسان ها نشان می دهد که مهربان تر از چیزی است که راجع به او فکر می کنند.

بی. او .بی که در یک آزمایش از گوجه فرنگی تبدیل به یک هیولای ژله ای آبی رنگ شده در واقع یکی از نمادهای اصلی ماسونی دیگر را در خود دارد و آن چشم دجال است. البته دجال در روایات متعددی از اسلام و مسیحیت نیز آمده اما فراماسون ها از آن(تک چشم) به عنوان یک نماد در ترویج عقاید خود سود می برند. نمادی که در فیلم های بسیاری همچون هری پاتر، ارباب حلقه ها و ... از آن استفاده شده است و حتی بر روی دلار نیز نشانه ای از آن دیده می شود. در انیمیشن هیولاها علیه بیگانگان شخصیت دیگری که علیه انسان ها قیام کرده و قصد نابودی آن ها را دارد یک روبات عظیم الجثه است که او نیز چهره ای همچون مشخصات دجال دارد. شخصیت بی .او. بی که خنگ و در واقع بی مغز طراحی شده است در دیالوگی طنز، روبات غول پیکر را خویشاوند خود می خواند که در متن اصلی دیالوگ فیلم نیز تعبیری همانند استفاده شده است.

حکمرانی «اصالت لذت» و «پوچگرایی» بر هویت رپرها +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
جدای از ادبیات لمپن و بی ادبانه حاکم بر موسیقی رپ در ایران، اصالت لذت، پوچگرایی، مصرف مشروبات الکلی، استعمال مواد مخدر و روابط لجام گسیخته جنسی در محافل رپرها بیداد می کند! این در حالیست که نه تنها برخورد جدی مسئولین فرهنگی با این رخدادهای ناهنجار را شاهد نیستیم بلکه وزارت ارشاد دولت تدبیر و امید بنا دارد که به خوانندگان رپ، مجوز برای انتشار آلبوم های صوتی و تصویری اعطا کند.
اواخر دهه 70 شمسی بود که گوش های علاقمندان به موسیقی در ایران، میزبان تک آهنگ های موسیقی رپ به زبان پارسی شد. پس از مدتی که موسیقی رپ توانست نام خودش را در ایران مطرح کند، هشدار استادان موسیقی و ادبیات درباره زرد بودن این سبک، راه به جایی نبرد.

اهالی رپ، سرمست از اینکه توانسته بودند عرض اندامی کنند، برای جلب توجه بیشتر، انگاره های اخلاقی و عرفیات رفتاری جامعه را زیر پا گذاشتند و برای رسیدن به شهرت، رو به متن های سخیف، لمپن و حتی مبتذل و جنسی آوردند.

حکمرانی «اصالت لذت» و «پوچگرایی» بر هویت رپرها/ محافل موسیقی زیرزمینی رپ؛ پاتوق نشئگی و بی بندوباری/// آماده انتشار

آنها با شکستن حریم های حیا و متانت، تلاش کردند متفاوت بودن خودشان را به رخ بکشند.

تلاش آنها برای کسب شهرت تا جایی پیش رفت که «بددهنی، نگاه ابزاری جنسی به زن، پوچگرایی، لذت گرایی(اپیکوریسم)، خودمتفاوت پنداری، هیجان گرایی، سطحی نگری و پرخاشگری» به عنوان بارزترین ویژگی های رپ پارسی شناخته می شوند. هرچند در این میانه، برخی خوانندگان رپ پارسی هم بودند و هنوز هم هستند که تلاش می کنند تا جایی که امکان دارد، حریم ادب و حیا را در رپ رعایت کنند اما این، آن دسته از رپرهای هیاهوگر بودند که موفق شدند رپ پارسی را معرفی کنند.

به هر رو، رپ پارسی یا «گفتاواز» به ایران آمد و به دلیل ریتم تند و هیجانی آن، حتی بین دانش آموزان دبستانی هم رسوخ کرد! بسیاری از خانواده ها از این بابت نگران شدند که کودک و فرزند آنها به رپی گوش می کند که سرشار از فحش، واژه های رکیک، عبارات جنسی، خشونت، پوچگرایی و ... است. البته حق کاملاً با این والدین است چرا که آنها اینهمه هزینه مادی و معنوی صرف می کنند تا فرزندانی دیندار، اخلاقی و باوقار داشته باشند و اکنون، چیزی به نام رپ آمده است تا معادلات تربیتی خانواده ها را بر هم بزند.

این موسیقی توانست با استفاده از فضای مجازی، اینترنت و تکثیر زیرزمینی آلبوم های رپ، خودش را به جامعه تحمیل کند. در گذر زمان و با افزایش انتقادهای رسانه ها و کارشناسان به محتوای بداخلاق و بی اخلاق رپ، برخی از خوانندگان رپ پارسی با درک درستی این انتقادها، حساب خود را از دیگر رپرها جدا کردند و مسیری متفاوت را برگزیدند؛ مسیری که در آن، رپ پارسی به جای خدمت به لذنگرایی جنسی، دردها و مشکلات اجتماعی و اخلاقی را بدون بددهنی و رکیک گویی بیان کند. هرچند، این گروه هم بسیاری از موارد، در بیان دردها و مشکلات، دچار سیاه نمایی و خروج از جاده انصاف می شوند اما در هرحال، دغدغه آنان به نسبت دیگر همکاران بی نزاکت و لذتگرای آنها، قابل درک و پذیرش است.

به هر حال، در جامعه ما عده ای به ویژه شماری از نوجوانان که در سن هیجان هستند به سمت موسیقی رپ گرایش دارند و اخلاق و منش حاکم بر فضای موسیقی رپ (گفتاواز) را مزه مزه می کنند. در این میان، اگر والدین، هدایت ذهنی لازم را در این مورد انجام ندهند، ممکن است زحمات آنان برای تربیت صحیح فرزندانشان به راحتی آب خوردن بر باد برود.

* افزایش گرایش دختران به خوانندگی رپ / دخترانی که پسر شده اند

در بررسی های میدانی از حدود 17 استودیو و محفل زیرزمینی موسیقی رپ در تهران، آنچه که نسبت به 7 سال پیش، عیان بود افزایش گرایش دختران جوان و حتی دختران نوجوان به خوانندگی و متن نویسی برای موسیقی رپ است. در عموم این استودیوها، دختران جوان و نوجوانی حضور دارند که ساعت ها از وقت خود را در این استودیوها و محافل می گذرانند. شاید در نگاه نخست، تشخیص دختر بودن این دختران، دشوار باشد(!) چرا که عموماً پوشش و تیپی دارند که شبیه به پسران و به ویژه رپرهاست! جدای از پوشش، رفتار، حرکات دست، طرز صحبت کردن، شیوه راه رفتن و ... این دختران نیز شبیه پسران و به ویژه رپرهاست! عموم این دختران، به تأسی از رپرها، بددهن و بی نزاکت رفتار می کنند.

حکمرانی «اصالت لذت» و «پوچگرایی» بر هویت رپرها/ محافل موسیقی زیرزمینی رپ؛ پاتوق نشئگی و بی بندوباری/// آماده انتشار

گویا این دختران، دخترانگی خود را از دست داده اند و به این توهم رسیده اند که یا پسر از نوع رپر هستند و یا باید پسر از جنس رپر به دنیا می آمده اند.

به هر رو، این دختران، در موارد قابل توجهی، شب ها را تا دیروقت و یا حتی تا به صبح، در این محافل زیرزمینی در جمع پسران رپر می مانند! استعمال قلیان و سیگار برای عموم این دختران، یک رفتار عادی و پذیرفته شده است! جای پرسش دارد که آیا والدین این دختران در جریان این وقایع هستند؟ اگر مطلع نیستند آیا برایشان سئوال نیست که دختر آنها تا نیمه های شب و یا تا صبح کجا به سر می برد؟ آیا متوجه تغییر رفتارهای او نشده اند؟ و اگر مطلع هستند با چه توجیهی، با این موضوع ناهنجار کنار آمده اند؟! بی تردید، این اختلاط های بی ضابطه در تضاد با آموزه های اصیل اسلامی و اخلاقی ماست.

* مصرف مواد و مشروبات الکلی در محافل رپ

یکی از ناهنجاری های خطرناک موجود در محافل زیرزمینی رپ، مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی در این تجمعات است. کار از سیگار و قلیان دیگر گذشته است! مصرف مواد مخدری همچون حشیش، گراس و مشروبات الکلی در محافل رپ، به یک مُد و اپیدمی تبدیل شده است! گویی که مصرف این مواد، جزئی از رپر شدن است. ( البته در این بین، خوانندگان رپی هم هستند که اهل مصرف مواد مخدر نیستند، اما اینان در اقلیت و انگشت شمارند).

حکمرانی «اصالت لذت» و «پوچگرایی» بر هویت رپرها/ محافل موسیقی زیرزمینی رپ؛ پاتوق نشئگی و بی بندوباری/// آماده انتشار

«شایان» 20 ساله یکی از فعالان موسیقی زیرزمینی رپ است. او در پاسخ به این پرسش که چرا از مشروبات الکلی استفاده می کند، ادعا می کند:«خب! چه اشکالی دارد؟! همه می خورند شما به من گیر دادی؟! بعد هم وقتی از خودم بیخود میشوم بهتر می توانم ترانه رپ بگویم!»

«متین» 21 ساله یکی دیگر از رپرهای جوانیست که ماده مخدر حشیش مصرف می کند. وقتی از او می پرسم که چرا اقدام به چنین کاری می کند، جبهه می گیرد و با حالت تهاجمی می گوید:«به کسی ربطی ندارد! هرکسی مسئول زندگی خودش است!مگر من از شما می پرسم چرا عینک می زنید؟ دوست دارم حشیش بزنم».

به او می گویم که قصد دخالت در امورات خصوصی او را ندارم، اما مصرف حشیش سبب «آتروفی» (تحلیل بافت مغزی)، تشنج، افزایش ابتلا به سرطان ریه، توهم، اضطراب حاد و ... می شود. این خواننده رپ در پاسخ می گوید:«دوست دارم در لحظه زندگی کنم و از لحظه لذت ببرم. شما هم اگر خیلی ناراحت هستید از اینجا بروید»

حکمرانی «اصالت لذت» و «پوچگرایی» بر هویت رپرها/ محافل موسیقی زیرزمینی رپ؛ پاتوق نشئگی و بی بندوباری/// آماده انتشار

پدرام 23 ساله یکی از علاقمندان به خوانندگی رپ است که ترجیح داده است از ورود به این گروه ها بپرهیزد و دنباله این علاقه را نگیرد. او می گوید:« شخصاً خیلی به رپ علاقه داشتم و هنوز هم دارم. به خاطر همین علاقه، چند ماه به این پاتوق ها رفت و آمد داشتم اما به اندازه ای فضای این پاتوق ها وحشتناک بود که پا روی علاقه ام گذاشتم و دیگر نرفتم! واقعا آدم از رفتارهای کثیفی که در این گروه ها اتفاق می افتد حالت تهوع می گیرد.»

* روابط بی بند و بار جنسی؛ اوج وقاحت پاتوق های زیرزمینی رپ

یکی دیگر از رفتارهای ناهنجار و خطرناک که در محافل رپ، باب شده، رواج روابط بی بند و بار جنسی است! روابط جنسی بی ضابطه و خارج از چهارچوب های دینی، عقلی و عرفی به بخشی از موسیقی رپ و محافل رپرها بدل شده است! هنجار محرم و نامحرم و رعایت حریم های دینی و شرعی در این محافل، معنا و مفهومی ندارد. در حقیقت، سبک رفتاری و اخلاقی رپرهای ایرانی اقتباسی از رپرهای غربی است. بسیاری از رپرها بر سر اینکه کدامشان روابط جنسی بیشتری دارد و با تعداد بیشتری از جنس مخالف در ارتباط است با هم «کل کل» دارند.

حکمرانی «اصالت لذت» و «پوچگرایی» بر هویت رپرها/ محافل موسیقی زیرزمینی رپ؛ پاتوق نشئگی و بی بندوباری/// آماده انتشار

در حقیقت، تعدد و تنوع روابط جنسی بی قاعده در میان رپرها، بازتابی از اعتیاد این افراد و محافل به «اصالت لذت» و پوچگرایی(نهیلیسم) و نیز دوری آنان از معنویت و انگاره های ایمانی است.

* موسیقی زیرزمینی در فضای مجازی «روزمینی» شده است

هرچند موسیقی رپ در ظاهر یک موسیقی زیرزمینی است اما رپرها با حضور در عرصه فضای مجازی و شبکه های ارتباطی، کاملاً روزمینی عمل می کنند. رپرها در وبلاگ های پارسی، سایت های دانلود آهنگ، فیسبوک، اینستاگرام، لاین، تانگو، وایبر، واتس اپ و دیگر نرم افزارهای ارتباطی حضوری فعال دارند. آنها در این فضاها علاوه بر انتشار اخبار مربوط به فعالیت های خود و آهنگ هایشان، اقدام به جذب هوادار هم می کنند.

از سوی دیگر، فضای مجازی برای رپرها به محیطی برای کل کل های رپری تبدیل شده است و این افراد با ادبیاتی سخیف و لمپن ( به سبک رپرهای غربی) با هم مجادله و نزاع می کنند و با گفتاری عاری از نزاکت برای هم در اصطلاح «کُری» می خوانند.

عموم رپرها اکنون در فیسبوک برای خود صفحه ای راه انداخته اند و عده ای را به خود مشغول کرده اند.

* شبکه های ماهواره ای؛ کعبه آمال رپرها

افزون بر فعالیت رپرها در فضای مجازی، آنها نگاهی ویژه به شبکه های ماهواره ای پخش موسیقی دارند و تلاش می کنند با ساختن ویدئوکلیپ، از طریق این شبکه ها اسم و رسمی برای خودشان دست و پا کنند.

البته این شبکه ها نیز در این میان، نهایت استفاده را می برند و با دریافت مبالغی از رپرهای تازه کار، پخش ویدئوکلیپ های آنان را بر عهده می گیرند.

* بی تدبیری رپی در دولت تدبیر و امید

در چنین شرایطی و با وجود آنکه منش رفتاری خوانندگان رپ و محتوای موسیقی آنان در تضاد با ارزش های دینی و اخلاقی جامعه است، پیروز ارجمند مدیرکل دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اخیراً در مصاحبه با روزنامه شرق اعلام کرد: قطعات و آلبوم‌های رپ در ایران مجوز می‌گیرند. به گفته او عنوان رسمی مصوب برای موسیقی رپ «گفتاواز» است.

ارجمند اظهار داشت که صدور مجوز برای تک‌آهنگ‌ها آغاز شده و همچنین برای ویدئوکلیپ‌ها نیز مجوز صادر می‌شود.

مدیرکل دفتر موسیقی وزارت ارشاد همچنین در اظهارنظری عجیب و منحصر به فرد(!) مدعی شد: این موسیقی ریشه در فرهنگ ایران دارد. ما در فرهنگمان ترتیل‌خوانی، رجزخوانی و بحر طویل‌خوانی داریم حتی حماسه‌سرایان ایرانی که رجزخوانی یا شاهنامه‌خوانی می‌کردند به‌نوعی از موسیقی شبه‌رپ استفاده می‌کردند.

در این اظهارنظر تاسف بار که مورد استقبال بنگاه های خبرپراکنی معلوم الحالی همچون بی بی سی قرار گرفت، ترتیل خوانی همسطح رپ معرفی شده است. از سوی دیگر، شاهنامه خوانی و حماسه سرایی، به مضامینی می پردازند که برگرفته از آموزه های دین مبین اسلام است.

در شرایطی که رهبر معظم انقلاب بارها بر ترویج فرهنگ و سبک زندگی اسلامی-ایرانی تاکید کرده اند آیا تصمیم وزارت ارشاد دولت تدبیر و امید برای اعطای مجوز به مقلدان پوسته ای و محتوایی یک سبک موسیقی زرد غربی، ترویج فرهنگ خودی است؟

خالی از لطف نیست اگر پیروز ارجمند مدیرکل دفتر موسیقی وزارت ارشاد به اطلاعات خود در زمینه موسیقی رپ به صورت عمقی بیفزاید تا مطلع شود که موسیقی رپ، یک موسیقی نوظهور است که توسط سیاه پوستان امریکایی در دهه 70 میلادی ابداع شد و هیچ ربطی به فرهنگ ایرانی- اسلامی ما ندارد.

اما واقعاً تا کی قرار است موسیقی رپ با چنین حال و هوای بیماری، در کشور ما جولان دهد و فرهنگ وارداتی فاسد خود را به شماری از افراد جامعه منتقل کند؟ تا کی قرار است مسئولان برای کنترل فساد موجود در ظاهر و باطن این موسیقی و محافل، چاره ای نیندیشند؟



نقدی بر "سخنان یک محکوم به مرگ"؛ مردی که مصلوب شد، یا نشد؟

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
فیلم آخرین سخنان یک محکوم به مرگ، راز شهرت و ماندگاری فرد مصلوب را بررسی می‌کند. او در شب اعدام، گمنام است اما با گزارش یک خبرنگار به شهرت می‌رسد و بر طرفدارانش افزوده می‌شود. او مرتکب قتل‌هایی شده است ولی آنچه فیلم بر آن تأکید دارد خانوادۀ از هم پاشیده و مادر سلطه‌جوی زندانی است، تهمتی که قرآن کریم هم آن را در زمرۀ جرایم یهود می‌شمرد.

فیلم آخرین سخنان یک محکوم به مرگ (2012) Dead Man Talking با عنوان «داستان مرده» جمعه شب 30 آبان از برنامه سینما4 پخش شد. لکن نقد شایسته‌ای در خصوص آن صورت نگرفت. به همین مناسبت نقد و بررسی آن تقدیم خوانندگان می‌شود.

*******

آخرین سخنان یک محکوم به مرگ، محصول فرانسه و بلژیک است و بیش از هر چیز به لحاظ عنوان و داستان، به فیلم راه رفتن مرد مرده (1995) Dead Man Walking با بازی شان پن، شبیه است. هر کدام از فیلم‌ها، داستان یک محکوم به مرگ هستند که ما روزهای آخر عمر آنها را مرور می‌کنیم. اما آنچه این دو فیلم را خاص می‌سازد شباهت قصۀ آنها به ماجرای تصلیب عیسی(ع) است (از منظر مسیحیان). مخصوصاً که هر دو محکوم، در زندان به شیوۀ چلیپا اعدام می‌شوند.

آخرین سخنان یک محکوم به مرگ (2012)، نخستین و تنها ساختۀ پاتریک ریدرمونت بازیگر فرانسوی است، کسی که علاوه بر کارگردانی، فیلمنامه را نوشته و نقش اول آن را نیز بازی کرده است. این فیلم از فروردین 1392 (27 مارس 2013) در فرانسه اکران گشت و نامزد بهترین فیلم جشنواره سزار 2014 (اسکار فرانسوی) شد.

مردی که مصلوب شد، یا نشد؟ /////آماده انتشار


خلاصه داستان

در یک زندان قدیمی، مردی چهل ساله‌ای به نام ویلیام لامرس را در ساعت 20:00 به اتاق اعدام می‌برند تا با تزریق سم به زندگی او خاتمه دهند. لامرس قبل از اعدام خاطرات کودکی‌اش را تعریف می‌کند. مأمور اجرای حکم، کارل راوِن، بیش از همه ناراحت است چون باید به جشن تولد دخترش برود. سخنان لامرس تا نیمه شب طول می‌کشد و مراسم اعدام، به شب بعد موکول می‌شود. تنها شاهد واقعه، روزنامه نگاری است که این صحنه را گزارش می‌کند و لامرس به تیتر اول رسانه‌ها تبدیل می‌شود.

برودک فرماندار کنونی در حالیکه شانس اندکی در انتخابات ماه آینده دارد تصمیم می‌گیرد از این واقعه برای پیروزی بر رقیب استفاده کند. او یک شوی تلویزیونی تدارک می‌بیند که هر شب به این محکوم اختصاص یابد. فرماندار با حضور در زندان خودش این نمایش را افتتاح می‌کند و می‌گوید: این شخص فعلاً حق سخن گفتن دارد ولی هر وقت سخنان او به پایان برسد اعدام خواهد شد.

مردی که مصلوب شد، یا نشد؟

این نمایش یک ماه ادامه دارد. یک روز قبل از انتخابات، رقیب انتخاباتی برودک اعلام می‌کند که اگر پیروز شود، لامرس را خواهد بخشید. برودک نیز به ناچار حاضر می‌شود او را ببخشد چنانچه وی در سخنان شب آخرش برای او تبلیغ کند. اما لامرس سخنانش را زودتر از همیشه به پایان می‌رساند و آماده مرگ می‌شود. او از مردمی که او را می‌بینند می‌خواهد که به کارل راون (مأمور اجرای حکم) رأی دهند. راون حکم را اجرا می‌کند و لامرس در حالتی که به حالت صلیب بسته شده با تزریق سم به بدنش لبخندزنان می‌میرد.

مردی که مصلوب شد، یا نشد؟


نقد و نظر

کمپانی‌های فیلمسازی هالیوود هیچگاه فیلمی در تبلیغ حضرت عیسی(ع) یا مسیحیت نساخته‌اند چون صاحبانشان یهودیانی هستند که طبق کهانت حاخام‌های خود، حضرت عیسی(ع) را نعوذاً بالله یک دجال می‌شمارند. بنابراین، فیلم‌های معدودی که در امریکا دربارۀ حضرت عیسی(ع) ساخته شده، یا در جریان اصلی هالیوود نبوده، یا اینکه از منظر کلیسا به داستان عیسی نظر نشده است، مانند آخرین وسوسۀ مسیح (1988) ساختۀ اسکوسیزی. عمدۀ این فیلم‌ها همچون فیلم مصائب مسیح (2004) به کارگردانی مل گیبسون، به طور مستقل ساخته شده‌اند. بعضی از آنها هم فیلم‌هایی هستند که نهاد کلیسا دربارۀ حضرت عیسی(ع) ساخته است، مانند انجیل به روایت لوقا (1979).

مردی که مصلوب شد، یا نشد؟


الف. هالیوود و دشمنی با حضرت عیسی(ع)

در عوض، هالیوود فیلم‌های بسیاری در تمسخر حضرت عیسی(ع) ساخته است. برخی از محققان مسیحی شمار آنها را تا 120 عنوان نیز گفته‌اند. راقم در تحقیقات خود، 80 عنوان فیلم سمبولیک در تمسخر حضرت عیسی(ع) یافته است که از مهم‌ترین آنها می‌توان به این موارد اشاره کرد:

ـ سه پدر خوانده/ جان فورد (1948). داستان تولد و ماجرای سه مجوس

ـ بزرگ/ پنی مارشال (1988). دوازده سالگی و دوران رسالت در سی سالگی

ـ لوک خوش‌دست/ استوارت روزنبرگ (1967). ماجرای زندانی و مرگ در کلیسا

- حضور/ هال اشبی (1980). راز شهرت

ـ مرد فیل‌نما/ دیوید لینچ (1980). تولد عجیب او

ـ ئی.تی./ استیون اسپیلبرگ (1982). نزول و صعود یک معجزه‌گر از آسمان

ـ پرواز بر فراز آشیانۀ فاخته/ میلوش فورمن (1975). شورش و تصلیب

ـ دالان سبز/ فرانک دارابونت (1999). معجزات عیسی و داستان تصلیب

ـ آخرین گام‌های یک محکوم به مرگ/ تیم رابینز (1995). ماجرای تصلیب

مردی که مصلوب شد، یا نشد؟


بجز دو فیلم نخست که به دوران کودکی عیسی می‌پردازند، در الباقی فیلم‌ها ماجرای مرد غیرمتعارفی را می‌بینیم که در زندان یا حصر خودخواسته است.

فیلم آخرین گام‌های محکوم به مرگ، جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را در سال 1996 برای ساراندون به ارمغان آورد و همچنین شان پن نیز نامزد دریافت این جایزه شد.

باید گفت که فیلم پخش شده در سینما4 (سخنان یک محکوم به مرگ)، در ذیل همین فیلم تیم رابینز معنا می‌شود. در آنجا راهبه‌ای هست که می‌خواهد محکوم را توبه دهد و اینجا یک کشیش بازنشسته که مستمع خوبی برای سخنان محکوم است. در خود فیلم‌ها، هر دو محکوم با حضرت عیسی(ع) مقایسه می‌شوند تا به تداعی این ماجرا به ذهن مخاطب کمک شود (در سکانس ماهیگیری فرماندار). هر دو محکوم به شکل صلیب (چلیبا) با تزریق سم به بازو می‌میرند. چهرۀ هر دو به مانند شمایل‌های عیسی گریم شده است. و عجیب اینکه نام اصلی این فیلم فرانسوی، به زبان انگلیسی انتخاب شده تا یادآور آن فیلم هالیوودی باشد. جالب است که این دو نام، فقط در یک حرف تفاوت دارند:

Dead Man Walking

Dead Man Talking

اصطلاح «مرد مرده» (Dead Man) به مجرمان اعدامی که مرگشان قطعی است گفته می‌شود. لذا نام فیلم اخیر را می‌توان اینطور ترجمه کرد: «آخرین سخنان یک محکوم به مرگ» یا «سخنرانی یک محکوم به مرگ».

مردی که مصلوب شد، یا نشد؟


ب. عیسای(ع) قهرمان یا مغلوب؟

مؤمنان مسیحی از دیرباز با یهودیان دشمنی می‌کردند چون آنها را مسبب قتل عیسی می‌دانستند. به همین علت بود که اسپانیای مسلمان پذیرای بسیاری از یهودیانی شد که از ممالک مسیحی گریخته بودند. اما این دشمنی در طول تاریخ شدت و ضعف گرفته است. یکی از علت‌هایی که دشمنی با یهودیان را کمرنگ کرد تفسیر کلیسا از ماجرای تصلیب است. مطابق باب 12 از انجیل یوحنا کلیسا معتقد شده است که عیسی باید مصلوب می‌شد و لذا کاهنان یهود وسیلۀ اجرای خواست خداوند بوده‌اند!

در فیلم آخرین گام‌های یک محکوم به مرگ، مجرم از پذیرش جرمش استنکاف دارد ولی در لحظات آخر که سمّ در بدن او اثر می‌کند ما به ذهنش وارد می‌شویم و ماجرای دو نفری را که به طرز فجیعی به قتل رسانده می‌بینیم و لذ از وی متنفر می‌شویم. و قصد فیلم نیز همین بوده تا این تشابه‌سازی با عیسای مصلوب در ذهن مخاطبان صورت گیرد. در نتیجه، تماشاگران فیلم از تعالیم مسیحیت نیز نفور خواهند شد. (برای شرح موضوع به مقالۀ راقم مراجعه فرمایید: پولس، رسول است یا بدعت‌گذار؟)

مردی که مصلوب شد، یا نشد؟


فیلم آخرین سخنان یک محکوم به مرگ، راز شهرت و ماندگاری فرد مصلوب را بررسی می‌کند. او در شب اعدام، گمنام است اما با گزارش یک خبرنگار (تنها شاهد ماجرای اعدام) به شهرت می‌رسد و بر طرفدارانش افزوده می‌شود. او مرتکب قتل‌هایی شده است ولی آنچه فیلم بر آن تأکید دارد خانوادۀ از هم پاشیده و مادر سلطه‌جوی زندانی است، تهمتی که قرآن کریم هم آن را در زمرۀ جرایم یهود می‌شمرد. در این زندان، فقط همین یک زندانی وجود دارد و این هم بر وجه نمادگرای فیلم می‌افزاید. موضوع فیلم نیز گرچه تلخ و گزنده است اما فیلمساز به دلیل ارجاعات به عیسای مصلوب، به آن لحن هجو و کمدی داده است. لذا اگر این تفسیر را لحاظ نکنیم لحن کمدی فیلم، قابل فهم نخواهد بود. لامرس در نهایت خود را به راحتی و حتی خرسنید به مرگ تسلیم می‌کند در حالیکه امکان آزادی برای او هست. این عمل به سبب همان تعالیم سابق الذکر کلیسا است که حضرت عیسی(ع) را نعوذاً بالله همچون برۀ قربانی تلقی می‌کنند. او در لحظات آخرف کودکی‌اش را به یاد می‌آورد که به همین شکل چلیپاگونه بر زمین می‌خوابیده است. یعنی که این نحوه از مرگ، در تقدیر او بوده است!

مردی که مصلوب شد، یا نشد؟ /////آماده انتشار


شبیه به همین ماجرا، در فیلم دالان سبز/ فرانک دارابونت (1999) نیز وجود دارد. اعدام در آن فیلم گرچه با صندلی الکتریکی رخ می‌دهد لکن تشابهات چندی از عیسای اناجیل، در آن گنجانده شده است. مانند شفای بیماران (کرامت‌های جان کافی)، رفت و آمد عیسی با افراد دون پایه (عبور جان کافی از مواضع تهمت که باعث دستگیری‌اش می‌شود)، ماجرای پیلاطس که علی‌رغم میل قلبی‌اش ظاهراً عیسی را اعدام می‌کند (شخصیت تام هنکس)، ناسزا گفتن مردم به وقت اعدام و... پل اجکامب (تام هنکس) در نهایت می‌فهمد که جان کافی مجرم نیست و نباید اعدام شود اما همه شواهد بر خلاف اوست. لذا می‌خواهد که او را فراری دهد ولی جان کافی نمی پذیرد. فیلمساز به این نحو بر آموزه مسیحیان که مدعی هستند عیسی خود را برای تصلیب به دشمنانش تسلیم کرده صحّه می‌گذارد. به همین سبب است که فیلم جان کافی را ابله جلوه می‌دهد و در سراسر فیلم کلمات کودکانه‌ای در دهان او می‌گذارد. هرچند که به برخی کرامت‌ها و معجزات او هم اذعان دارد.

به نقد این فیلم باید در فرصت مکفی پرداخت، فقط همینقدر بگوییم که وجه تشابه جان کافی با عیسای اناجیل را منتقدان مشهوری همچون جیمز برادینلّی نیز تأیید کرده‌اند.[1] مضافاً که عوامل فیلم نیز در پشت صحنه‌ای که از آن ساخته شده بر اینکه ماجرای فیلم به یک شخصیت تاریخی ارجاع دارد اشاره نموده‌اند، شخصیتی که برخی حاکمان برای تعلیم دیگران مجبور شده‌اند او را بکشند (این صحنه‌ها نزدیک به 10 سال قبل، در برنامه سینمایک دوبله و پخش شده‌اند).

مردی که مصلوب شد، یا نشد؟


ج. عیسی(ع) خواهد آمد

مسلمانان و مسیحیان در این حقیقت متفق القول هستند که حضرت عیسی(ع) در آخر الزمان مجدداً ظهور خواهد کرد. به اعتقاد ما شیعیان، برهان حضرت صاحب الزمان(عج) برای عموم جهانیان، وجود شخص عیسی(ع) است که پیروان واقعی‌اش را به پیروی از آخرین امام شیعیان هدایت می‌کند. و حجت حضرت صاحب(عج) بر یهودیان، تابوت عهد موسی (الواح تورات) است که از 2600 سال پیش یعنی از زمان بخت النصر تاکنون ناپیدا است. لهذا اینکه بحث حضرت عیسی(ع) و جست‌وجو از تابوت عهد هر ساله داغ‌تر و تازه‌تر می‌شود نشان از نزدیکی دوران آخر دارد. «محافظه‌کاران» یعنی سرمایه‌دارانی که «حفظ» وضعیت موجود را می‌طلبند اتفاقاً بیش از دیگران وقوع این زلزلۀ آخر الزمان را حس می‌کنند. آنها عمدتاً یهودیانی هستند که برای بقای خود به ساخت چنین فیلم‌هایی روی می‌آورند.

امیر اهوارکی

پانوشت:

[1]. James Berardinelli: "The film includes a high level of Judeo-Christian spiritual content, and some of the symbolism is spread on a little thickly. Those who can't see similarities between The Green Mile's J.C. and an historical figure with the same initials are wearing blinders.” ReelViews, 1999




نگاهی به سریال خانم وزیر؛ حرام‌زاده خطاب کردن ایرانیان +فیلم و تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
چندی پیش قسمت نخست سریال خانم وزیررا که در آن به مسئله مذاکرات آمریکا با ایران پیرامون مسائل هسته‌ای پرداخته شده بود را نقد و منتشر کردیم. اکنون به قسمت پنجم این سریال می‌پردازیم که در آن به طور خاص به ماجرای مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا پرداخته می‌شود.

داستان این قسمت از سریال در شش ماه آینده اتفاق می‌افتد. زمانی که نماینده ایران و آمریکا در وین در حال مذاکره بر سر مسائل هسته‌ای هستند.

دانلود

مذاکرات همچنان به نتیجه نرسیده و خانم وزیر خارجه جدید تصمیم به استفاده از استراتژی نخ‌نمای چماق و هویج گرفته است؛ بنابراین می‌خواهد با ارائه پیشنهاد ارسال قطعات هوایپما و فروش هواپیماهای تبلیغاتی به ایران، و در عوض خاموش شدن راکتور آب سنگین اراک به مناقشه پایان دهد. اما در راه عملی شدن خواسته‌های وی مشکلاتی پدید می‌آید. مشکلاتی که هم از سوی عده‌ای در ایران است و هم از سوی عده‌ای در آمریکا.

در همین حین، با توجه به ناکام ماندن موقت مذاکرات وین، ترس از جنگ اتمی تمام آمریکا را فراگرفته و مردم نگران شروع جنگی دوباره هستند. از آنجایی که شخصیت‌پردازی خانم وزیر در این سریال به گونه‌ای است که بر اساس خواست مردم عادی آمریکا رفتار می‌کند، پس به دنبال جلوگیری از جنگ است.

نماینده آمریکا در مذاکرات مسئولیت پیدا می‌کند تا شخصی به نام «جوانی» که از اعضای تیم مذاکره کننده ایرانی و نماینده دائم ایران در سازمان ملل است را در گوشه‌ای تنها گیرآورده و پیشنهاد خانم وزیر را به او بگوید تا او هم به گوش رهبر ایران برساند.

اما در این میان، از آنجا که نماینده آمریکا یک جنگ‌طلب است و بیشتر به دنبال راه‌انداختن جنگی علیه ایران است، به دروغ به کاخ سفید می‌گوید که این کار را کرده است و جوابی نگرفته است.

خانم وزیر که از حس پلیسی خوبی هم برخوردار است خودش دست‌به‌کار شده و در زیرزمین سفارت کانادا ترتیب یک ملاقات محرمانه با جوانی را می‌دهد. وقتی پیشنهادش را به جوانی می‌گوید، گویا جوانی تمام آرزوهایش را برآورده‌شده می‌بیند و نامه خانم وزیر مبنی بر مجوز ورود قطعات هواپیما به ایران را دریافت می‌کند. ناگهان صلح برقرار شده، راکتور آب سنگین اراک که در این سریال نام «هکمانت» را گرفته خاموش شده، دیگر هیچ سخنی از ارسال قطعات هواپیما به ایران نمی‌آید و گفتگوها از سر گرفته می‌شود.

پیش‌بینی سریال آمریکایی درباره تمدید مذاکرات/خاموشی راکتور اراک در قبال قطعات هواپیما/ اف‌18‌های آمریکا در خلیج فارس آماده بمباران تاسیسات هسته‌ای/حرام‌زاده خطاب کردن ایرانیان + فیلم و تصاویر // آماده

آنچه که آمد خلاصه‌ای مجمل بود از وقایع قسمت پنجم سریال مادام سکرتاری. اما در این قسمت از سریال نکات مهمی هست که باید به آن‌ها اشاره کرد.

نخست آنکه طبق پیش‌بینی این سریال مذاکرات تا 18 ماه و بیشتر ادامه می‌یابد که طی دو روز گذشته دیدیم که همین اتفاق نیز افتاد.

مسئله دیگری که باید به اشاره شود این است که هرچند در این قسمت از سریال خانم وزیر، ایرانی‌ها را انسان‌هایی شجاع و به بیان بهتر متهور و دارای رفتارهای غیرعقلانی نشان داده اما بدتر از آن زمانی است که آمریکا مجبور می‌شود برخلاف میل باطنی‌اش به ایران در عوض خاموش شدن راکتور آب سنگین اراک جایزه اجازه واردات قطعات هواپیما را بدهد و ایران در کمال ذلت قبول می‌کند که توسط اسکادران‌های اف‌18 آمریکایی که در خلیج فارس هستند بمباران نشود.

قدر مسلم، هژمونی آمریکا آنقدر خود را برتر می‌بیند که حتی مردم عادی کشور خودش را نیز کاملا احمق فرض کرده و در سریال‌های شبانه خود و در ساعات پربازدید حرف‌هایی را به خوردشان می‌دهد که اگر کسی کمترین اطلاعی از اخبار و وقایع جهان و توانایی‌های ایران و آمریکا داشته باشد هرگز این همه ذلت جمهوری اسلامی در این سریال را باور نخواهد کرد.

شوهر خانم وزیر، خود یک خلبان بازنشسته ارتش آمریکاست و هنگامی که در حال تعریف خاطرات خود برای فرزندش هست در یک کافه با یک ستوان نیروی دریایی ارتش درگیر می‌شود. پردازش صحنه درگیری به گونه‌ای رقم خورده است که شوهر خانم وزیر به عنوان قشر نخبه آمریکا رفتار عاقلانه داشته و خودش زمانی خلبان بوده و به گفته‌ خودش انسان‌های زیادی را کشته است و اکنون با درجه‌داری درگیر می‌شود که مست است و تمام حرف‌های دلش را که احتمالا به نظر فیلم‌ساز تمام حرف دل سربازان آمریکایی است بیرون می‌ریزد. حرف‌هایی که باید در این سریال زده شوند تا ایرانیان بدانند نظر آمریکایی‌ها درباره‌شان چیست.

از اینکه کلمات مورد استفاده در این سریال را می‌بینید کمال عذرخواهی را داریم:

پیش‌بینی سریال آمریکایی درباره تمدید مذاکرات/خاموشی راکتور اراک در قبال قطعات هواپیما/ اف‌18‌های آمریکا در خلیج فارس آماده بمباران تاسیسات هسته‌ای + فیلم و تصاویر

پیش‌بینی سریال آمریکایی درباره تمدید مذاکرات/خاموشی راکتور اراک در قبال قطعات هواپیما/ اف‌18‌های آمریکا در خلیج فارس آماده بمباران تاسیسات هسته‌ای + فیلم و تصاویر

پیش‌بینی سریال آمریکایی درباره تمدید مذاکرات/خاموشی راکتور اراک در قبال قطعات هواپیما/ اف‌18‌های آمریکا در خلیج فارس آماده بمباران تاسیسات هسته‌ای + فیلم و تصاویر

پیش‌بینی سریال آمریکایی درباره تمدید مذاکرات/خاموشی راکتور اراک در قبال قطعات هواپیما/ اف‌18‌های آمریکا در خلیج فارس آماده بمباران تاسیسات هسته‌ای + فیلم و تصاویر

پیش‌بینی سریال آمریکایی درباره تمدید مذاکرات/خاموشی راکتور اراک در قبال قطعات هواپیما/ اف‌18‌های آمریکا در خلیج فارس آماده بمباران تاسیسات هسته‌ای/حرام‌زاده خطاب کردن ایرانیان + فیلم و تصاویر // آماده

پیش‌بینی سریال آمریکایی درباره تمدید مذاکرات/خاموشی راکتور اراک در قبال قطعات هواپیما/ اف‌18‌های آمریکا در خلیج فارس آماده بمباران تاسیسات هسته‌ای + فیلم و تصاویر

نکته آخر آنکه گفتگوی خانم وزیر با آقای جوانی در زیرزمین سفارت کانادا در یک حالت کاملا غیررسمی است. هنگامی که نماینده ایران در سازمان ملل به رقصیدن در کنار خانم وزیر ابراز علاقه می‌کند و هنگامی خداحافظی با او دست می‌دهد.

پیش‌بینی سریال آمریکایی درباره تمدید مذاکرات/خاموشی راکتور اراک در قبال قطعات هواپیما/ اف‌18‌های آمریکا در خلیج فارس آماده بمباران تاسیسات هسته‌ای + فیلم و تصاویر

پیش‌بینی سریال آمریکایی درباره تمدید مذاکرات/خاموشی راکتور اراک در قبال قطعات هواپیما/ اف‌18‌های آمریکا در خلیج فارس آماده بمباران تاسیسات هسته‌ای + فیلم و تصاویر

به نظر می‌رسد سریال قصد گفتن این نکته را دارد که مسئولان ایرانی در پشت پرده و در خارج از فضای ظاهری کارشان فسادهایی نیز دارند.



نگاهی به دو فیلم "فرزندان انسان "و "ولگرد" ; انحطاط مدرنیته و پایان تاریخ

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
در این دو فیلم تاریخ به بن بست رسیده است اما مانند فیلم های پر خرج هالیوودی در آن نه خبر از ماشین های پرنده ی غول پیکر یا سیستم ها عجیب و غریب مجازی فرا گیر است و نه خبر از موجودات سیبرنتیکی و یا شیوع ویروس ها کشنده لذا این دو فیلم با خلق پس زمینه ای درخشان و به دور از تصنعات انتزاعی هالیوودی قلب تاریخ را نشانه می گیرند .
پایان تاریخ همواره پرسشی متداول در نزد فیلسوفان سکولار غرب مدرن بوده است اینکه در نظر ساده انگارانه ی فوکویاما برپایی نئولیبرالیسم پایان تاریخ را رغم خواهد زد خبر از یاس جملگی نظریه پردازان غرب برای عبور از سرمایه داری و ارائه ی مدلی جایگزین می دهد اینکه تمام تئوری پردازان لیبرال غرب از ابتدا و به خصوص پس از فروپاشی بلشویک سرمایه داری را تنها مدل قابل اجرا می انگارند و توان و یا اراده ی گذر از آن را ندارند فوکویاما را ناگزیر به نتیجه گیری نموده که نئولیبرالیسم پایان تاریخ خواهد بود. اما از سال 1992 که وی در کتاب (The End of History and the Last Man) "پایان تاریخ و آخرین انسان " این مسئله را مطرح نمود و تا هم اکنون به تدریج  مسئله ی بحران سرمایه داری نئولیبرال و فروپاشی قدرت های بزرگ جهانی بسیاری را به این نتیجه رسانیده که فوکویاما کمی عجولانه تصمیم گرفته است.

به طور کلی پس از فروپاشی جماهیر شوروی و نهیلیسم انقلاب گریز جنبش های نئومارکسیست به خصوص مکتب فرانکفورت حتی با ظهور عینی بحران های سرمایه داری مانند بحران سال 2008 میلادی و فروپاشی مالی بسیاری از کشورهای اروپایی کسی نتوانست مدلی را جایگزین سرمایه داری نئولیبرال کند این روند نتایج سیاسی و اقتصادی فراوانی داشت که در حیطه بحث ما نیست اما از یک سو فیلمی در سال 2006 توسط آلفونسو کوارون alfonso cuaron  با نام children of men (فرزندان انسان) بر اساس رمانی از پ.دی جیمز توسط امریکا و انگلیس ساخته شد که گویی تصویری دقیق از پایان تاریخ را ارائه داد.

«انحطاط مدرنیته و پایان تاریخ»

این فیلم که محصول جریان آوانگارد سینمای امریکا و اروپای غربی می باشد و به لحاظ محتوایی با فیلم هایی که در جریان اصلی سینمای هالیوود در خصوص پایان تاریخ ساخته شده تفاوت هایی دارد هر چند این تفاوت ها به خصوص در پایان فیلم ماهوی نیست اما ویژگی های خاص خودش را نیز دارد . در همین راستا فیلمی دیگر با نام the rover  به کارگردانی david michod  ساخته می شود که نشان از استمرار جریان آوانگارد سینمای غرب در خصوص پایان تاریخ با فروپاشی نظام اقتصادی نئولیبرال می باشد .
در این دو فیلم تاریخ به بن بست رسیده است اما مانند فیلم های پر خرج هالیوودی در آن نه خبر از ماشین های پرنده ی غول پیکر یا سیستم ها عجیب و غریب مجازی فرا گیر است و نه خبر از موجودات سیبرنتیکی و یا شیوع ویروس ها کشنده لذا این دو فیلم با خلق پس زمینه ای درخشان و به دور از تصنعات انتزاعی هالیوودی قلب تاریخ را نشانه می گیرند . در فیلم "فرزندان انسان" هیچ قدرت سیاسی متمرکزی وجود ندارد تمامی ارگان اقتصادی و مناسبات مرتبط با آن از بین رفته است جهان در فقری مستمر فرو رفته و گویی تاریخ از حرکت باز ایستاده . همه انسان ها عقیم از تولید مثل گشته اند و تنها فرد جوان باقی مانده که نوجوانی هجده ساله می باشد در بوینسآیرس به قتل می رسد . فیلم در لندن سال 2027 می گذرد و در ارائه چهره ی واقعی شهر چنان موفق است که گویی جزئیات این شهر را از لندن کنونی دقیق تر ارائه می دهد .  در بریتانیای کبیر حکومت نظامی برای مدت زمانی نامحدود برقرار است، نیروهای ضد ترور در تعقیب پناهندگان غیر قانونی هستند در حالی‌که‌ دولت مشغول سازمان‏دهی ملت روبه‌زوال است، مردمی که‌ در چراگاه‌ هدونیسم (لذت جویی) عقیم و بهداشتی‏شان می‏چرند. در این حین مردی به نام "اوون " ماموریت می یابد تا زنی سیاه پوست و باردار را که در خطر است به بندری معین همراهی کند تا او فرزندش را به دنیا آورد .

«انحطاط مدرنیته و پایان تاریخ»

عقیم بودن مردان و ناباروری زنان در فیلم علاوه بر مشخصه ای بیولوژیکی نشانه ای از عقیم بودن تاریخی دارد .فیلم دقیقا آن برهه ای از تاریخ را نمایان کرده است که در آن جملگی ویژگی های بارز تمدن مدرن از بین رفته و گویا تاریخ از مرحله انحطاط تمدن به انقراض آن ورود نموده است .درگیری ها قومی ،از بین رفتن بستر های مالی و اقتصادی، فروپاشی قوا های سیاسی و تمرکز قدرت نظامی مستبد ، خیابان های لندن که اکنون مملو از برند های کالایی و فروشگاه زنجیره  است محلی بر ولگردی ، انفجار ، دست فروشی (آب و مواد غذایی) و محل استقرار بسیاری از مهاجران شده است. از ماشین های گران قیمت و لوکس از خانه های مجلل خبری نیست ودر یک معنا نظام اقتصادی سرمایه داری با تمام ویژگی های تولیدی ، تبلیغاتی ، فرهنگی و صنعتی فروپاشیده و شهر که در تفکر نظریه پردازی مانند دیوید هاروی بستر سیستماتیک جریان سرمایه می باشد محل هرج و مرج گردیده است . لذا وضعیت جهان در فیلم "فرزندان انسان" توقف گردش جریان سرمایه در کالبد جامعه و لذا مرگ آن می باشد بنابراین تاریخ عاری از محوریت و مرکزیت سرمایه گشته و موقعیتی به وجود آمده که بسیار شبیه به دوران آغازین و تکوین تمدن مدرن است یعنی زمانی که انباشت ثروت غایت انسان ها گردیده بود و به دلیل فقدان سیستمی روش مند و به طور کلی نبود دستگاه های حکومتی ملت ها ، قوم ها و خانواده ها برای انباشت فزاینده ثروت و پول دست به نزاع و جنگ های داخلی و خارجی می زدند این وقایع نزدیک به دو قرن تاریخ مدرنیته را رغم زد که هابز آن را دوران هرج و مرج نامید و تنها را خروج از آن را ایجاد حکومتی مستبد دانست در تلقی هابز تاریخ در دو بستر شکل می گیرد یکی هرج و مرج و دیگری استبداد.

هگل در جایی گفته بود که همه ی وقایع و رویداد ها در تاریخ انگار دوبار رخ می دهند .چنانچه ظهور نحله های فکری و جریان های سیاسی در تاریخ به خصوص در مدرنیته این گونه اند .لذا اگر جنگ های داخلی قوم ها در اروپا برسر قدرت و پول نشانه های آغازین تمدن مدرن می باشد ظهور مجدد این علائم می توان نشان پایانی آن نیز گردند چنانچه که امروزه در بسیاری از نقاط خاورمیانه و افریقا و حتی امریکا شمالی مدرنیته با ویژگی های شهری ، اقتصادی ، سیاسی و مدنی اش در حال انقراض است . در فیلم "فرزندان انسان" ظرفیت های مادی نئولیبرالیسم به پایان رسیده رسانه ها موجب انحطاط اذهان جامعه گردیده اند و منابع طبیعی برای سوخت ماشین های صنعتی باقی نمانده است ، فرد انگاری انسان مدرن در بستر هرج و مرجی بی پایان و فراگیر انحلال یافته و از خود بیگانگی انسان ها شدیدتر گشته است. آنچه که در پیشاروایت فیلم نمایان است این وضعیت در لندن سال 2027 بحرانی در حال گذار نیست بلکه وضعیت ایستا می باشد و همین امر بر حس دهشتناکی که فیلم ارائه می کند می افزاید .در این میان نئولیبرالیسم فروپاشیده و هیچ اراده جمعی برای جایگزینی و انقلاب نیست ."فرزندان انسان" با تمام فضا سازی های هراسناکش پایانی خوش بینانه دارد به خصوص با نمایان گشتن آن کشتی که استعاره ای از کشتی نوح (ع) است ویژگی مشابهی را با انبوه فیلم های آخرالزمانی هالیوود ارائه می کند اما پر واضح است که این پایان مبتنی بر ایدئولوژی ژانری هالیوودی و برای تحمیق افکار مخاطبان می باشد.

فیلم the rover  (ولگرد) ساخته david michod  محصول 2014  دقیقا در ادامه روند محدود فیلم "فرزندان انسان" می باشد و سیر فیلمسازی کارگردانش مانند فیلم قبلی او animal kingdom نمایانگر بحرانی اخلاقی ست . این فیلم در استرالیای ده سال پس از فروپاشی می گذرد زمانی که هرج و مرج حاکم است و مردم سودا زده برای کشف اشیای قیمتی به سرتاسر کشور سفر می کنند .فیلم "ولگرد" تصویری سوررئال از بن بست تاریخی در نسبت فردی اش است شخصیت اصلی فیلم تنها با اتوموبیل  خود بی هدف سفر می کند در میان راه اتوموبیل او توسط سه نفر دزدیده می شود او به دنبال آن می رود بی هدف دست به قتل می زند و برادر سارق خودرو را گروگان می گیرد آنها سراغ سارقان می روند و همه جز صاحب خودرو کشته می شوند .در واقع نام فیلم که ویژگی اصلی شخصیت هایش نیز است در نسبتی پساساختاگریانه ماهیت فیلم را نیز نمایندگی می کند .در فیلم "ولگرد" استرالیا مبدل به کشوری متروک و عاری از سکنه کشته است . پول کشور اعتباری ندارد و فروپاشی روانی موجب بروز اعمال شنیع جنسی گردیده است فضای فیلم شدیدا وهم گونه ، کابوس وار است و در سکانس پایانی فیلم برادر موجب قتل برادر می گردد لذا فیلم" ولگرد " نمایانگر انحطاط اخلاقی می باشد.

این دو فیلم مصداق بارز جهان هرج و مرج طلب هابزی و بن بست آرمان شهر ایده ی عصر روشنگری است. لذا از آن جهت مورد اهمیت اند که رویای هالیوودی فیلم هایی چون "2012" یا "جنگ جهانی z " و انبوه فیلم های آخرالزمانی دیگر را به کابوس مبدل نموده اند لذا وضعیت پایانی تاریخ سرمایه داری در این دو فیلم مصداق بارز این حدیث قدسی است که می فرماید:
از کتاب غیبت نعمانی (ص 140)
حضرت صادق (ع) فرمود : قیام نکند قائم آل محمد (ع) مگر روی خوف از مردم ، و فتنه و بلائیکه به مردم می رسد ، و مرض طاعون ، و شمشیر برنده ای که در میان عرب جریان پیدا می کند ، و اختلاف بسیار در میان مردم و جدایی و پراکندگی در دین آنان و تغییرات زیاد در احوال افراد بحدیکه صبح و شام آرزوی مرگ می کنند و دیده شدن جنگ و حمله و از بین بردن همدیگر .پس خروج آن حضرت هنگامی خواهد شد که مردم از فرج و نجات پیداکردن مایوس گردند ، خوشا بحال کسی که زمان را در یابد .


نقدی بر فیلم شهر موش‌ها 2؛ چرا "شهر موش‌ها"کاملاً فرنگی شده است؟ +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
موش‌ها در قسمت اول حجاب داشتند و فرهنگ ایرانی در آن جلوه داشت؛ بازار، گرمابه، زورخانه و موسیقی سنتی اما در قسمت دوم، سبک زندگی آشکارا مدرن شده و شهر موش‌ها2 سبک‌زندگی فرانسوی را ترویج می‌کند؛ از رستوران‌ رفتن شبانه که عادت فرانسوی‌هاست تا پیانو نواختن، شکل لباس‌ها، آرایش مو، گیتار نوازی و همچنین نام‌هایی مانند‌ آژان دو موشان.


فیلم شهر موش‌ها2 به کارگردانی مرضیه برومند از روز چهارشنبه پنجم شهریور در 37 سینمای تهران و 70 سینمای شهرستان‌ها اکران شد و در مدت 90 روز به فروش 3ر11 میلیارد تومانی در کشور رسید. به این ترتیب، رکورد فروش 5ر8 میلیاردی اخراجی‌ها2 که در نوروز 1388 به ثبت رسیده بود شکسته شد. تهیه کنندگان این فیلم، علی سرتیپی و منیژه حکمت هستند و کرمان موتور و بانک گردشگری نیز در آن سرمایه‌گذاری کرده‌اند.

********

فیلمبرداری شهر موش‌ها2 از روز پنجم مهر 1392 در روزهای آغازین دولت یازدهم، در دکور ساخته‌شده در بوستان ولایت تهران با حضور احمد مسجد جامعی آغاز گشت و در نوروز 1393 به پایان رسید. لوکیشن صحنه‌های خارجی فیلم نیز در دزفول بود.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


بعد از قریب سی سال، فیلم شهر موش‌ها (1364) به قسمت دوم رسید. مرضیه برومند (کارگردان هنری قسمت اول) که برای کارگردانی صحنه‌های زنده از همکاری محمدعلی طالبی استفاده کرده بود این نوبت خودش بر صندلی کارگردانی نشست و تمام فیلم را هدایت کرد. برومند در این سال‌ها، در ساخت سریال‌های تلویزیونی فعال‌تر از سینما بود. او تقریباً هر ده سال یک فیلم سینمایی تولید کرده است. نام دو فیلم دیگر او عبارتند از: الو الو من جوجوام (1373) و مربای شیرین (1380).

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


فیلمنامۀ قسمت اول شهر موش‌ها را احمد بهبهانی (متوفی 1378) نوشته است و دومی را فرهاد توحیدی. فیلم اول، به مهاجرت موش‌ها و غرق شدن گربۀ سیاه در رودخانه می‌پرداخت و فیلم دوم به یافتن یک بچه گربه در رودخانه و کشتن همان گربۀ سیاه که قصد نابودی شهر موش‌ها را دارد. هر دو فیلم در زمان خود بسیار پرفروش بودند. اما آنچه در فیلم اخیر بسیار چشمگیر است جلوه‌های ویژۀ میدانی و صداپیشگی خوب بازیگران است.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


خلاصه داستان

نسل اول موش‌ها، اکنون دارای بچه و خانواده هستند. کپل و نارنجی با هم ازدواج کرده‌اند و دو فرزند به نام‌های کپُلک و صورتی دارند. یک روز بعد از مدرسه، کپلک و نارنجی به همراه مشکی (پسر دُم باریک) به خارج از شهر می‌روند و در رودخانه، سبدی حاوی یک بچه گربۀ سفید می‌یابند که یادداشتی در آن است. مادر گربه، به یابنده توصیه کرده است که با فرزندش «پیشو» مهربان باشد. یک موش کور به نام «کور الموش» که در خارج از شهر زندگی می‌‌کند، سرپرستی پیشو را بر عهده می‌گیرد ولی مجبور می‌شود از شرّ خدنگ و ملنگ (دو پیشکار گربۀ سیاه) که برای یافتن پیشو به هر سوراخی سرک می‌کشند او را مخفیانه به داخل مدرسۀ موش‌ها بیاورد.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


بچه‌های مدرسه، به پیشو علاقمند می‌شوند ولی خانواده‌ها به گمان اینکه او بچۀ «اسمشو نبر» (گربۀ سیاه) است به عملکرد مدیر مدرسه اعتراض می‌کنند. در نهایت بچه موش‌ها موفق می‌شوند تا بیگناهی پیشو را به خانواده‌هایشان اثبات کنند. گربۀ بزرگ قصد حمله به شهر موش‌ها را دارد ولی بچه موش‌ها به کمک موش کور با برخی لوازم آتش‌زا به او و دو دستیارش حمله می‌کنند و اتومبیل آنها را آتش می‌زنند. در انتها می‌بینیم که پیشو به نزد مادرش بازگشته و کور الموش نیز با تاژ بانو خانم (کلفت خانگی کپل) ازدواج کرده است.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


نقد و نظر

پیشقراولان تئاتر عروسکی در ایران شامل نصرت کریمی، بهروز غریب‌پور و اردشیر کشاورزی (متوفی 1388) در کانون پرورش فکری کودکان نسلی را تربیت کردند که در دهۀ 1360 عمدۀ کارهای عروسکی تلویزیون را به دست گرفتند و آن را رشد دادند. از جمله آنها می‌توان به مرضیه برومند، ایرج تهماسب، حمید جبلی و فاطمه معتمدآریا اشاره کرد. از سوی دیگر، تحصیلات آکادمیک باعث تربیت استعدادهای جوان در این رشته شد. تدریس گرایش عروسکی به عنوان یکی از پنج گرایش رشتۀ تئاتر، کشور ما را در جهان به یکی از متخصص‌ترین تئاتریست‌های عروسکی تبدیل کرده است.

خلاقیت هنرمندان ایرانی در این بوده است که بر خلاف همه جای دنیا، در سینما از تکنیک عروسک‌های تئاتری بهره گرفته‌اند. سابقۀ خوب دوبله و گویندگی در ایران نیز به مدد آمده است تا بتوان صدای عروسک‌ها را همزمان شنید. اما عروسک‌ها در سینمای کشورهای دیگر، اصولاً با تکنیک استاپ‌موشن (عکسبرداری تک‌فریم) به کار گرفته می‌شوند (مانند والاس و گرومیت). این تکنیک در ایران نیز سابقه دارد و آقای عبدالله علیمراد از متخصصان آن است. فیلم قصه‌های بازار (1374) سابقاً از ایشان به نمایش درآمده است.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


الف. نقد تکنیک

فیلم شهر موش‌ها2 خوش‌ساخت و باورپذیر از کار درآمده و از پیشرفت کارگردانی عروسکی در ایران خبر می‌دهد. طراحی عروسک‌ها نسبت به قسمت اول تفاوت قابل ملاحظه‌ای کرده‌ است، هم به لحاظ جنس مواد به کار گرفته‌شده و هم به لحاظ طراحی چهره و لباس. مخاطب در برخی موارد عروسک‌ها را تمام‌قد می‌بیند که از موارد جالب توجه فیلم است، مانند دوچرخه‌سواری بچه‌ موش‌ها، میز غذاخوری در خانۀ کپل، و همچنین فرار مشکی از دست گربه‌ها.

محسن شاه‌ابراهیمی سازندۀ دکور فیلم، به خوبی از عهده برآمده است. به طوریکه شهر و خانه‌ها، خوب و باورپذیرند و با زندگی این جانور نیز تناسب دارد (بر خلاف قسمت اول، که شهر موش‌ها به خانه‌های روستایی خودمان می‌مانست). این دکورها در مساحت 1500 متر در داخل دو سوله در بوستان ولایت تهران اجرا شده‌اند.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


انتخاب گویندگان و تیپ‌گویی آنها، گوشنواز و متناسب با شخصیت‌ها از کار درآمده. هر چند که کودکان ممکن است برخی کلمات را به دلیل لحن گوینده، نفهمند. مانند «ساق» به جای «چاق» و اغلب کلمات داش‌مشتی دو گربۀ پیشکار. مدیر دوبلاژ شهر موش‌ها2، خانم آزاده پورمختار بوده است که با خانم برومند، سابقۀ دوستی و همکاری چهل ساله دارد.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟ ///آماده انتشار


تعداد زیاد شخصیت‌ها باعث شده که مخاطب به درستی آنها را نشناسد. فیلمنامه‌نویس در این خصوص از قاعدۀ فیلم‌های بزرگسال استفاده کرده و بجز در ابتدای فیلم، صحنه یا دیالوگی برای معرفی موش‌ها ترتیب نداده است. برای ما که نام و سابقۀ موش‌های بزرگسال را از سی سال قبل، به یاد می‌آوریم شخصیت‌ها تا حدی ملموس‌ترند ولی کودکان امروز چگونه باید پنجاه شخصیت و نام آنها را به خاطر بسپارند؟ لهذا می‌خواهم بگویم که گوئیا این فیلم برای بزرگسالان ساخته شده. به عبارت دیگر، سازندگان فیلم نسبت به علاقمندی والدین امروز که سی سال قبل از مخاطبان این فیلم و سریال بودند، حساب کرده‌اند. آمدن والدین به همراه بچه‌هایشان به سینما فروش فیلم را چند برابر خواهد کرد، آن هم در زمانه‌ای که ساخت فیلم‌های کودکان رونق ندارد. در نهایت باید گفت که شهر موش‌ها2، به نام کودکان و به کام بزرگسالان است.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


مخاطبان مخصوصاً کودکان نمی‌توانند دریابند که چرا موش‌ها باید به دشمن خودشان که یک بچه گربه است علاقمند شوند. در اواخر فیلم است که با ظهور گربۀ سیاه (اسمشو نبر)، می‌‌فهمیم که دو نوع گربه وجود دارد؛ گربۀ سیاه و گربۀ سفید.

بهرام دهقانیار سازندۀ موسیقی متن، گرچه سعی کرده مستقل باشد ولی ناچاراً سه آواز سنتی فیلم اول را در قسمت اخیر استفاده کرده است: ک مثل کپل، جنگل زیبا است، شهر موش‌ها پر از رنگه. عمدۀ موسیقی قسمت دوم از حالت موسیقی سنتی خارج، و در سبک پاپ نواخته شده‌اند. دهقانیار برای آثار قبلی برومند نیز موسیقی ساخته است از جمله: خونۀ مادر بزرگه (1366)، قصه‌های تا به تا (1375)، کتابفروشی هدهد (1386) و آب پریا (1392).

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


ب. نقد محتوا

خیلی واضح است که فیلم شهر موش‌ها2 سبک زندگی فرانسوی را ترویج می‌کند، از رستوران‌ رفتن شبانه که عادت فرانسوی‌ها است تا پیانو نواختن، شکل لباس‌ها، آرایش مو، گیتارنوازی و همچنین نام‌هایی مانند‌ آژان دو موشان.

موش‌ها در قسمت اول حجاب داشتند و فرهنگ ایرانی در آن جلوه داشت؛ بازار، گرمابه، زورخانه، موسیقی سنتی و غیره. لکن در این قسمت سبک زندگی، واضحاً مدرن و اروپایی شده است. موش‌ها در این فیلم کشف حجاب کرده‌اند که چیز پسندیده‌ای نیست. راقم امیدوار است که در قسمت بعدی به بهانۀ اینکه اصولاً حیوانات لباس نمی‌پوشند عریان نشوند.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


باید پرسید که چرا لباس موش‌ها کاملاً فرنگی شده است؟ کلاه بر سر گذاشتن نارنجی یا انداختن پوست روباه به دور گردن، چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ آیا خانم تهیه کننده یا کارگردان، آروزهای خود یا دوستانشان را در این عروسک‌ها می‌جویند؟

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


موش‌موشک در حالیکه برادرش کپل دو بچه دارد، هنوز ازدواج نکرده است. او در رستوران و در مدرسه، پیانو می‌نوازد. لااقل می‌دانیم که حیوانات به مشکلات متداول در ازدواج ما انسان‌ها مبتلا نیستند. گفته می‌شود که دُم باریک نیز بعد از فوت همسرش به طور مجرد زندگی می‌کند. به نظر راقم، اینجا فرصتی بود تا سخت‌گیری‌های مرسوم در ازدواج انتقاد شود نه اینکه بروز و ظهور یابد.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


صورتی (دختر کپل)، آواز می‌خواند و مشکی (پسر دُم باریک) گیتار می‌نوازد. بگذریم از اینکه این دو به طور کاملاً اتفاقی (!) همدیگر را شبانه در محله می‌بینند و آواز و شعر و موسیقی و از این حرف‌ها.

در این فیلم ده آواز اجرا می‌شود که برخی از آنها بی‌تناسب هستند و لذا اثر را شبیه به فیلم‌های هندی کرده‌اند. متأسفانه موزیکال بودن نیز به تدریج جز لاینفک فیلم‌های کودکان شده است در حالیکه این تلازم نباید همیشگی باشد.

در مجموع به لحاظ قصه و هویت فرهنگی عروسک‌ها و به سبب آنچه در خصوص نمادین بودن این قصه خواهیم گفت این فیلم، فیلم با هویتی نیست و اگر وجه مقایسه پیش آید، شخصیت کلاه قرمزی و پسرخاله، یک فیلم ایرانی سالم و باهویت‌تر است.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


تفسیر نمادین از شهر موش‌ها

موش یکی از منفورترین حیوانات است. لذا تأمل در این سؤال بسیار مهم است که چرا فیلمسازان تصمیم گرفته‌اند موش را در چشم کودکان محبوب کنند؟ از میکی موس و جری موشه گرفته تا استوارت لیتل، دسپرو، راتاتویی و غیره؟

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


الف. لقب «موش کثیف» از کجا آمد؟

راز این موضوع را باید در تاریخ اروپا جست. از قرن‌ها پیش، مردم روسیه و اروپای شرقی به یهودیان لقب «موش کثیف» داده بودند. این لقب، به دو صفت خاص یهودیان اشاره داشت، جمع‌آورندۀ ثروت و کثیف بودن. این عنوان، در فیلم فهرست شیندلر (1993) نیز مورد استفاده گرفته است (دقیقۀ 114). در اروپای غربی عمدتاً به یهودیان لقب «سگ» می‌دادند، آنچنانکه در نمایشنامۀ تاجر ونیزی (1595م.) از شکسپیر می‌خوانیم.

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، بسیاری از یهودیان روسیه و اروپای شرقی به امریکا کوچ کردند و صنعت فیلمسازی را در هالیوود شکل دادند. افرادی از قبیل: آدولف زوکر (بنیانگذار پارامونت)، برادران وارنر (چهار مؤسس کمپانی وارنر)، ساموئل گلدوین و لوئیس ب. مایر، (دو بنیانگذار مترو گلدوین مایر)، هری کوهن (مؤسس کلمبیا پیکچرز)، کارل لیمل (بنیانگذار یونیورسال)، ویلیام فوکس (مؤسس فوکس قرن بیستم)، دیوید سارنف (بنیانگذار RKO)، چارلز چاپلین و داگلاس فربنکس (دو مؤسس یونایتد آرتیستس)، لی استراسبرگ، لوئیس سلزنیک و غیره.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


در رتبه‌های بعدی می‌توان از این سینماگران یهودی نام برد که از تبار روس یا اروپای شرقی هستند: برادران مارکس، الیا کازان، اوتو پره‌مینجر، سیدنی پولاک، مل بروکس، بری لوینسون، ویلیام فریدکین، پل مازورسکی، پیتر هیامز، پدی چایفسکی، وودی آلن، پل نیومن، الی والاس، داستین هافمن و آلن آرکاین.

یهودیان مهاجر شرقی کم‌کم صنعت سینما را در امریکا پایه گذاشتند و بر موج سینما سوار شدند. یکی از اهداف آنها این شد که موش را در اذهان مردم جهان، زیبا و باهوش جلوه دهند. والت دیسنی گرچه خودش یهودی‌زاده نبود ولی به سبب پرداختن تخصصی به انیمیشن، اولین کسی بود که این خواستۀ یهودیان را تحقق بخشید و میکی موس را در سال 1928 شکل داد و چندی بعد همین موش، به نشان کمپانی دیسنی تبدیل شد.

اولین انیمیشن تام و جری در سال 1940 در کمپانی مترو گلدوین مایر تولید شد و به دشمنی یک گربۀ خانکی با یک موش مهاجر می‌پرداخت. موش همواره با زیرکی خارق العادۀ خود، پیروز معرکه بود.

تولید این دو سری انیمیشن هنوز هم ادامه دارد. مضافاً که ده‌ها شخصیت موش دیگر نیز در فیلم‌های زنده و انیمیشن رخ نموده‌اند که در همۀ آنها موش بر خلاف ظاهر کریه و چندش‌آورش، شخصیت خوب و دلپذیری دارد!

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


ب. تفسیر نمادین از شهر موش‌ها

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟ ///آماده انتشارشهر موش‌ها (1364) ـ موش‌ها به رهبری معلم مدرسه، از شهر خود حرکت می‌کنند و گربۀ سیاه آنها را تعقیب می‌کند و با درایت موش‌ها در رودخانه غرق می‌شود.

تفسیر:ظاهراً این فیلم از الگوی هجرت بنی‌اسرائیل از مصر به رهبری موسی(ع)، و غرق شدن فرعون در دریا استفاده کرده است. به این ترتیب می‌توان گفت که موش‌ها نماد بنی‌اسرائیل هستند و گربۀ سیاهی که آنها را تعقیب می‌کند در حکم فرعون.

شهر موش‌ها2 ـ موش‌ها، شهر زیبایی ساخته‌اند و سرمستانه زندگی می‌کنند. روزی در رودخانه، نوزاد یک گربۀ سفید را در یک سبد می‌یابند. مادر این نوزاد در یادداشتی سفارش کرده که یابندگان با فرزندش مهربان باشند. وقتی موش کور از ماجرا اطلاع می‌یابد، در جمله‌ای ابراز تعجب می‌کند و می‌گوید: «یک بچه روی آب! درست مثل قصه‌ها! حتماً حکمتی داشته». او در ادامه به بچه موش‌ها خبر می‌دهد که گربۀ سیاه، پدر این گربه را کشته و اکنون به دنبال کشتن خود اوست. آنها در نهایت گربۀ سیاه را شکست داده و گربۀ سفید را به مادرش می‌رسانند.

تفسیر:همانطور که موش کور اشاره کرد این ماجرا، سابقه دارد. در حکایت تولد حضرت موسی(ع)، مادرش یوکابد از ترس سربازان فرعون، موسای نوزاد را در سبدی که از نی بافته بود گذاشت و در رود نیل رها کرد. فرعون به سبب پیشگویی منجمانش به دنبال قتل کسی بود که حکومت او را در آینده متزلزل خواهد کرد و به این سبب نوزادان زیادی را کشت ولی به قتل موسی موفق نگشت.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


مطابق تفسیر فوق، این دو قصه ترتیب زمانی ندارند (قسمت دوم، داستان قدیمی‌تری از قسمت اول را روایت می‌کند) لکن این موضوع در سینما سابقه دارد. مثلاً فیلم‌های پدرخوانده و جنگ‌های ستاره‌ای با قسمت‌های متأخر شروع می‌شوند و قسمت‌های بعدی آنها، به داستان‌های قدیمی‌تر می‌پردازند.

به این ترتیب گربۀ سفید، نمادی از حضرت موسی(ع) است و گربۀ سیاه باز هم در حکم فرعون. در این قسمت می‌بینیم که گربۀ سیاه همچون پادشاهان لباس پوشیده، پیشکار و وزیر دارد. ما علت دشمنی او را با گربۀ سفید و خانواده‌اش نمی‌فهمیم. موش کور نیز با توجه به نام عربی‌اش (کور الموش) می‌تواند نماد اسماعیلیان و قوم عرب باشد. در حکایت یوسف(ع) در تورات، قافله‌ای که یوسف را می‌خرند و به مصر می‌آورند اسماعیلی هستند و از شهر مدیان (سفر پیدایش 37/ 25 تا 36). مدیان یا مدین، همان شهری است که موسی(ع) قبل از رسالت خود به آنجا گریخت و تحت سرپرستی حضرت شعیب(ع) قرار گرفت (یترون در تورات). در باب 25 از سفر پیدایش، آمده است که حضرت ابراهیم(ع) بعد از فوت سارا، همسری به نام قطوره گرفت و او شش فرزند برایش آورد و از جملۀ آنها، پسری بود که مدیان نام داشت. به عبارت دیگر، کور الموش می‌تواند نمادی از حضرت شعیب(ع) باشد که در وقت خطر به حضرت موسی(ع) که به مدین آمده بود، پناه داد.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


اگر نام «اسی» که دو گربۀ پیشکار برای گربۀ سیاه استفاده می‌کنند مخفف «اسماعیل» باشد در این صورت، فیلم به دشمنی مسلمانان و یهود در زمان حال می‌پردازد. (یهودیان از قدیم الایام به مسلمانان، «اسماعیلی» می‌گفتند). مطابق این تفسیر، مسلمانان (نماد گربه‌های سیاه) قصد حمله به کشور یهود (شهر موش‌ها) را در سر می‌پرورانند ولی موفق نیستند.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟ ///آماده انتشار


این تفسیر با توجه به شهرت خاص گربه‌های موبلند ایرانی در جهان، وجه تشابه بیشتری می‌یابد. ویکی پدیا در مدخل «گربه ایرانی» نوشته است:

گربه ایرانی یکی از کهن‌ترین و مشهورترین نژادهای گربه است. نخستین اشاره مستند به گربه ایرانی مربوط به نامه‌ای از پیترو دلاواله، جهانگرد ایتالیایی است که در ۲۰ ژوئن ۱۶۲۰ در اصفهان نوشته شده است. این گربه‌ها از حدود سده ۱۶ میلادی به اروپا وارد شدند و امروزه به عنوان حیوانات خانگی لوکس نگهداری می‌شوند. گربۀ ایرانی یکی از نمادهای فرهنگی ایران در بین جهانیان است اما در بین مردم ایران معاصر، کمتر شناخته شده است.... در خود ایران کمتر کسی از شهرت جهانی گربه‌های ایرانی باخبر است. حتی عبارت Persian Cats در هیچیک از کتاب‌های درسِ زبان انگلیسی مدارس دیده نمی‌شود و این عبارت که در فرهنگ و دانشنامه‌های جهان ثبت شده، در داخل ایران برای بسیاری ناآشنا است.

فرهاد توحیدی به لحاظ قدمت فیلمنامه نویسی و تحقیقات، هیچ بعید نیست که این موارد را به وقت نگارش فیلمنامه مد نظر آورده باشد. لهذا نباید این تفسیرها را دور از ذهن پنداشت. یادآوری می‌کنیم که جملۀ کلیدی موش کور که می‌گوید «یک بچه روی آب! درست مثل قصه‌ها» واضح می‌سازد که سازندگان فیلم لااقل به یک ماجرای تاریخی اشاره دارند.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟

برخی ایرادها و نواقص

1. از اواسط فیلم، ریتم افت می‌کند و مخاطب دیگر نمی‌داند که الان باید منتظر چه بماند.

2. موش‌ها تماماً فرنگی هستند و سبک زندگی اروپایی را ترویج می‌کنند، البته بجز یک جاهل لوطی مسلک که دستمال یزدی می‌چرخاند.

3. در سنت تعزیۀ ایرانی، نقش‌های منفی (اشقیاء) کلماتشان معمول است لکن جناح اولیاء، با شعر و سجع و قافیه سخن می‌کنند. در شهر موش‌ها2 اما برعکس است. به طوریکه تمام سخنان خدنگ و ملنگ (دو پیشکار گربۀ سیاه) با شعر و قافیه است. و البته اغلب کلمات آنها، عامیانه و مبتذل است.

چگونه موش‌ها محبوب شدند؟


4. زمان 100 دقیقه‌ای فیلم (بدون احتساب تیتراژ پایانی)، برای کودکان خسته کننده است. حداکثر تحمل بچه‌ها در سینما در حدود 80 دقیقه است چنانکه قسمت قبلی 77 دقیقه بود. لذا بایست برخی صحنه‌های زائد، حذف یا کوتاه می‌شد. صحنه‌هایی مانند: اثاث کشی دُم باریک که یک تعلیق بی‌مورد است و عملاً رخ نمی‌دهد، بازی تکراری و کشدار آژان دو موشان مخصوصاٌ آنجا که منتظر است تا بچه گربه تسلیم شود.

5. برخی کلمات فیلم برای سن کودکان مناسب نیست. از اصطلاحاتی مانند «محشر کبری» که توسط بابای مدرسه ادا می‌شود بگیرید تا کلمات فوق تخصصی و چاله میدانی دو گربه، مانند: اوشکول، اینجا رو بسوک، اسی! میخ کِشِتیم، لات و لوتتیم و غیره. ظاهراً آنها به گربۀ رئیس، لقب «اِسی» داده‌اند، که مخفف «اسمشو نبر» است!


چگونه موش‌ها محبوب شدند؟



نگاهی به فیلم آتش بس 2 / آموزش سبک زندگی سکولار به زبان روانشناسی عوامانه

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
در آتش بس 2، شخصیت روانشناسی مشاور (که در نقش بیان کننده پیام اصلیِ محتوایی فیلم ظاهر گردیده است) به تکرار مشهوراتِ مدرنیستی در خصوص «اصل ترقی» می پردازد و مدعی می شود: «امروز به مدد رشد علمی و فرهنگی ساختار سلولی خانواده ،محوریت مرد از بین رفته است» فیلم آتش بس 2 با طرح مدعاهایی از این دست در واقع به ترویج مشهورات مدرنیستی در قاعد و مباحث اجتماعی و خانوادگی می پردازد. این فیلم بر همین اساس به مخالفت با مدیریت مرد در خانواده و مناسبات خانوادگی می پردازد و نوعی رویکرد فمینیستی را تبلیغ می کند.

چندی پیش خبر اکران فیلم «آتش بس 2» با استقبال توأم با هیجان گرایش ها و نیروهای روشنفکریِ فعال در فضای رسانه های مکتوب و مجازی و طیف نئولیبرال های فعال در برخی شبکه های ماهواره ای فارسی زبان روبرو شد. در موارد مجریان خبر این شبکه ها ضمن اطلاع رسانی در خصوص اکران این فیلم، گویی در پی تشویق و ترغیب مخاطبان به استقبال از اکران آن و دیدن فیلم بودند.

نگاهی دیگر به فیلم آتش بس 2آموزش سبک زندگی سکولار به زبان روانشناسی عوامانه

فارغ از هیاهویی که به راه انداخته بودند، «آتش بس 2» فیلمی است در امتداد همان سینمای مروّج شبه مدرنیسمِ روشنفکرانه و فمینیستی، البته آتش بس 2 در استفاده از چاشنی فمینیسم (در مقایسه با برخی فیلم های دیگر خانم تهمینه میلانی) کمتر حالت افراطی دارد، و به لحاظ ساخت و فیلمنامه، از «آتش بس 1» او بسیار ضعیف تر است.

سینمای خانم میلانی نوعاً یک سینمای روشنفکریِ نئولیبرال-فمینیستی است،این ویژگی اصلی در آتش بس 2 نیز حضور دارد، اما دوز فمینیسم آن اندکی تعدیل گردیده است، میلانی در آتش بس 2 کوشیده است تا با استفاده از امکانِ سینما و با تکیه بر نوعی روانِ‌شناسیِ عوامانه populary psycholosy به آموزش برخی نکاتِ سبک زندگی سکولار-مدرنیستی، در روایت و ورژن version معاصرِ آن بپردازد. این روایت آموزشیِ سبک زندگی سکولاریستی، با استفاده از برخی آموزه های روانشناسیِ عوامانه، به صورتِ یک نسخه مروّج سبک زندگی شبه مدرنیستی برای مخاطب ایرانی، تحت عنوان فیلم سینمایی آتش بس 2 بر پرده سینما به نمایش در آمده است.

در این فیلم، فارغ از برخی بدیهیات که شخصیت روانشناسی مشاور فیلم به آنها اشاره می کند، در بقیه موارد و در واقع، جوهرِ سخن او آموزش نحوه تعامل مناسبات خانوادگی بر مبنای معیارهای مدرنیستی و در هیأت نوعی سبک زندگی غرب‌زده شبه مدرن برای مخاطبان بر پرده سینما است. به نظر می رسد که خانم میلانی می کوشد تا از بستری که روانشناسی مدرن برای ترویج مشهورات سکولار-مدرنیستی فراهم می کند، در برخی فیلم هایش استفاده نماید.

البته روانشناسی مدرن، نوعاً و ذاتاً مروّج ارزش های فرهنگی و برخی موازین و معیارهای اخلاقی و وجوهی از سبک زندگیِ مدرنیستی (به ویژه در مدلِ تأخر نیمه دوم قرن بیستمی آن) می باشد و این امر یکی از وظایف اعلام ناشده آن است. اما میلانی در دو فیلم آتش بس 1 و آتش بس 2 به نحوی صریح برخی تئوری های روانشناسی را وارد فیلم هایش کرده است، البته میلانی نمی کوشد تا این تئوری های روانشناسی اومانیستی را به گونه ای با تار و پود حوادث و ماجراهای فیلم پیوند زده و به صورت غیرمستقیم به مخاطب ارائه دهد، بلکه او به شکلی خام دستانه، در این دو فیلم کلاس آموزش روانشناسیِ عوامانه راه می اندازد و این ویژگی به خصوص در آتش بس 2 حالت بسیار تصنعی ای پیدا کرده است.

نگاهی دیگر به فیلم آتش بس 2آموزش سبک زندگی سکولار به زبان روانشناسی عوامانه

البته نوعی تفاوت میان آتش بس 1 و 2 در پرداختن به مباحث روانشناسی عامیانه وجود دارد، در آتش بس 1، میلانی کوشیده بود تا فرضیه موهوم و مبهم «کودک درون» را به عنوان مضمون اصلیِ رویکرد روانشناسانه مدنظر خود در فیلم وارد نماید (فعلاً مجال پرداختن به فرضیه موهوم و مبهم و وهم آلود «کودک درون» وجود ندارد) حال آنکه در آتش بس 2 سطحِ ترویج آموزه های روانشناسی عوامانه تنزل بیشتری پیدا کرده است و هیأت بیان برخی بدیهیات و مجموعه ای از دستورالعمل های روانشناختی اومانیستی مبتدی یافته است.

در آتش بس 2، شخصیت روانشناسی مشاور (که در نقش بیان کننده پیام اصلیِ محتوایی فیلم ظاهر گردیده است) به تکرار مشهوراتِ مدرنیستی در خصوص «اصل ترقی» می پردازد و مدعی می شود: «آدم هایی که چند صد سال پیش زندگی می کردند، محدود بودند... اما به مدد رشد علمی و فرهنگی ساختار سلولی خانواده پدید آمده و محوریت مرد را از بین برده است» فیلم آتش بس 2 با طرح مدعاهایی از این دست در واقع به ترویج مشهورات مدرنیستی در قاعد و مباحث اجتماعی و خانوادگی می پردازد. این فیلم بر همین اساس به مخالفت با مدیریت مرد در خانواده و مناسبات خانوادگی می پردازد و نوعی رویکرد فمینیستی را تبلیغ می کند.

روانشناسی مدرن به دلیل جوهر اومانیستی ای که دارد، فهمی خودبنیادانه از انسان دارد و همین تصویر خودبنیادانه موجب شده است که تصویر روانشناسی مدرن از بشر، تصویری غیرحقیقی و تحریف شده باشد، تصویری که حقیقت بشر را فراموش کرده و به غفلت برده است. روانشناسی مدرن، حقیقت انسان را فراموش کرده است و در مقام یکی از رشته های علوم متکثره انسانی، مروّج ارزش ها و معیارها و موازین اخلاقی و سبک زندگیِ سکولار (در مدلِ متأخر آن) بدل گردیده است.

تهمینه میلانی در آثار مختلف خود نشان داده است که تعلقات عمیق سکولار-روشنفکرانه دارد و در فیلم های مختلف خود به طُرُق متفاوت در مسیر ترویج مشهورات مدرنیستی کوشیده است. عالم روشنفکریِ میلانی به ویژه تحت تأثیر نوعی فمینیسمِ تندروانه شبه مدرن قرار دارد که در بسیاری از فیلم های او نقش محوری بر عهده دارد. آتش بس 1 و 2 نیز اگرچه از حال و هوای فمینیستیِ ذهنیت و جهان نگریِ میلانی، خالی نیست اما با تأکید خاص بر نوعی تلقی عوامانه از روانشناسی مدرن، از دیگر آثار او تا حدودی متمایز می گردد.

نگاهی دیگر به فیلم آتش بس 2آموزش سبک زندگی سکولار به زبان روانشناسی عوامانه

آتش بس 2، به عنوان یک فیلم سینمایی، در واقع اعلامیه ای در تبلیغ مدلِ زندگی سکولاریستی مدرن – شبه مدرن (در حالتِ بحران زده متأخر آن) است که به زبان روانشناسی صادر شده است. آتش بس 2 به عنوان یک فیلم سینمایی، ضعیف و ملال آور و ناموفق در برقراری ارتباط با مخاطب است، و به عنوان یک محصولِ روشنفکری، کوششی در ترویج نوع زندگیِ تقلیدی غرب زده شبه مدرن به تماشاگران ایرانی فیلم های سینمایی است. جالب است که روشنفکران نئولیبرالیست ایرانی که با شعار «هنرِ فاقد تعهد» و «معناگریزی در هنر» و «هنر غیرایدئولوژیک» گوش عالم را کر کرده اند، هرگاه که فرصتی می یابند (مثلاً با ساختن فیلم های سینمایی نظیر آتش بس 1 و 2 و آثار فمینیستی و...) به ترویج ایدئولوژی های اومانیستی و مدعاها و مشهورات مدرن و شبه مدرن می پردازند، و البته این نیز نمونه ای دیگر از ترفندهای توخالی و مدعاهای بی پایه و مغالطه ها و شگردها و شعبده هایی است که روشنفکران غرب زده در مسیر اغراض تهاجم فرهنگی و پیشبرد پروژه جنگ نرم به کار می برند.

* شاهرخ منفرد


فیلم 'مثل بالا،خیلی پایین'؛ سنگسار، مجازات ورود غیر قانونی به ایران؟ + فیلم

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
تلاش برای وحشی نشان دادن ایرانیان و حتی سعی بر شباهت ایرانیان با تکفیری - سلفی‌های تروریست در لابلای فیلم‌های هالیوودی که موضوع اصلی خیلی از این فیلم‌ها نیز هیچ ارتباطی با ایران ندارد (مانند فیلم روبوکاپ 2014)، متداول و عادی شده است.

فیلم «مثل بالا، خیلی پایین»As Above, So Below   محصول آمریکا در ژانر مهیج - وحشت به کارگردانی جان اریک داودل John Erick Dowdle در آخر ماه آگوست 2014 به نمایش درآمد. جان اریک پیش از این نسخه آمریکایی شده‌ فیلم «Rec» با نام «قرنطینه» را ساخته بود.
سنگسار، مجازات ورود غیرقانونی به ایران // در حال ویرایش
جان اریک داودل کارگردان فیلم «مثل بالا، خیلی پایین»

ایده اصلی فیلم از داستانی که اعتبار آن تایید نشده، برگرفته شده است. این داستان کوتاه از این قرار است که در سال 2004 چند افسر پلیس در حین جستجو در مسیرهای زیرزمینی مخفی در نزدیکی‌های برج ایفل، به یک راه مخفی می‌رسند که ظاهراً درب آن با پلاستیک پوشانده شده بود و بر روی آن علامت «وارد نشوید» قرار داشت. پس از اینکه افسران به جلوتر رفتند، موفق شدند یک محل با نورپردازی کامل به همراه یک دستگاه ویدئو پروژکتور و چند فیلم کلاسیک سینما را بیابند که باعث حیرت آنان شد. بنابراین آنها به سرعت به بالای زیرزمین رفتند تا این کشف را به مافوق خود گزارش کنند اما زمانی که همه‌ آنها بار دیگر به این زیرزمین بازگشتند، همه چیز ناپدید شده بود و فقط نوشته‌ای باقی مانده بود که بر روی آن نوشته شده بود: «دنبال ما نگردید»؛ و در امضای این یادداشت نیز آمده بود: «انجمن مکزیکی‌های حک شده». فیلم نیز در قبرها و دخمه‌های معروف زیرزمینی پاریس که گفته می‌شود تعداد 6 میلیون جسد در آن قرار دارد و درب و دیوار این محل نیز توسط استخوان‌های مردگان شکل گرفته، روایت می‌شود. (برداشت شده از سایت مووی مگ)

سنگسار، مجازات ورود غیرقانونی به ایران // در حال ویرایش
قبرستان زیرزمینی در پاریس

موضوع فیلم یک دختر جوان دانشمند به نام اسکارلت (پردیتا وییکز Perdita Weeks) است که پا در راه پدرش که خودکشی کرده گذاشته تا حقیقت! را (علم تبدیل فلزات به طلا) که پدرش به آن دست نیافته بود را با شجاعت و جرات بسیار مردانه بدست آورد.

سنگسار، مجازات ورود غیرقانونی به ایران // در حال ویرایش
اسکارلت و همکارش جورج در یکی از مسیرهای زیرزمینی مخفی در پاریس

او به سختی به دنبال یافتن سنگ کیمیایی philosophers' stone است که 600 سال پیش توسط "نیکلاس فلامل" بزرگ‌ترین کیمیاگر تاریخ در پاریس اختراع شده بود. او برای بدست آوردن این شی با ارزش در ابتدای فیلم در کشور ایران حضور دارد و موفق به کشف و ترجمه متون باستانی می‌گردد که در نهایت او را به سوی شهر پاریس و قبرستان زیرزمینی واقع در آن می‌کشاند. اما پس از اینکه اسکارلت، مستندساز و همکارش جورج به همراه گروه راهنما که به آنها وعده پیدا کردن گنج داده بودند پا به این مکان زیرزمینی می‌گذارند، متوجه می‌شوند که این محل نفرین شده است و آنها رفته رفته در حال مواجه شدن با گذشته خودشان می‌باشند که همیشه در حال فرار از آن بوده‌اند.

سنگسار، مجازات ورود غیرقانونی به ایران // در حال ویرایش
گروه، در قبرستان زیرزمینی

فصل آغازین فیلم در ایران و داخل اتوبوسی که اسکارلت با آن به شهر فرضی "حبله" می‌رود، شروع می‌شود. با آنکه سکانس‌های کوتاهی از چهره‌های ایرانی‌ها به نمایش در می‌آید، اما به همان اندازه ایرانی‌ها بدوی و بدچهره به تصویر کشیده می‌شوند. اسکارلت در ابتدا رو به دوربین خود در داخل اتوبوس می‌گوید که "من بدون مجوز وارد ایران شدم و اگر کشته شدم، بدانید که با رضایت خودم وارد ایران شده‌ام تا یک تکه گمشده‌ حیاتی از تاریخ‌مان را که در شبکه‌ای از غارهایی که قرار است توسط ایران منفجر شود، پیدا کنم."در اینجا با توهین به ایرانی‌ها می‌گوید "مجازات کسی که غیرقانونی وارد ایران شود، این است که او را تا گردن داخل شن می‌کنند و بعد با صخره (سنگ) به سر او می‌زنند"!

سنگسار، مجازات ورود غیرقانونی به ایران // در حال ویرایش
اسکارلت در اتوبوسی داخل خاک ایران


دانلود

تلاش برای وحشی نشان دادن ایرانیان و حتی سعی بر شباهت ایرانیان با تکفیری - سلفی‌های تروریست در لابلای فیلم‌های هالیوودی که موضوع اصلی خیلی از این فیلم‌ها نیز هیچ ارتباطی با ایران ندارد (مانند فیلم روبوکاپ 2014)، متداول و عادی شده است. شدت این هجمه‌ها علیه ایران بعد از حمله‌ تروریست‌های وحشی به سوریه و عراق (که با عنوان اسلام اما با پشتیبانی سرویس‌های اطلاعاتی غربی- عربی صورت گرفته) افزایش یافته است و جبهه رسانه‌ای غرب و حتی کشورهای عربی منطقه نیز مدام بر خطرناک بودن ایران تاکید می‌کنند تا جایی که اخیرا وزیر امور خارجه بحرین از تشکیل نیروهایی از کشورهای عربی برای مقابله با تکفیری‌ها و ایران خبر داده است! در هالیوود سعی می‌کنند حتی با یک جمله در فیلم و سریال‌های‌ خود (مانند سریال خانه پوشالی House of Cards) جسارت به مردم ایران کنند و ایران را کشوری بسیار خطرناک، متعصب و وحشی جلوه دهند تا پروژه ایران‌هراسی در هر فرصتی ادامه یابد و هیچگاه متوقف نباشد.

در این فیلم اسکارلت با کمک دوست ایرانی سابق پدرش داخل یکی از غارهای ایران می‌شود و یک مجسمه مشکی رنگ شبیه مجسمه‌های اهرام مصر به اسم "کلید رُز" را پیدا می‌کند که روی بدنه آن به زبان لاتین نوشته‌هایی حک شده است. در فیلم مشخص نمی‌شود که چه کسی و چرا، کتیبه و مجسمه به زبان لاتین را داخل غارهای ایران پنهان کرده است و حتی دلیل انفجار شبکه‌ای از غارها توسط ایران نیز مشخص نمی‌شود.

سنگسار، مجازات ورود غیرقانونی به ایران // در حال ویرایش
مجسمه به اسم کلید رُز داخل یکی از غارهای ایران

«مثل بالا، خیلی پایین» تلاش کرده روایتی رازگونه که با آمیزه‌های مسیحی و ماورایی درآمیخته شده، جلوه کند اما معماهای فیلم بسیار نازل و سطح پایین حل می‌شود و همچنین روایت مستندگونه با فیلمبرداری دوربین روی دست که کارگردان خواسته صحنه‌ها ترسناک و واقعی جلوه کند، بشدت ناموفق درآمده است. در کنار آن ضعف سناریو در ندادن پاسخ روشن به ابهام‌ها و چرایی اتفاقات فیلم، و نیز شخصیت‌هایی که (به غیر از اسکارلت، جورج و مستندساز) هویت تقریبا نامعلومی دارند و بسیار ناشیانه وارد فیلم می‌شوند، اثر زجرآوری را به بیننده تقدیم می‌کند.

فیلم‌های ضعیفی مانند «مثل بالا، خیلی پایین» شاید نتوانند ضربه بزرگی به وجهه ایران در عرصه‌ بین‌المللی وارد کنند، اما وقتی ساخت این چنین فیلم‌هایی زیاد می‌شود، باید مسئولان وزارت ارشاد و همچنین فیلم‌ساز و سینماگران جمهوری اسلامی ایران را به این صرافت بیاندازد که آنها نیز باید با ساخت فیلم‌هایی با استانداردهای جهانی بتوانند از وجهه انقلاب اسلامی دفاع کنند و فرهنگ "مقاومت" را به ذهن و قلب مردم جهانی که تحت سیطره‌ امپراطوری رسانه‌ای غرب مستضعف شده‌اند، برسانند.



نقدی بر لوسی، ساختۀ لوک بسون; فیلمی برای تبلیغ مواد مخدّر +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
مادۀ مخدر به لوسی این قدرت را می‌دهد که از تمام ظرفیت مغز خود استفاده کند. ایراد مهم فیلم، در این است که چطور یک مادۀ مخدر که همچون شراب فعالیت مغز را کاهش می‌دهد، در اینجا قدرت مغز را بالا می‌برد؟! مضافاً که نظریه پروفسور نورمن در این فیلم، مبتنی بر انکار روح است.

فیلم لوسی (2014) Lucy آخرین ساختۀ لوک بسون و نوشتۀ خود او، از سوم مرداد (25 ژوئیه) در سینماهای امریکای شمالی بر پرده رفته است. بودجۀ ساخت لوسی، چهل میلیون دلار بوده و محصول مشترک کمپانی یونیورسال و فرانسه است. فیلم، در سینماهای امریکا 125 میلیون دلار فروش کرد و اکران آن هنوز در سینماهای دنیا ادامه دارد. امتیاز مخاطبان سایت IMDb برای این فیلم تاکنون 5ر6 از 10 بوده است و منتقدان سایت متاکریتیک 61 از 100.

*******

فیلم لوسی، ماجرای دختری به نام لوسی است که به سبب ورود ناخواستۀ یک نوع ماده مخدر جدید و بسیار قوی به بدنش، ارتقاء ذهنی می‌یابد و قدرت‌های تازه‌ای پیدا می‌کند و در نهایت از قالب ماده خارج شده، خداگونه می‌شود. این فیلم، حاوی نظریه‌های اثبات نشدۀ علمی است و فیلمسازان سعی کرده‌اند که آن نظریه‌ها را دراماتیزه کنند و البته تا حدّی نیز از عهده برآمده‌اند.

دختری که خدا شد! ///آماده انتشار


خلاصه داستان

در تایوان، لوسی (اسکارلت یوهانسون) به طور ناخواسته یک کیف با محتوای نامعلوم را به مقصد می‌رساند. گیرنده به نام جانگ (چوی مین‌سیک)، با گانگسترهایش او را دستگیر می‌کنند. کیف، حاوی چهار بسته مادۀ مخدر بسیار قوی به نام CPH4 است. آنها بسته‌ها را از طریق جراحی، در شکم لوسی و سه نفر دیگر قرار می‌دهند تا به لندن، پاریس، برلین و رم بفرستند. به دلیل ضربۀ یکی از مهاجمان، بستۀ داخل شکم لوسی پاره شده و جذب بدن او می‌شود.

به طور موازی، ما سخنرانی پروفسور ساموئل نورمن (مورگان فریمن) را در پاریس می‌شنویم. او استاد زیست‌شناسی است و نظریه‌اش این است که دلفین‌ها از بیست درصد ظرفیت مغزشان استفاده می‌کنند و ما انسان‌ها حداکثر از ده درصد مغزمان. اگر این مقدار افزایش یابد انسان قادر خواهد بود در اشیاء و انسان‌های دیگر تصرف کند و آنها را کنترل نماید.

نوشته‌ای درج می‌شود: 20%. لوسی با این قدرت، از دست مأموران می‌گریزد و در بیمارستان کیسۀ مادۀ مخدر را از بدنش خارج می‌کند. دکتر جراح، اطلاعاتی در مورد این ماده می‌دهد که قدرت بمب اتم دارد و جنین در هفتۀ ششم عمرش، مقدار ناچیزی از آن را جذب می‌کند تا استخوان‌هایش رشد کنند.

دختری که خدا شد! ///آماده انتشار


لوسی با جست‌وجوی اینترنتی، پروفسور نورمن را می‌شناسد و با او در پاریس تماس می‌گیرد و خود را معرفی می‌کند و اینکه قادر است در امواج نیز تصرف کند. لوسی ناگهان در تلویزیون اتاق نورمن ظاهر می‌شود. او به پاریس می‌رود لکن در هواپیما ناچار می‌شود مقدار دیگری از آن مادۀ مخدر را استفاده کند (40%). با یک پلیس به نام دل‌ریو تماس می‌گیرد و اطلاعات سه نفر دیگر را می‌دهد و آنها دستگیر می‌شوند. لکن گروه تایوانی به بیمارستان حمله کرده و مواد استخراج‌شده را می‌دزدند. لوسی از راه رسیده،‌ مواد را می‌گیرد و به ملاقات پروفسور نورمن می‌رود (60%). او توانایی‌های خود را معرفی می‌کند و در نهایت از آنها می‌خواهد که مواد را به او تزریق کنند. گروه مهاجم برای قتل لوسی و به دست آوردن مواد آمده‌اند. لوسی به توانایی 99% مغز می‌رسد. او در زمان سفر می‌کند و در عصر دایناسورها به یک میمون اولیه اشاره‌ای دارد (یادآور تابلوی میکل آنژ). او ناگهان به آسمان می‌رود و سپس به زمان حال بازمی‌گردد و 100%. لوسی ناگهان ناپدید می‌شود و از دست جانگ می‌رهد. دل‌ریو، جانگ را می‌کشد و از پروفسور می‌پرسد لوسی کجاست؟ پیامکی می‌آید که لوسی در آن نوشته است: «من همه جا هستم!»

دختری که خدا شد!


معرفی کارگردان

لوک بسون فقط پانزده فیلم سینمایی کارگردانی کرده است لکن نویسندۀ 54 فیلم یا سریال بوده است که از مشهورترین آنها می‌توان به فیلم‌های تاکسی (چهار قسمت)، ربوده‌شده (دو قسمت) Taken و ترانسپورتر (چهار قسمت) اشاره کرد. بسون در سال 2000 یک کمپانی فیلمسازی به نام «شرکت اروپایی» (EuropaCorp) تأسیس کرد که در آن 113 فیلم تاکنون تولید شده است.

مشهورترین فیلم‌های ساخته شده توسط لوک بسون عبارتند از: حرفه‌ای/ لئون (1994)، عنصر پنجم (1997)، ژاندارک (1999)، آنجلا (2005) و لوسی (2014).

دختری که خدا شد!

جانگ (چوی مین‌سیک)، سردستۀ گانگسترها و قاچاقچیان تایوانی


نقد و نظر

یکی از شاخصه‌های فیلم و سریال‌های امریکایی، «نظریه داشتن» آنها است. موفقیت فیلمنامه‌نویس‌های مهم هالیوودی در این است که یک تئوری از علوم تجربی را در قالب درام و قصه، صورت‌پردازی می‌کنند. البته این کار به راحتی میسر نمی‌شود لذا استودیوهای فیلمسازی هالیوود برای چنین هدف مهمی، از 5 تا 20 درصد از هزینۀ فیلم را به فیلمنامه اختصاص می‌دهند. آنها برای نگارش چنین فیلمنامه‌هایی، از یک گروه تحقیقاتی با تخصص‌های مختلف بهره می‌برند. از میان مشهورترین و تحسین‌شده‌ترین فیلم‌های نظریه‌پرداز، می‌توان به ماتریکس (1999)، باشگاه مشت‌زنی (1999)، آواتار (2009) و سرآغاز/ تلقین (2010) اشاره کرد. در عوض فیلم‌های اروپایی سبک رئالیسم و بیان هنری را بیشتر می‌پسندند.

لوک بسون، یکی از خوش‌قریحه‌ترین فیلمنامه‌نویسان و کارگردانان فرانسوی است که سبک فیلمسازی امریکایی را برای خود برگزیده است. موفقیت فیلم لئون (1994)، راه این کارگردان را در هالیوود هموار کرد و او فیلم عنصر پنجم (1997) را در آنجا ساخت. و فیلم لوسی بیش از همه به عنصر پنجم شبیه است.

فیلمنامۀ لوسی مانند تمام فیلم‌هایی که لوک بسون کارگردانی کرده، نوشتۀ خود اوست. فیلم، از تایوان شروع می‌شود و لوسی که معلوم نیست چرا برای تحصیل به آنجا رفته، ناخواسته به صید عده‌ای گانگستر می‌افتد که می‌خواهند چهار بسته از یک مادۀ مخدر جدید را به اروپا قاچاق کنند. جذب ناخواستۀ مقداری از این ماده قوی در بدن لوسی، او را به یک موجود برتر ارتقاء می‌دهد، موجودی که می‌تواند به راحتی در اشیاء و انسان‌ها تصرف کند. لوسی در نهایت با تزریق آن چهار بسته به خود، ظرفیت مغز خود را به صد درصد می‌رساند و ناگهان غیب می‌شود. در انتها، او در دنیای خیالی علم تجربی به «خدای خالق» تبدیل شده است!

دختری که خدا شد!


فیلمساز، دو نشانه برای خداگونه شدن لوسی به دست داده است:

دختری که خدا شد!1. بیان تمثیلی: لوسی به زمان دایناسورها می‌رود و با میمونی که در حال آب خوردن است روبه‌رو می‌شود. او به مانند نقاشی میکل آنژ از خلقت آدم(ع)، انگشت خود را به سوی آن میمون می‌برد و ناگهان به سمت آسمان (جایگاه خداوند) صعود می‌کند.

2. بیان ساده: پیامک انتهایی لوسی به پلیس که «من همه جا هستم».


فیلم در انتها، نظریۀ داروین را با ماجرای آفرینش حضرت آدم(ع) که در تورات و قرآن آمده است در هم می‌آمیزد. راهی که برخی دانشمندان دیندار برای جمع این دو نظریه یافته‌اند این است که نظریۀ تکامل را قبول کنند و ماجرای خلقت انسان نخستین را نیز بر آن بیافزایند. به عبارت دیگر، خداوند سلول اولیه را آفریده و «تکامل» به تدریج شکل گرفته است. در نهایت، خداوند یکی از میمون‌ها را به بهشت برده، به حضرت آدم(ع) ارتقاء می‌دهد و به زمین بازمی‌گرداند! این نظریه گرچه ممکن است با تورات خلاصه‌شدۀ کنونی در تضاد نباشد ولی با قرآن کریم هماهنگ نیست. زیرا قرآن تأکید دارد که حضرت آدم(ع) از گِل آفریده شد و به حضرت عیسی(ع) که بدون پدر متولد شده، شبیه است (آل‌عمران/ 59).

علاوه بر نظریۀ داروین، نظریۀ دیگری نیز به نام «ظرفیت مغز» در این فیلم مطرح می‌شود که ما آن را از زبان پروفسور نورمن می‌شنویم. این نظریه حاکی است که انسان‌ها حداکثر از ده درصد ظرفیت مغز خود استفاده می‌برند ولی اگر بر تمام ظرفیت مغز خود مسلط شوند، ابدی و بی‌نهایت می‌شوند. مادۀ مخدر به لوسی این قدرت را می‌دهد که از تمام ظرفیت مغز خود استفاده کند.

ایراد مهم فیلم، در این است که چطور یک مادۀ مخدر که همچون شراب فعالیت مغز را کاهش می‌دهد، می‌تواند قدرت مغز را ارتقاء دهد؟! مضافاً که نظریه پروفسور نورمن در این فیلم، مبتنی بر انکار روح است. باید یادآور شد که انسان نه با مغز، بلکه به وسیله «روح» است که ادراک می‌کند. در واقع مغز، ابزار روح است آنچنانکه چشم‌ها و گوش‌ها ابزار بینایی و شنوایی هستند. چرا یک مرده، قادر به دیدن و شنیدن و خندیدن یا گریستن نیست؟ چون اینها از افعال روح هستند و فرد مرده گرچه مغز دارد ولی روح ندارد.

دختری که خدا شد! ///آماده انتشاراز کلود برنارد (1878-1813) Claude Bernard فیزیولوژیست متبختر فرانسوی که در علم تشریح، تجربیاتی کسب کرده بود نقل شده است که می‌گفت: من تا «روح» را در زیر چاقوی جراحی ام حسّ نکنم آن را باور نخواهم کرد. متأسفانه باید گفت که علم تجربی هنوز هم وجود روح را قبول نکرده است. به همین دلیل دانشمندان علوم تجربی، «عقل» را که از مشخصات انسان است به «هوش» ــ که در همه حیوانات وجود دارد ــ تقلیل داده‌اند.

فیلم لوسی از جهت مضمون به فیلم راز کیهان (2001: یک ادیسۀ فضایی) ساختۀ استنلی کوبریک شبیه است. راز کیهان بر مبنای داستانی از آرتور سی. کلارک سعی داشت تا به یکی از ابهامات نظریۀ تکامل یعنی چگونگی پیدایش حیات در کرۀ زمین جواب گوید. کوبریک نیز از میمون‌ها آغاز می‌کند و در ادامه به این نتیجه می‌رسد که حیات از کرات دیگر به زمین آمده است. دلیل این موضوع آن است که دانشمندان یک سنگ عجیب در کره ماه می‌یابند که وقتی می‌خواهند آن را سوراخ کنند موجی را به فضا می‌فرستد تا به کسانی که آن را بنیان نهاده‌اند خبر دهد که بشر توانسته به قمر زمین پا بگذارد. ما نمونه‌ای از این سنگ را در ابتدای فیلم در عصر میمون‌ها نیز دیده بودیم که اسباب آموزش آنها شده بود. به این ترتیب، یک سفینه مجهز در جهت آن موج و به سمت موجودات فضایی ارسال می‌شود که حامل پنج فضانورد است. چهار نفر از آنها به دلیل طغیان رایانه مرکزی سفینه می‌میرند. اما قهرمان فیلم وارد تونل ستاره‌ای می‌شود و در نهایت توسط موجودات فضایی به یک نوزاد تبدیل شده، به زمین بازگردانده می‌شود. در فیلم لوک بسون نیز می‌بینیم که لوسی بعد از اشارۀ انگشت به آن میمون اولیه، به سمت آسمان می‌رود و همان جایگاه و منظر را در آسمان می‌یابد.

دختری که خدا شد! ///آماده انتشار

فیلم راز کیهان (1968)، که با میمون اولیه آغاز می‌شود و با اَبَرانسان ختم می‌گردد


در خصوص نام لوسی برای این قهرمان نیز باید تأمل کرد. در سال 1974 اسکلت یک زن باستانی در اتیوپی کشف شد که نام او را با اقتباس از یکی از آلبوم‌های موسیقی بیتل‌ها، «لوسی» گذاشتند. ریچارد در ابتدای فیلم در صحبت با لوسی، به این جسد که در موزه دیده است اشاره می‌کند و ما نیز همان لحظه، تصویری از آن را می‌بینیم. لوسی در آخرین دقیقه از فیلم، در مقابل همان میمون می‌نشیند و او را به انسان تبدیل می‌کند، جالب توجه اینکه ما در اولین نمای فیلم نیز همین میمون را در حال آب خوردن از رودخانه دیده بودیم.

کلمه لوسی «Lucy» از کلمه «Lucia» در زبان لاتین مشتق شده و از این معانی برخوردار است: "نور؛ آورنده نور؛ کسی که دانش (معرفت) را برای بشر می‌آورد."1 باید توجه کرد که این اوصاف، در تورات و کتب انبیاء در وصف «مخلوق اول» آمده است؛ روح یک انسان، که قبل از هر چیزی آفریده شد و خداوند او را رئیس این جهان کرد. در کتاب عهدین با این عناوین از او یاد شده است: نور و مخلوق اول (سفر پیدایش 1/ 3)، عقل کل (امثال سلیمان 8/ 1)، مبدأ آفرینش (امثال 8/ 22)، منجی جهان (مزامیر 18/ 49)، روح خداوند (اشعیاء 40/ 13)، لوگوس/ عقل کل (که به اشتباه «کلمه» ترجمه شده) (انجیل یوحنا 1/ 1 تا 5)، رئیس این جهان (یوحنا 14/ 30) و... قرآن کریم، این انسان را که قبل از حضرت آدم(ع) آفریده شده با اصطلاح «خلیفة الله» معرفی کرده است (بقره/ 30 و 39). او آخرین پیامبر خدا است و تا قبل از آنکه به طور جسمانی به این دنیا آید شاهد و ناظر فعّالِ اعمال بشر بوده است. او بعد از حیات مبارکش مقام خود را به دوازده فرزندش به میراث می‌دهد و آنها تا پایان دنیا، رئیس این جهان باقی خواهند ماند. و چون حکم پسر همانند پدر است لذا حضرت رسول الله(ص) به درستی می‌تواند در روز قیامت بر همه انسان‌ها داوری کند. زیرا که آن حضرت، داور روز جزا نیز هست (نگا. انجیل متی 25/ 31 تا 46 - رومیان 14/ 10 - 2 قرنتیان 5/ 10).

اما باید توجه کرد که نام لوسی (Lucy) از لوسیفر (Lucifer) نیامده است. «لوسیفر» یکی از اوصاف زیبای ابلیس بود قبل از آنکه افول کند. این نام به معنی ستاره صبحگاهی (زهره) است که در میان ستارگان درخشش بیشتری داشته و دارد. می‌خواستم بگویم که نام لوسی چرا برای این شخصیت که در انتها از دهانش نور می‌ریزد و به نور تبدیل می‌شود، انتخاب شده که اجمالاً ‌گفتم. فیلم دارد با این شخصیت، یک نوع دین جعلی را بر پایه علوم تجربی بنیان می‌گذارد. 

از کارل مارکس نقل شده است که می‌گفت: «دین، افیون توده‌ها است». به این معنی که دین برای عوام الناس همچون تریاک، تخدیرکننده است و آنها را به خلسه فرو می‌برد و قدرت تفکرشان را می‌گیرد. در حالیکه ما عکسِ این موضوع را در فیلم لوسی می‌بینیم. زیرا در اینجا افیون، همچون یک دین جدید ظهور می‌کند و برای بشر، خدای جدیدی از جنس مؤنث می‌آفریند!

به تفکرات فمینیستی موجود در فیلم نیز می‌توان پرداخت، مخصوصاً که قهرمانان فیلم‌های لوک بسون اصولاً زن هستند: نیکیتا (1990)، ماتیلدا در لئون (1994)، لیلو در عنصر پنجم (1997)، ژاندارک (1999)، آنجلا (2005)، سانسوکی در فیلم بانو (2011). لوسی در اواخر این فیلم، به یک ارتش تک‌نفره تبدیل می‌شود و یک‌تنه با عدۀ زیادی از گانگسترها می‌جنگد. اما آنچه وجه فمینیستی فیلم را افزایش می‌دهد خداگونه شدن لوسی است و میمون مؤنثی را که او به انسان تبدیل می‌کند. نام آن میمون نیز آنچنانکه در موزه دیده‌ایم «لوسی» است.

اگر این فیلم را یک امریکایی می‌ساخت بسیار محتمل بود که آن را به یک فیلم در ژانر علمی ـ تخیلی تبدیل کند. هنر لوک بسون آن بوده است که این فیلمنامه را به عالم واقع پیوند بزند و آن را باورپذیر نماید. و فیلم از قضا به همین سبب خطرناک است. چون برخی مخاطبان عام که علوم تجربی را عین واقعیت می‌بینند ممکن است با استناد به این فیلم به مواد مخدر اقبال کنند. لهذا اگر روزی کشف شود که لوک بسون از برخی کارتل‌های مواد مخدر برای ساخت این فیلم حق حساب گرفته است بنده تعجب نخواهم کرد.

دختری که خدا شد!

لوسی در حال خواندن امواج موبایل


ایرادها و نواقص

1.اگر کسی همچون بنده، نظریات مطرح‌شده در فیلم را نپذیرد با آن ارتباط برقرار نخواهد کرد.

2.لوسی به قدرت‌های فوق العاده‌ای دست یافته است و می‌تواندمثلاً بر جاذبه غلبه کند و دشمنانش را با یک نگاه، به سقف بچسباند ولی عجیب است که برای رفتن به دانشگاه، به جای «طیّ الارض» رانندگی می‌کند.

3.فیلم عملاً تبلیغ کنندۀ مواد مخدر است. در حالیکه مواد مخدر همانطور که از نامشان پیدا است «تخدیر» می‌کنند و انسان را به عالم هپروت می‌برند، نه اینکه او را به سمت عالم واقع و حقیقت راهبر شوند.

4.فیلمساز، شبه‌علم (خرافات در ظاهر علمی) را به جای علم ترویج می‌کند.

5.فیلم خاستگاه مواد مخدر را در شرق (تایوان) معرفی می‌کند. در حالیکه خاستگاه مواد مخدر صنعتی، در غرب است و نه در شرق (آسیا).

دختری که خدا شد!

پروفسور ساموئل نورمن (مورگان فریمن) صاحب نظریۀ ظرفیت مغز


نگاهی به نظریۀ تکامل (داروینیسم)

بنیان اصلی فیلم لوسی، نظریۀ اثبات‌نشدۀ تکامل از داروین است. در علوم تجربی هنوز وجود خداوند به عنوان آفرییندۀ جهان پذیرفته نشده است چون اصولاً خداوند به تجربه و آزمایش درنمی‌آید. لهذا نظریۀ تکامل با وجود اینکه بارها به انحای مختلف ابطال شده چون جایگزین دیگری برای آن وجود ندارد، هنوز مورد استناد قرار می‌گیرد.

طبق نظریه تکامل، حیات در کرۀ زمین از یک سلول آغاز شده و انواع مختلف حیوانات به تدریج با تبدیل شدن به یکدیگر، پدید آمده‌اند. انسان نیز در انتهای یکی از این زنجیره‌ها بر اثر تبدّلِ نوعی از میمون، به وجود آمده است. گونه‌های ناقص‌تر و ضعیف‌تر منقرض می‌شوند و گونه‌های قوی‌تر و کامل‌تر باقی می‌مانند.

عنصر بسیار مهم در این نظریه، «زمان» است که به طور خطی در نظر گرفته می‌شود. لذا هر چه زمان به جلو می‌رود موجودات، کامل‌تر و هوشمندتر می‌شوند. به عبارت دیگر، انسان امروز از انسان چهار هزار سال قبل، کامل‌تر و هوشمندتر است.

البته این نظریه با قرآن سازگار نیست. مثلاً حضرت ابراهیم(ع) در چهار هزار سال پیش به مقاماتی دست یافته است که هیچ انسانی بجز حضرت رسول الله(ص) به آن دست نیافته‌. لذا است که قرآن حضرت ابراهیم(ع) را الگوی بشریت معرفی می‌کند (ممتحنه/ 4).

ادیان حقیقی به جای زمان خطی، زمان دوره‌ای را مطرح می‌کنند. لذا اینطور نیست که همواره بشر رو به ترقی و تکامل باشد. بشر به طور کلی به سمت تکامل می‌رود اما دوران‌هایی هم هست که بشر افول دارد و پس‌رفت می‌کند. چنانکه عصر کنونی از بدترین اعصار تاریخ بشر است ولیکن بشر خود را دانشمندتر از همه وقت می‌شمرد. قرآن اشاراتی دارد که در سابق، اقوام بسیار زورمند بوده‌اند که اکنون منقرض شده‌اند. به این نمونه توجه کنید:

أ وَ لَمْ يَسِيرُواْ فىِ الْأرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كاَنَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ و كاَنُواْ أَشَدَّ مِنهُْمْ قُوَّةً وَ مَا كاَنَ الله لِيُعْجِزَهُ مِن شی‏ْءٍ فىِ السَّمَاوَاتِ وَ لَا فىِ الْأَرْضِ إِنَّهُ كاَنَ عَلِيمًا قَدِيرًا (فاطر/ 44).

آيا در زمين نمى‏‌گردند تا ببينند كه عاقبت مردمى كه پيش از آنها بوده‌‏اند و نيرويى بيشتر داشته‏‌اند به كجا كشيد؟ هيچ چيز در آسمان‌ها و زمين نيست كه خدا را ناتوان سازد. زيرا او دانا و تواناست.

به این موضوع در قرآن به انحاء مختلف اشاره شده است. مشابهتاً نگا. اعراف/ 69 ـ غافر/ 21 ـ قصص/ 78 ـ محمد/ 13


زنجیرۀ تکامل داروین، حلقه‌های مفقوده‌ای دارد که برخی از آنها عبارتند از:

1.چگونه طی فرایند مهبانگ (big bang)، سلول اولیه از مادۀ بی‌جان به وجود آمده است؟

2.یافت نشدن موجودات ناقص در تحقیقات باستان‌شناسی دلالت دارد که نظریۀ انتخاب اصلح نمی‌تواند صحیح باشد

3. «هوش» در انسان چگونه به وجود آمده است؟ («عقل» یا آنچه دانشمندان «هوش» می‌نامند از اختصاصات بشر است).

4. از آنجا که طبیعت شعور ندارد تا کمال و نقص را بشناسد پس چگونه تکاملات پدیدآمده در یک موجود برای نسل‌های آینده حفظ می‌شود؟


امیر اهوارکی


پانوشت:


1. Lareina Lure, Name your Baby, Bantam Book, 1976, P.70:

LUCY - (Latin) Lucia.  "light, bringer of light". One who brings knowledge to humanity.




مخاطرات کنسول‌های بازی(1)/ سبک زندگی 'سونی'با لشکر سرگرمی‌ وارد می‌شود + تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
شعار سونی در کنسول‌هایش "Play,Create,Share" (بازی‌کن و ایجاد‌کن و به اشتراک‌بگذار) است. در طراحی سخت‌افزار کنسول قابلیت‌هایی مثل نور کم بازی‌ها (موتور پردازش نور در کنسول این‌گونه طراحی‌شده) و خدمات اینترنتی، مانند ضبط برنامه‌های تلویزیون روی هارد و ارائۀ خدمات تلویزیونی برای بزرگ‌سالان (شبکه‌های هرزه‌نگاری) قرار دارد که تمامی آن به دنبال جذب مخاطب بزرگ‌سال است.
در سال های اخیر با رشد سرسام‌آور صنعت بازی‌های رایانه‌ای و رسانه‌های تعاملی و ارائه کنسول‌های جدید نگاه به این صنعت وکنسول ها از ابزاری برای سرگرمی صرف به وسیله‌ای برای تأمین تمام نیاز‌های خانواده تبدیل شده است. هرکنسول بسته به نوع کارایی وسیاست‌های کلان شرکت تولیدکننده آن برای یک جامعه مخاطب و یک نوع خاص واختصاصی شده از سبک زندگی مبتنی برخانه طراحی شده است. در این بین در نسل حاضر سه شرکت بزرگ در حوزه سخت افزار ونرم افزار وبازی‌های رایانه‌ای در تلاشند، تا با سه سبک زندگی متفاوت سه خانه و خانواده متفاوت در سبک زندگی بازار پر سود این حوضه را به تسخیر خود در آورند. در این نوشتار به سبک زندگی مورد نظر در کنسول‌های سونی می‌پردازیم:

کمپانی سرگرمی سونی

شرکت سونی یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های چندخوشه‌ای و چندملیتی ژاپنی است که دفتر مرکزی آن در شهر میناتو، توکیو قرار دارد و تمرکز فعالیت‌های آن بر روی ارائه خدمات رسانه‌ای، سرگرمی، بازی‌های رایانه‌ای، تجهیزات و وسایل الکترونیکی و خدمات مالی است.

 

سونی وارد میشود
ورود شرکت سونی به صنعت بازی‌های رایانه در نسل پنجم کنسول‌ها و با کنسول Play Station (ایستگاه بازی) در سال 1995 شروع شد. این شرکت با هدف سرگرم‌سازی و ارائۀ خدمات سرگرمی وارد رقابت با کنسول‌های زمان خود شد. داشتن دست برتر در تکنولوژی و امکانات رسانه‌ای متعدد، به دست‌یابی این کنسول به موفقیتهای بسیاری منجر شد. در سال 2000، شرکت سونی با ارائۀ کنسول نسل ششمی 2 Play Stationادامۀ موفقیت‌های خود درزمینۀ بازی‌های رایانه‌ای را ادامه داد. سونی در این نسل با موفقیتی که دیسک‌های DVDبرای آن کنسول به همراه آورد، موفق به فروش بیش از صد میلیون کنسول2 Play Station در سراسر جهان شد.

سونی

قدرت سخت، نرم
کنسول‌های سونی همیشه برای این شرکت ابزاری برای پیشبرد اهداف تجاری بوده است. سونی با هدف اشغال بازار کالاهای زندگی روزمره دست به تولید محصولات گستردهای زده است. این کمپانی از تولید محصولات آشپزخانه (مانند یخچال، پلوپز) تا تولید موسیقی و فیلم سینمایی و تولید دیسکهای سخت، حتی بازی‌های رایانهای، گسترۀ فعالیتهای کمپانی خود را گسترش داده است. تا قبل از ارائۀ اندیشه‌های نو توسط مایکروسافت (اشغال نرم‌افزاری خانه توسط یک سخت‌افزار) سونی به‌دنبال اشغال خانهها به‌صورت سخت‌افزاری بود و با صرف هزینه‌های بسیار، این امر را محقق کرد بود. با شروع نسل هفتم کنسول‌ها و افزایش جایگاه رسانه‌های دیجیتال در زندگی مردم، سونی با درس‌گرفتن از شکست‌های کمپانی‌های دیگر و با نگاه به رفتار دیگر کمپانی‌ها در تولید کنسول در سال 2006 سومین کنسول خود 3 Play Station را برای رقابت در نسل هفتم روانۀ بازار کرد.

سونی

 

روح سخت

پلی استیشن 3 دارای دوبعد سخت افزاری و نرم‌افزاری می‌باشد در بعد سخت‌افزاری خود کنسول و دوربین آن Ps Eye می باشد در بعد نرم‌افزاری شبکه PlayStation Network که به اختصار آن را (PSN) می نامند و خدماتی از قبیل IP TV انجام بازی‌ها به صورت آنلاین خدمات خرید اینترنتی بازی‌ها (دانلود بازی بروی هارددیسک) سخت‌افزار کنسول3 PlayStation برای استفاده مشترک با دیگر لوازم ساخت سونی هماهنگ شده تا بتواند اشغال فیزیکی را در خانه رغم بزند و سونی برای دور نماندن از قافله پرسود نرم‌افزار به توسعه PSN مبادرت کرد.

سونی

 

هدف اشغال، اشغال هدف

شرکت سونی برای رسیدن به هدف خود، یعنی اشغال فیزیکی خانه و بهدست آوردن سود بیشتر با هدف‌گذاری بر سبک زندگی فرد‌گرا که در آن هر فرد یک خانه شخصی و لوازم اولیۀ زندگی شهری به‌صورت شخصی دارد، بهدنبال فروش بیشتر لوازم خود به این افراد است‌. در تبلیغات این شرکت شعارهایی مانند خانه‌ای به سبک سونی نیز دیده میشود و در تمامی کمپین‌های تبلیغاتی از یک خانه که با لوازم ساخت شرکت سونی پرشده، سعی در ارائۀ این تصویر به ذهن مخاطب دارد.
این‌گونه خانهها به‌طور معمول میزبان یک نفر است؛ به‌همینجهت فضای کم را همراه دارد. برای بهبود زندگی فردی و بزرگ‌تر جلوه‌دادن فضای زندگی در این‌گونه خانه‌ها بیشتر شاهد آشپزخانههای اُپن و سرویس‌های بهداشتی به همین شکل هستیم تا فرد دچار وحشت از فضای گرفته خانه نشود. کمصدا‌بودن، یکی از گزاره‌هایی است که سونی در تبلیغات خود بسیار به آن اشاره میکند که این خود، از گزارههای مهم در خانههای مجردی است.

سونی

کنسول سونی نه برای اشغال حال (اتاق نشیمن) خانه‌های بزرگ بلکه برای اشغال خانه‌های کوچک و مجردی و اتاق‌های فردی طراحی شده و برای نیل به این هدف حتی سونی یک LCD مخصوص3 PlayStation و PlayStation 4 طراحی کرده و عینک‌های مخصوصی به نام Virtual Reality Headset که این عینک واقعیت مجازی که امکان استفاده از آن در این کنسول ها قرار دارد.

مدل سونی برای نسل هفتم

کنسول PlayStation 3 از فعال‌ترین کنسول‌ها در نسل هفتم است. این کنسول براساس مدل زندگی انسان ژاپنی و ساختار اجتماعی تفرد‌گرایی و اتصال به جامعۀ مجازی طراحی شده است. ارائۀ این کنسول به‌همراه یک دسته و عرضۀ تلویزیون‌های مخصوص برای این کنسول آن را مناسب خانه‌های تک ساکن و خانواده‌های تک والدینی می‌کند. از شاخص‌ترین خصوصیات این کنسول، هدف‌گذاری برای مخاطب با سن بالا است (افراد +18). ارائۀ بازیهای انحصاری با محوریت خشونت و مسائل جنسی، بسیاری از بازیهای انحصاری این کنسول از قابلیت بازیCO – UP بازی به‌صورت دو نفری و چند نفره پشتیبانی نمی‌کند.

شعار سونی در این کنسول"Play, Create, Share" (بازی‌کن و ایجاد‌کن و به اشتراک‌بگذار) شکل گرفته. در طراحی سخت‌افزار کنسول قابلیت‌هایی مثل نور کم بازی‌ها (موتور پردازش نور در کنسول اینگونه طراحی‌شده) و خدمات PSN، مانند ضبط برنامه‌های تلویزیون روی هارد و ارائۀ خدمات تلویزیونی برای بزرگ‌سالان (شبکه‌های پرونوگرافی) قرار دارد که تمامی آن به دنبال جذب مخاطب بزرگ‌سال است.

سونی

سبک زندگی‌ای که این کنسول براساس آن طراحی شده سبک زندگی مردم ژاپن در چند دهۀ گذشته است.کنسول PlayStation 3را شاید یکی از ژاپنی‌ترین محصولات این کمپانی بتوان نام برد. یک سامورایی واقعی، قدرت سخت افزاری و ارائه نرم افزارهای با کیفیت، و سبک زندگی که این کنسول بر اساس آن طراحی شده است، راه سونی را برای موفقیت در این نسل باز کرد.

کشور ژاپن به‌دلیل حالت جزیرهای خود، از کشورهای جالب توجه در جهان بوده و فرهنگهای متعددی دارد. فرهنگ شینتو در برهه‌های مختلف با تأثیر‌گرفتن از دیگر ملل خود را ارتقا داده است. این فرهنگ ابتدا تحت تأثیر تفکر چینی کنفسیوس و در چند قرن بعد، تحت تأثیر فرهنگ استعمارگران انگلیسی قرار گرفت. تا قبل از جنگ جهانی اول، ژاپن کشوری سنتی بود؛ اما با تحولات رخداده در این برهه زمانی و ورود مستشاران انگلیسی بهخصوص در عرصۀ نظامی، ژاپن بهسمت یک تغییر فرهنگ تدریجی و به یک کشور با فرهنگ دوگانه آنگلوساکسون/ شینتوایست شده، تبدیل شده است.

فرهنگ امروز مردم ژاپن در بسیاری از مفاهیم تناقض سنتی و مدرن دارد. رگه اثر خود را بر کنسول سونی گذاشته، برخی هدف‌گذاری‌های تجاری نیز منجر به حرکت سونی به‌سمت طراحی کنسول 3 Play Stationبراساس تفرد‌گرایی و خانه‌های تک ساکن است که در ژاپن و در بسیاری از کشورها پیشرفته مرسوم شده است.

سونی

پلی استیشن 3 بر اساس تفردگرایی و خانه‌های تک ساکن، که در ژاپن و در بسیاری از کشورها پیشرفته مرسوم هستند، طراحی شده است.

 

شروع چهارمین ایستگاه
با شروع نسل هشتم، کنسول‌های سونی از4 PlayStation رونمایی کرد. این کنسول بسیاری از خصوصیات کنسول نسل هفتم را به ارث برده و در بسیاری از موارد آن را ارتقا داده است؛ اما تحول اصلی در این کنسول رسیدن به مفهوم خدمات‌رسانی به هر مخاطب با سلایق متفاوت است. سونی تمام ظرفیت‌های خود دراین‌زمینه را به‌کارگرفته تا بتواند شبکه‌های تلویزیونی و خدمات پخش زندۀ برنامه‌ها را روی کنسول خود قرار دهد. عرضۀ بازی‌های انحصاری و قابلیت اتصال به کنسول دستی و تبلت‌ها، یکی از این تغییرات است. سونی در نسل هشتم نهتنها مخاطبان قبلی خود را حفظ کرده، بلکه با ارائۀ خدمات بهینه‌تر قصد دارد دیگر مخاطبان را با تطبیق نیازهایشان با قابلیت کنسول خود جذب آن کند.

 

سخن آخر
سونی این روزها جشن بیست سالگی خود را برگذار می‌کند. رفتار سونی در نسل هفتم و هشتم کنسولها را میتوان به‌طور کامل متأثر از کنسول مایکروسافت دانست. سونی با تقلید از کنسول‌های مایکروسافت وارد یک رقابت سخت با این شرکت شد که به جنگ کنسولها معروف است. این جنگ شامل درگیری‌هایی در حوزۀ سخت‌افزار و میزان فروش کنسول و در حوزۀ نرم‌افزاری که شامل نرم‌افزار انحصاری بازی‌های انحصاری و میزان فروش آن‌هاست، شد. پشتیبانی بلوری توسط کنسول 3 Play Station موجب شد که این شرکت جنگ فرمت‌ها را برنده شده و همین موضوع سود سرشاری را نصیب سونی کرد که خود، بزرگ‌ترین هدف سونی در نسل هفتم کنسول‌ها بود. در نسل هشتم نیز سونی برای تسلط بر ارائۀ محصولات دیجیتالی وارد رقابت می‌شود که پیروزی یا شکست آن بر آیندۀ سیستم‌های دیجیتالی تاثیر خواهد گذاشت.

آمار پرفروش‌ترین محصولات بروی کنسول سونی

کل

دیگر

ژاپن

اروپا

امریکا

ناشر

سبک

سال

نام بازی

/

12.86

2.06

0.48

4.81

5.51

Activision

Shooter

2011

Call of Duty: Modern Warfare 3

1

12.03

3.82

0.48

2.02

5.71

Activision

Shooter

2010

Call of Duty: Black Ops

2

10.76

1.72

0.5

4.05

4.5

Activision

Shooter

1012

Call of Duty: Black Ops II

3

10.56

5.11

0.8

2

2.64

Sony Computer Entertainment

Racing

2010

Gran Turismo 5

4

10.2

1.65

0.38

3.3

4.87

Activision

Shooter

2009

Call of Duty: Modern Warfare 2

5

9.87

1.76

0.41

3.23

4.48

Take-Two Interactive

Action

2008

Grand Theft Auto IV

6

8.65

1.15

0.01

4.05

3.45

Take-Two Interactive

Action

2013

Grand Theft Auto V

7

6.87

1.51

0.11

4.29

0.96

Electronic Arts

Sports

2012

FIFA Soccer 13

8

6.62

1.08

0.33

2.58

2.63

Electronic Arts

Shooter

2011

Battlefield 3

9

6.42

2.26

0.11

3.26

0.79

Electronic Arts

Sports

2011

FIFA Soccer 12

10

6.34

1.08

0.28

2.04

2.94

Activision

Shooter

2007

Call of Duty 4: Modern Warfare

11

6.25

1.21

0.21

1.72

3.1

Sony Computer Entertainment

Action

2009

Uncharted 2: Among Thieves

12

6.04

0.99

0.19

2.34

2.51

Sony Computer Entertainment

Action

2011

Uncharted 3: Drake's Deception

13

5.8

0.82

0.83

1.59

2.56

Konami Digital Entertainment

Action

2008

Metal Gear Solid 4: Guns of the Patriots

14

5.61

1.23

0.17

1.76

2.45

Take-Two Interactive

Action

2010

Red Dead Redemption

15

5.46

1.12

0.21

1.78

2.34

Ubisoft

Action

2009

Assassin's Creed II

16

5.23

0.92

0.17

1.51

2.63

Sony Computer Entertainment

Platform

2008

LittleBigPlanet

17

5.17

0.84

0.15

1.96

2.22

Ubisoft

Action

2012

Assassin's Creed III

18

5.04

0.87

0.01

1.63

2.54

Activision

Shooter

2008

Call of Duty: World at War

19

5

0.5

1.87

1.04

1.59

Square Enix

Role-Playing

2009

Final Fantasy XIII

20

4.94

2.34

0.06

1.95

0.58

Electronic Arts

Sports

2010

FIFA Soccer 11

21

4.88

0.77

1.08

1.18

1.86

Capcom

Action

2009

Resident Evil 5

22

4.87

0.81

0.23

1.96

1.87

Bethesda Softworks

Role-Playing

2011

The Elder Scrolls V: Skyrim

23

4.61

0.79

0.12

1.54

2.15

Sony Computer Entertainment

Action

2007

Uncharted: Drake's Fortune

24

4.59

0.77

0.12

1.03

2.67

Sony Computer Entertainment

Action

2010

God of War III

25


دیپلماسی با صدای موسیقی؛ آیا صدای نُت‌هایی که قفل کوبا را باز کرد به ایران خواهد رسید؟

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
دولت‌مردان آمریکا باور دارند که مردم با گوش دادن به موسیقی‌ رپ، راک و جاز، آمریکایی‌ها را در کنار خود می‌بینند و این یعنی تبادل فرهنگی که کالایی بی‌بدیل است و هیچ همتایی ندارد. دیپلماسی موسیقی آمریکا، شوروی را به زانو در آورد. کوبای امروز را تسلیم کرد و فردا نوبت ایران است تا «یانی»، موسیقی‌دان مشهور را دریابد.

چندی پیش در اخبار آمده بود که یانی کریسومالیس، آهنگ‌ساز معروف یونانی‌الاصل و ساکن قدیمی آمریکا، پس از پایان عزاداری‌های محرم و صفر، برای اجرای کنسرت در تهران و کیش به ایران خواهد آمد.

ایالات متحده از دوران جنگ سرد با شوروی، دیپلماسی فرهنگی را به اجرا در آورده و پس از یازده سپتامبر نیز به منظور افزایش فهم و درک بین آمریکا و دنیای عرب- اسلام، به دیپلماسی فرهنگی خود شدت بیشتری بخشیده است. یکی از ارکان دیپلماسی فرهنگی ترویج انواع موسیقی از آمریکا به دیگر کشورهای جهان می‎‌باشد. آنها با بازکردن درب فرهنگ و سبک زندگی غربی به روی هنرمندان و شهروندان دیگر کشورها سعی بر تاثیرگذاری آنها برای اشاعه فرهنگ لیبرالی دارند زیرا معتقدند موسیقی بطور تاثیرگذاری حتی از ادبیات نیز نیرومندتر است.

خوانندگان رپ کوبایی چطور در دام توطئه آمریکا افتادند؟ // در حال ويرايش

دیپلماسی موسیقی، عملیاتی که در کوبا نیز جواب داد

گذشته از آنچه که قبلا در مشرق درباره نحوه اقدام دیپلماسی موسیقی آمریکا در قبال شوروی سابق منتشر شد و نشان داد که این دیپلماسی فرهنگی آمریکا چگونه شوروی را به زانو درآورد، اکنون اسنادی افشا شده که نشان می‌دهد سازمان توسعه بین‌المللی ایالات متحده آمریکا USAID که با هدف ارائه کمک‌های به اصطلاح بشردوستانه و در واقع مداخله‌جویانه به کشورهای خارجی فعالیت می‌کند، خواننده‌های کوبایی را به طور محرمانه به کار گرفته و از آنها علیه دولت کوبا استفاده می‌کرده است.


در این پروژه محرمانه، خواننده‌های زیرزمینی کوبایی بدون آن که مطلع باشند در دام برنامه‌های سازمان توسعه بین‌المللی ایالات متحده افتاده و در اشعار و ترانه‌های خود احساسات ضد دولت کوبا را ترویج می‌کرده‌اند. این برنامه محرمانه که طی سال‌های 2009 تا 2011 اجرا شده، از سوی خبرگزاری آسوشیتدپرس افشا شد. طبق این برنامه، سازمان توسعه بین‌المللی ایالات متحده در گروه‌های موسیقی زیرزمینی کوبا نفوذ و تلاش کرده از آنها در جهت ایجاد یک جنبش اجتماعی جوانان علیه دولت کمونیست کوبا استفاده کند.

پس از انتشار گزارش آسوشیتدپرس، سازمان توسعه بین‌المللی ایالات متحده در اطلاعیه‌ای اتهامات منتسب به خود را تکذیب و اعلام کرد: تاکید بر این که فعالیت ما محرمانه یا مخفیانه بود، نادرست است. سازمان توسعه بین‌المللی ایالات متحده ادعا کرده که برنامه‌هایش در نقاط مختلف جهان خصوصا در کشورهایی که مردم تحت فشار و سرکوب حکومت قرار دارند، با هدف تقویت جامعه مدنی طراحی و اجرا می‌شود.

اما اسنادی که به دست آسوشیتدپرس رسیده نشان می‌دهد برای مخفی ماندن رد آمریکا در اعطای پول به خواننده‌های کوبایی، از زنجیره‌ای از واسطه‌ها استفاده شده است به طوری که یک شرکت پیمانکاری مستقر در واشنگتن وجوه نقد را از طریق یک بانک لیختن اشتاینی به یک گروه صربستانی می‌داده و این گروه که تحت پوشش شرکتی با نام پاناما Panama فعالیت می‌کردند، وجه را به خوانندگان کوبایی منتقل می‌کردند. البته این نقل و انتقالات مورد سوءظن وزارت خزانه‌داری آمریکا قرار گرفت زیرا نقض تحریم‌های آمریکا علیه کوبا بود و به همین دلیل، این مسیر نقل و انتقال وجوه، مسدود شد. طبق این برنامه، آن دسته از خوانندگان و فعالان موسیقی کوبا که به علت مخالفت با دولت این کشور در داخل کوبا ممنوع‌الفعالیت شده بودند، مورد هدف قرار گرفتند.

دیپلماسی فرهنگی یا کودتای نرم؟

در واقع کارکرد قدرت نرم در عرصه بین‌الملل به اینچنین دیپلماسی‌های عمومی و فرهنگی نیاز دارد اما آمریکایی‌ها فقط به ترویج صرف فرهنگ لیبرالی و سبک زندگی غربی قانع نیستند و در واقع مترصد تغییر نظام و تغییر حکومت‌های مخالف خود به‌وسیله این نوع دیپلماسی‌ها می‌باشند. اهمیت دیپلماسی فرهنگی در گسترده‌ترین مفهوم آن، افزایش یافته و «فرهنگ بخاطر فرهنگ» هیچ‌جایی در برنامه‌های مبادله آموزشی و اطلاعاتی ایالات متحده نداشته و ندارد. در واقع طی جنگ سرد بود که آمریکا قدرت فرهنگی را بعنوان سلاحی مخفی بر ضد دشمن خود، یعنی شوروی سابق و ایدئولوژی آن، یعنی کمونیسم، به کار گرفت. دولت ایالات متحده، از طریق وزارت امور خارجه و دیگر آژانس‌ها، از جمله سازمان سیا (CIA)، به هماهنگ کردن و انتشار بی‌سابقه افکار آمریکایی و بیان خلاقانه آن‌ها در سراسر جهان پرداخت.

خوانندگان رپ کوبایی چطور در دام توطئه آمریکا افتادند؟

موسیقی«جاز» در دوران جنگ سرد بعنوان یک سفیر فرهنگی علیه شوروی عمل می‌کرد

نوع نگاه دولت‌مردان ایالات متحده به موسیقی را می‌توان از همین منظر دید زیرا آنها باور دارند که مردم با گوش دادن به این موسیقی‌ها، آمریکایی‌ها را در کنار خود می‌بینند و این یعنی تبادل فرهنگی که کالایی بی‌بدیل است که هیچ همتایی ندارد. اکنون نیز آمریکایی‌ها با سرمایه‌گذاری بر یکی از سبک‌های موسیقی به نام رپ RAPبه دنبال جهت دادن به مردم (حتی مردم کشور خود) و جلب احترام و همکاری آنها برای رسیدن به اهداف‌شان هستند.

موسیقی رپ RAP

پیدایش رگه‌های اصلی موسیقی رپ به آفریقا باز می‌گردد اما رپ به شکل امروزی محصول آفریقایی‌آمریکایی‌های شهر نیویورک در دهۀ ۷۰ میلادی می‌باشد؛ جایی که سیاهان آمریکاییِ ستم‌دیده از تبعیض نژادی، از رسانه و فضایی برای بیان اعتراضات‌شان محروم بودند. آن‌ها اعتراضات‌شان را در قالب تجمعات خیابانی، تولید صداهای ناموزون با ابزارهای ابتدایی و خواندن ریتمیک متن‌هایی که در واقع همان ترانه‌های رپ بود، بیان می‌کردند؛ به‌همین‌دلیل رپ، «سی.ان.ان سیاهان» نامیده شد! فرهنگ رپ و به بیانی بهتر آن فرهنگی که به طور خاص به جوانان سیاه و اقشار میانه در جوامع غرب تعلق دارد و بیشتر فرهنگ کوچه و خیابانی است از آمریکا سرچشمه می‌گیرد. این فرهنگ در سالیان بعد به دیگر شهرهای آمریکا و برخی دیگر از کشورها سرایت کرد تا ابزاری برای بیان اعتراضات سیاهان باشد. رپ اما تنها به مضامین اعتراضی محدود نماند؛ ورود دو پدیدۀ «سکس» و «مواد مخدر» به رپ که برخی اندیشمندان انتقادی آن‌ را توطئۀ جریان سرمایه‌داری برای منحرف‌کردن اعتراضات سیاهان می‌دانند، به‌سرعت کارکردهای این سبک موسیقی را گسترش داد. به‌تدریج، سفیدپوستان هم وارد موسیقی رپ شدند و زیرسبک‌های جدیدی در این ژانر موسیقی به‌وجود آمد. امروزه موسیقی رپ زیرشاخه‌های فراوانی دارد و موضوعات متنوعی را شامل می‌شود. پس گزارۀ «موسیقی رپ، موسیقی اعتراضی است» تنها به دوران اولیۀ شکل‌گیری آن برمی‌گردد.

خوانندگان رپ کوبایی چطور در دام توطئه آمریکا افتادند؟

انتخاب چندین باره Eminemبه عنوان بهترین خواننده رپ (موسیقی مختص سیاهان) سوال برانگیز است

آنچه که اکنون به عنوان رپ در دنیا شناخته می‌شود، از گروه‌ها و دسته‌های سیاه به جامانده در ایالات متحده است که پس از نفوذ سیستم‌های اطلاعاتی آمریکا مانندCIA به این گروه‌ها و قلع و قمع برخی خوانندگان آن نظیر مرگ مشکوک bob Marley، تحت کنترل در آمده‌اند. اکنون دیگر موسیقی رپ همه جا در جهت منافع آمریکا فعالیت می‌کند؛ انتخاب چندین بارهEminemخوانندة سفید پوست به عنوان بهترین خوانندة رپ (موسیقی‌ که مختص سیاهان است) مهر تأیید دیگری بر این مدعاست. (متن زندگی)

سواستفاده از خوانندگان رپ در کوبا

یکی از این خوانندگان رپ که در کوبا ممنوع‌الفعالیت است، لوس آلدنوس Los Aldeanos، از زمانی که برای برگزاری کنسرت به صربستان سفر کرده بود تحت آموزش سیاسی قرار گرفت؛ هرچند که به نظر می‌رسد او خبر نداشت که مخارج کنسرت و سفر او را دولت آمریکا تامین کرده است.

خوانندگانی همچون آلدنوس که مورد بهره‌برداری سازمان توسعه بین‌المللی ایالات متحده آمریکا قرار گرفتند در تولید یک برنامه تلویزیونی زیرزمینی درباره فرهنگ جوانان کوبایی نیز مشارکت کردند. این برنامه، «زنده باد کوبای آزاد: رپ، جنگ است» نام داشت. این فیلم که با دوربین‌های مخفی تصویربرداری شده بود، بینندگان را به خیابان‌های هاوانا (پایتخت کوبا) می‌برد تا به اصطلاح صدای یک انقلاب جدید در کوبا را بشنوند. برای تکمیل این جنبش اجتماعی علیه دولت کوبا، یک شبکه اجتماعی به آدرس TalentoCubano.net نیز از سوی آمریکایی‌ها راه‌اندازی شد و در اختیار فعالان آماتور موسیقی کوبایی قرار گرفت.

خبرگزاری آسوشیتدپرس معتقد است برنامه‌های سازمان توسعه بین‌المللی ایالات متحده آمریکا در کوبا به شدت ساده‌انگارانه ترتیب داده شده بود به طوری که تعدادی از عناصر اصلی این برنامه‌ها به سادگی از سوی دولت کوبا دستگیر شدند. در یکی از این بگیر و ببندها، ماموران امنیتی کوبایی به کامپیوترهایی دست یافتند که در ارتباط مستقیم با سازمان توسعه بین‌المللی ایالات متحده آمریکا بود. با افشای عناصر این توطئه، آلدنوس در اثر فشار دولت کوبا مجبور شد از کوبا خارج شده و به فلوریدای جنوبی مهاجرت کند.

خوانندگان رپ کوبایی چطور در دام توطئه آمریکا افتادند؟

لوس آلدنوس Los Aldeanosخواننده رپ کوبایی که تحت آموزش سیاسی قرار گرفت

سازمان توسعه بین‌المللی ایالات متحده یک دهه پیش هم از برنامه مشابهی در صربستان و یوگسلاوی استفاده کرد و با ترتیب دادن کنسرت‌های اعتراضی جوانان و دانشجویان صرب، تلاش کرد جوانان صرب را علیه رئیس‌جمهور آن دوران یوگسلاوی (اسلوبودان میلوسویچ) بشوراند که در نهایت به سقوط دولت وی منتهی شد.

اقدامات مخفیانه سازمان توسعه بین‌المللی و دیگر نهادهای ترویج فرهنگ در ایالات متحده علیه مردم کوبا در حالی صورت می‌گیرد که در ظاهر اوباما رئیس جمهور آمریکا خواستار عادی سازی روابط واشنگتن هاوانا و از سرگیری روابط دیپلماتیک با کوبا و بازگشایی سفارت‌های دو کشور شده است. شاید این هم یک استراتژی مانند زمان جنگ سرد برای نفوذ و تسلط بیشتر بر آخرین اقمار شوروی باشد.

یانی، سفیر دیپلماسی موسیقی آمریکا

اکنون نگاه به ورود یانی به ایران به عنوان سفیر دیپلماسی موسیقی آمریکا، کاملا عقلانی به نظر می‌رسد. اما افزون براینکه بستن چشم و گوش خود راهی مناسب برای وارد نشدن ویروس‌های غربی و شرقی به تفکر مردم نیست، این نکته را باید خاطر نشان کرد که با ورود چنین افرادی به ایران و اجرای کنسرت‌هایی که یقینا شور و اشتیاق خاصی را در جوانان و طرفداران آن ایجاد می‌کند، متعاقبا مسائلی ایجاد خواهد شد که به احتمال زیاد مدیریت فضای فرهنگی جامعه را بیش از پیش از دست مسئولان آن خارج خواهد کرد.

در همین راستا، روز گذشته (جمعه، 28 آذر 1393) الجزیره و هافینگتون‌پست در اخبار خود به این مهم اذعان کرده‌اند که پس از کوبا، نوبت ایران خواهد بود که درهای خود را به روی آمریکا باز کند.

صدای نت‌هایی که شوروی را به زیر کشید، به کوبا رسید // در حال ویرایش
امروز کوبا، فردا ایران

صدای نت‌هایی که شوروی را به زیر کشید، به کوبا رسید // در حال ویرایش
کوبا فتح شد - حالا بیایید ایران را فتح کنیم

هر چند که این دو وب‌سایت خبری صحبتی از دیپلماسی موسیقی آمریکا در کوبا به میان نیاورده‌اند اما وقتی قطعات پازل برقراری رابطه میان آمریکا از یک سو و شوروی سابق، کوبا و ایران را نگاه می‌کنیم می‌فهیم که این بازی دیپلماتیک در حوزه موسیقی، در حال طی مسیر است. مسیری که گام بعدی آن نیز از الان مشخص است: ایران.

مخاطرات کنسول‌های بازی(2)/ سبک زندگی دیجیتال در زمین مایکروسافت + فیلم و تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
مایکروسافت برای توسعۀ کنسول خود، با نگاه به جامعۀ غربی بویژه آنگلوساکسون‌ها و مفهوم خانواده و خانه در جامعه خود شروع به طراحی و توسعۀ زیرساخت برای کنسول خود کرده است.

در سال‌های اخیر با رشد سرسام‌آور صنعت بازی‌های رایانه‌ای و رسانه‌های تعاملی و ارائه کنسول‌های جدید نگاه به این صنعت و کنسول‌ها از ابزاری برای سرگرمی صرف به وسیله‌ای برای تأمین تمام نیاز‌های خانواده تبدیل شده است. هرکنسول بسته به نوع کارایی و سیاست‌های کلان شرکت تولیدکننده آن برای یک جامعه مخاطب و یک نوع خاص و اختصاصی شده از سبک زندگی مبتنی بر خانه طراحی شده است. در این بین در نسل حاضر سه شرکت بزرگ در حوزه سخت افزار و نرم‌افزار و بازی‌های رایانه‌ای در تلاشند، تا با سه سبک زندگی متفاوت، سه خانه و خانواده متفاوت در سبک زندگی، بازار پر سود این حوزه را به تسخیر خود در آورند. در این نوشتار به سبک زندگی مورد نظر در کنسول‌های مایکروسافت می‌پردازیم:

ورود مایکروسافت

شرکت مایکروسافت، شرکتی چندملیتی است که مرکز آن در ایالات ‌متحدۀ آمریکا قرار دارد. این شرکت، بزرگ‌ترین شرکت ارائۀ نرم‌افزار رایانه در دنیاست که به انتشار کتاب و تولید محصولات چندرسانه‌ای و خدمات پست الکترونیکی نیز می‌پردازد. مایکروسافت اولین کنسول خود را در نسل ششم کنسول‌ها با نام تجاری (Xbox) در سال 2001 منتشر کرد. سخت‌افزار مناسب و داشتن قابلیت اتصال به اینترنت از موفقیت‌های آن بود. مایکروسافت از تجربیات حاصل از ساخت این کنسول، کنسول نسل هفتمی خود، با نام تجاری ایکس باکس 360 (Xbox 360) را روانۀ بازار کرد. عدد 360 به‌معنی در برگیرندۀ تمام نیازهای شما در همۀ جهات است.


اتاق نشیمن در اشغال
این کنسول با هدف
گذاری اشغال اتاق (نشیمن) خانه روانۀ بازار شد. داشتن تلویزیون اینترنتی، ریموت کنترل، پخش فیلم‌های DVD، عرضۀ بازیهای ساده روی شبکۀ Xbox Live، کرایۀ فیلمها ازطریق اینترنت، توزیع موسیقی بهصورت آنلاین و بسیاری از قابلیتها که همۀ اینها در مجموع، بهانه‌ای برای اشغال اتاق نشیمن خانه است. این کنسول و تمامی بازیهای انحصاری آن برای مخاطب قراردادن جامعۀ آمریکایی و فرهنگ غربی توسعه داده شده و این کنسول را به بستر مناسبی برای ارائۀ سبک زندگی خود تبدیل کرده است.

شرکت مایکروسافت کنسول خود را براساس یک مفهوم عام در فرهنگ آنگلوساکسون توسعه داده و آن مفهوم HOME(خانه) است. این مفهوم در فرهنگ آنگلوساکسون به این معنی است که خانه محل رشد و آموزشِ زندگی و تجربه و تحول در احساسات به‌خصوص برای کودکان و نوجوانان است.

مایکروسافت // در حال ویرایش

مایکروسافت با هدف قراردادن تمام خانواده و توسعۀ زیرساختی مناسب (سختافزار و نرمافزارهای کنسول) هر فرد در مفهوم خانواده، کنسول خود را توسعه داده است. کنسول مایکروسافت فقط سختافزاری برای بازی نیست؛ بلکه جنبهای به اسم شبکۀ Xbox Live دارد. این بستر به شما امکان استفاده از شبکههای تلویزیون اینترنتی با قیمتی ارزان و دسترسی به شبکههای اجتماعی را می‌دهد و همچنین برای هر فرد در مفهوم خانوادۀ غربی پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ و فرزندان از سنین 3 سال به بالا خدماتی را قرار داده است که با پرداخت هزینه‌ای کم بهطور سالانه به آن دسترسی خواهید داشت. خدمات IP TVای که روی شبکۀ Xbox Live عرضه می‌شود، شبکه‌های خانوادگی بیشتری را در میان خدماتدهندگانIP TV دارد. همچنین مایکروسافت اجازۀ پخش محتویات پرونوگرافی را ازطریق شبکۀ خود نمیدهد. Xbox Live برای هر فرد خانواده بسته به سن و جنس یک خدمت قرار داده است. Xbox 360برای هر فرد در خانواده یک برنامه دارد.

نگاه مایکروسافت به خانواده
مایکروسافت با این نگاه مفهوم خانوادۀ کنسول خود را طراحی کرده است که خانواده از جمع
شدن تک‌فردها شکل میگیرد. این بدان معناست که این کنسول قواعد فردگرایی و زندگی شخصی حتی در محیط خانواده را رعایت کرده و هر فرد یک آواتار دارد که میتوان آن را برای دیگران غیرقابل‌دسترسی کرد. حتی برای هر آواتار نیز محدودههایی از خدمات را قرارداد که برای کنترل دسترسی کودکان به مواقع غیرضروری آنها در خانواده مفید است.

مایکروسافت // در حال ویرایش

چه بازی برای چه کسی؟
مایکروسافت بازی
های انحصاری خود را براساس مفاهیمی چون، انسانپرستی و فارغ از هرگونه جذابیتهای جنسی طراحی میکند. بازیهای مایکروسافت به دو گروه بازیهای بزرگ که خشونت منطقی داشته (خشونت علیه غیر انسان‌ها) و دوری از مفاهیم جنسی و شهوانی تقسیم میشود. داستان بیشتر این عناوین دربارۀ انسانهایی است که بهدنبال تغییر در وضع موجود خود است که با تلاش و ایمان به نفس خود، دنیا را نجات میدهند.

گروه دوم بازیهای توسعه داده‌شده توسط مایکروسافت، بازیهای کوچک هستند که برای کودکان 7 سال به بالا تا افراد پیر ازنظر طراحی هنری جذابیت دارد. این بازیها بیشتر مخاطب عام موجود در خانواده را هدف قرار داده‌ است.

رؤیایی به‌نام کینکت
بخش دیگری از کنسول مایکروسافت سنسور حرکتی
Kinect است. این سنسور در سال 2010، توسط مایکروسافت رونمایی شد و هدف آن بازیهای ساده و خانوادگی بود. این حسگر با دریافت تصویر سه‌بعدی از بدن انسان و تبدیل آنها به دادههای دیجیتال تمامی حرکات بدن و حالات شما را به بازی منتقل میکند.

این حسگر قابلیت تشخیص دو نفر به‌صورت هم زمان را دارد و بیشتر بازی‌های آن دو نفری co-up است.

مایکروسافت در کمتر از یک ماه توانست بیش از هشت میلیون از این حسگر را به فروش برساند و تا به امروز، بیش از بیست و چهار میلیون حسگر کینکت در سراسر جهان به‌فروش رفته و بازی‌های بسیاری برای آن به بازار آمده است. بیشتر این بازیها، بازیهای ورزشی و بازیهای در سبک خانوادگی و دورهمی (party) و تعداد معدودی بازی آموزشی است.

مایکروسافت // در حال ویرایش

نسلی نو، اهدافی قدیمی
نسل هشتم کنسول مایکروسافت با نام تجاری (
Xbox One) در سال 2014 رونمایی شده‌ است. این کنسول میراثدار صرف خود Xbox 360 است. بسیاری از خدمات ارائه‌شده در Xbox One قبلاً در Xbox 360 وجود داشته‌ است؛ اما این دو کنسول خارج از تفاوتهای سختافزاری و نرمافزاری تفاوتهای نیز در مخاطبها و سبک زندگی مورد ارائه خود دارند. هدف‌گذاریXbox One بهطورکلی، شبیه به Xbox 360 است؛ اما در بسیاری از مواقع تفاوتهای عمده‌ای دارند. شعار Xbox One همۀ رسانههای سرگرمی در یک (All in one) است که شباهتهایی به شعار Xbox 360 دارد. هدف‌گذاری مایکروسافت این بار کمی عامتر شده است.

مایکروسافت در نسل قبل بهدنبال احاطۀ شما با یک سختافزار بود؛ اما در این نسل به‌دنبال ارائۀ محتوای رسانهای به‌صورت متمرکز روی سختافزار است. در هر جعبۀ Xbox One یک سنسور کینکت از نسل دوم قرار دارد. بسیاری از خدماتی که گذشته در Xbox Live به‌صورت جدیدی به وابستۀ کینکت ارائه شده است، مانند IP TV به کمک کینکت بهصورت برنامه‌های تعاملی درآمده که مخاطب میتواند در برخی بخشهای برنامه با آن تعامل داشته باشد.

مایکروسافت // در حال ویرایش

همچنین بازیهای کوچک گروهی در آن قرار داده شده است تا بتوان هم‌زمان با دیدن برنامهها به‌صورت بازی، با آن تعامل برقرار کرد. معکوس این شرایط نیز در کنسول جدید مایکروسافت برقرار است. چند عنوان بازی جدید در دست ساخت است که با ترکیب بازی با مدل سریالهای تلویزیونی و ازبینبردن فاصلۀ فیلم و بازی انقلابی در سرگرمیهای دیجیتالی ایجاد میکند. رفتار شما در بازی سبب ایجاد تغییرات در داستان و ایجاد یک سریال انحصاری مخصوص شما می‌شود و این تجربه، بازی شما را تغییر میدهد و روایت داستان را به‌ سبک جدیدی تبدیل می‌کند که فقط به‌صورت انحصاری در اختیار Xbox One است.

نسلی مدرن، سبک زندگی مدرن
مدرن‌سازی در
Xbox One فقط به سختافزار و نرمافزار منوط نبوده؛ بلکه سبک زندگی آن را با شرایط جدید جامعۀ خود تطبیق داده است. بحران اقتصادی در جهان باعث تولد عنوانهای Free to Play شده است. این عنوانها از بازیکن برای بازی‌کردن پولی دریافت نمیکنند؛ اما برای پیشرفت سریع در بازی نیاز به تهیۀ برخی مواد دارید که بابت آن باید به شرکت تولیدکنندۀ بازی مبلغی ناچیز پرداخت کنید. مایکروسافت با سرمایه‌گذاری در بستر Xbox Live به افزایش بازیهای Free to Play در کنسول خود کمک شایانی کرده و مزیت جذابی به بازی بازها و شرکتها داده است.
بازی
ها بهواسطۀ شبکۀ Xbox Live میتوانند به یک ویژگی دیگر نیز دست پیدا کنند و آن به اشتراک‌گذاری داده‌ها خواهد بود. می‌توانید تصاویر بازی خودتان را برای دوستانتان در سراسر جهان بفرستید. دوستانتان می‌توانند بازی شما را به‌صورت زنده تماشا کنند، در بعضی از بازیها می‌توانید محتوای بازی خود را به اشتراک بگذارید و به حساب خود در شبکۀ Xbox Live از هرجا دسترسی داشته باشید. با استفاده از تبلت‌ها و گوشیهای هوشمند بهعنوان رابط کاربری مضاعف، آخرین اطلاعات از وضعیت خود و دوستانتان را بهدست آورید. افزایش کارکردهای اجتماعی و ایجاد نوعی شبکۀ اجتماعی هدفمند با مخاطبان بازی‌باز و ایجاد فضای تبادل فرهنگ در این شبکه بر سر مسائل مربوط‌به بازی‌های رایانهای از اهداف نسل جدید کنسول مایکروسافت است.

مایکروسافت // در حال ویرایش

سخن آخر
مایکروسافت برای توسعۀ کنسول خود، با نگاه به جامعۀ غربی به‌خصوص جامعۀ آنگلوساکسون و مفهوم خانواده و خانه در جامعه خود شروع به طراحی و توسعۀ زیرساخت برای کنسول خود کرده است. دو کنسول
Xbox و Xbox 360 هردو با یک مفهوم، توسعه داده شدند و زیرساخت‌های وابسته‌به اینترنت به‌نام Xbox Live دارند که خدمات جانبی این کنسول را برای خانواده فراهم میکند.

مایکروسافت بارها هدف خود از ورود به صنعت بازیهای رایانهای را اینچنین بیان کرده است: «میخواهیم به این صنعت پرسود وارد شویم و در توسعۀ ابزارهای رسانۀ خانگی شریک باشیم». مایکروسافت اولین شرکتی بود که این مفاهیم جدید را وارد صنعت بازیهای رایانهای کرد و قبل از آن، کنسولها فقط با یک هدف ساخته میشدند و آن دسترسی آسان به بازیهای رایانهای و تفریح و سرگرمی بود. اما، مایکروسافت با رویکرد خود و وارد‌کردن استراتژیهایی که برخاسته از دکترینی از جنس تمدن آمریکا است، شرکتهای دیگر را وادار می‌کند که تغییر وادی (چارچوب مفهومی) دهند.


امروز که کنسولهای نسل هفتم رقابت را به پایان رساندند و در آستانۀ شروع رقابت نسل هشتم کنسول‌ها قرار داریم، مایکروسافت به هدف خود، یعنی اشغال زیرساختهای رسانه در خانههای مردم نزدیک میشود و جایگاه خود را از یک ابزار صرف سرگرمی، به ابزاری پیشرفته برای تبادل اطلاعات و دسترسی تمام اعضای خانواده به رسانه مورد علاقه خود ارتقا می‌دهد و همۀ آن‌ها در یک ابزار (Xbox One) خلاصه می‌شود. «یک ابزار برای سلطه بر سبک زندگی دارندگان و خدماتگیرندگان خود.»

آمار پرفروش‌ترین محصولات بروی کنسول مایکروسافت

کل

دیگر

ژاپن

اروپا

امریکا

ناشر

سبک

سال

نام بازی

/

20.43

4.14

0.24

2.25

13.80

Microsoft Game Studios

Misc

2010

Kinect Adventures!

01

15.03

1.44

0.13

4.16

9.30

Activision

Shooter

2011

Call of Duty: Modern Warfare 3

02

14.02

2.92

0.11

1.86

9.14

Activision

Shooter

2010

Call of Duty: Black Ops

03

13.08

1.41

0.08

3.29

8.30

Activision

Shooter

2009

Call of Duty: Modern Warfare 2

04

12.74

1.24

0.04

3.70

7.76

Activision

Shooter

2012

Call of Duty: Black Ops II

05

11.80

1.28

0.13

2.64

7.75

Microsoft Game Studios

Shooter

2007

Halo 3

06

10.45

1.17

0.14

2.81

6.34

Take-Two Interactive

Action

2008

Grand Theft Auto IV

07

9.46

1.27

0.08

1.39

6.72

Microsoft Game Studios

Shooter

2010

Halo: Reach

08

8.93

0.97

0.13

2.18

5.66

Activision

Shooter

2007

Call of Duty 4: Modern Warfare

09

8.89

0.50

0.01

2.65

5.73

Take-Two Interactive

Action

2013

Grand Theft Auto V

10

8.53

0.78

0.04

1.89

5.82

Microsoft Game Studios

Shooter

2012

Halo 4

11

7.47

0.75

0.10

2.52

4.11

Bethesda Softworks

Role-Playing

2011

The Elder Scrolls V: Skyrim

12

7.05

0.69

0.06

2.09

4.22

Electronic Arts

Shooter

2011

Battlefield 3

13

6.98

0.75

0.01

1.70

4.52

Activision

Shooter

2008

Call of Duty: World at War

14

6.64

0.70

0.06

1.82

4.06

Microsoft Game Studios

Shooter

2008

Gears of War 2

15

6.17

0.64

0.06

1.27

4.21

Microsoft Game Studios

Shooter

2009

Halo 3: ODST

16

6.01

0.61

0.07

1.85

3.49

Microsoft Game Studios

Shooter

2006

Gears of War

17

5.95

0.88

0.07

1.17

3.82

Microsoft Game Studios

Shooter

2011

Gears of War 3

18

5.70

0.81

0.09

1.49

3.31

Take-Two Interactive

Action

2010

Red Dead Redemption

19

5.65

1.39

0.03

0.70

3.53

Microsoft Game Studios

Sports

2010

Kinect Sports

20

5.39

0.89

0.10

1.48

2.91

Microsoft Game Studios

Racing

2009

Forza Motorsport 3

21

5.32

0.60

0.07

1.52

3.13

Ubisoft

Action

2007

Assassin's Creed

22

5.15

0.69

0.08

1.47

2.91

Ubisoft

Action

2009

Assassin's Creed II

23

4.96

0.62

0.02

3.33

0.99

Electronic Arts

Sports

2012

FIFA Soccer 13

24

4.96

0.89

0.05

0.57

3.45

Microsoft Game Studios

Role-Playing

2010

Fable III

25



مخاطرات کنسول‌های بازی(3)/ نینتندو و زندگی به سبک 'ماریو قارچ‌خور میکرو'

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
نینتندو، نه به‌دنبال اشغال رسانه‌های خانگی و نه به‌دنبال گسترش سلطۀ خود بر بازار کالاهای مصرفی وارد کارزار تولید کنسول‌ها شد، این کمپانی با نگاهی کامل به مفهوم خانواده و خانه، این مفاهیم را برای خود اختصاصی‌سازی کرد. در نظر شرکت نینتندو، مفهوم خانواده به جمعی گفته می‌شود که در کنار یکدیگر، یک هدف مشترک (رشد و تعالی) را دنبال می‌کنند و در این مسیر گاهی باهم رقیب و گاهی شریک هستند.
در سال‌های اخیر با رشد سرسام‌آور صنعت بازی‌های رایانه‌ای و رسانه‌های تعاملی و ارائه کنسول‌های جدید نگاه به این صنعت وکنسول ها از ابزاری برای سرگرمی صرف به وسیله‌ای برای تأمین تمام نیاز‌های خانواده تبدیل شده است. هرکنسول بسته به نوع کارایی و سیاست‌های کلان شرکت تولیدکننده آن برای یک جامعه مخاطب و یک نوع خاص و اختصاصی شده از سبک زندگی مبتنی بر خانه طراحی شده است. در این بین در نسل حاضر سه شرکت بزرگ در حوزه سخت‌افزار و نرم‌افزار و بازی‌های رایانه‌ای در تلاشند، تا با سه سبک زندگی متفاوت سه خانه و خانواده متفاوت در سبک زندگی بازار پر سود این حوزه را به تسخیر خود در آورند. در این نوشتار به سبک زندگی مورد نظر در کنسول‌های نینتندو می‌پردازیم:

 

3. ورود نینتندو

شرکت نینتندو با بیش از 120 سال تجربه در تولید ابزار سرگرمی در سال 1889، در کیوتوی ژاپن تأسیس شد. عمدۀ تولید این شرکت، کارت‌های بازی دست‌ساز بود که موفقیت تجاری بسیاری برای این شرکت به‌دست آورد. در سال 1956 نینتندو با هدف ورود به بازار آمریکا، همکاری خود را با دیزنی آغاز کرد تا کاراکترهای این شرکت را روی کارت‌های خود قراردهد. نینتندو در سال 1970 وارد بازار اسباب‌بازی‌ها و عروسک و ابزارهای سرگرمی شد.

زندگی به سبک ماریو قارچ‌خور // در حال ویرایش

نینتندو اولین سری از کنسولهای خانگی خود را در سال 1977 با نام تجاری Color TV-Game روانۀ بازار کرد. این کنسولها در پنج نمونه که هرکدام یک عنوان بازی داشتند، عرضه شد و یکی از کنسول‌های موفق نسل اول بهشمار می‌رفت. در دوران رکود ایجاد شده در نسل دوم کنسول‌ها، نینتندو کنسولی را معرفی نکرد.

ولی از پیشگامان آغاز نسل سوم کنسول‌هاNintendo Entertainment System یا به اختصار(NES) بود که در سال 1983 روانۀ بازار شد و در بازار ژاپن با نام تجاری )فمی‌کام) به فروش رسید. این کنسول باعث پایان‌یافتن دوران رکود صنعت کنسول‌های خانگی شد و پرفروش‌ترین بازی زمان خود، برادران سوپر ماریو (قارچ خور) را روی این کنسول عرضه کرد. این کنسول در ایران با نام (میکرو (شناخته‌شدهتر است.

زندگی به سبک ماریو قارچ‌خور // در حال ویرایش

 

دوران پیروزی

موفقیت (NES) راه را برای عرضۀ کنسول نسل چهارمی نینتندو باز کرد. نینتندو در سال 1990 Super Nintendo Entertainment System را عرضه کرد که به اختصار (SNES) شناخته می‌شود و پرفروشترین کنسول نسل چهارم است.

نینتندو با به‌دستآوردن تجربیات لازم در سال 1996، کنسول نسل پنجمی خود را با نام تجاری نینتندو۶۴ روانۀ بازار کرد که آخرین کنسول خانگی است که در آن از کارتریج برای عرضۀ بازی استفاده شده است. با شروع نسل ششم کنسول‌ها و ورود مایکروسافت و سونی به رقابت سنگین، نینتندو در سال 2001، اولین کنسول خود را با قابلیت استفاده از دیسک به‌جای کارتریج عرضه کرد. Nintendo Game Cube که به اختصار (NGC) شناخته میشد و موفقیتهای بسیاری را برای نینتندو به ارمغان آورد.

زندگی به سبک ماریو قارچ‌خور // در حال ویرایش

 

ما برای ما

با شروع نسل هفتم، نینتندو موفقترین کنسول خود را معرفی کردWii :؛ که در سال 2006 عرضه شد. تلفظ وی مانند we انگلیسی است که تأکیدی بر این موضوع بوده که این کنسول متعلق به همۀ ماست وی به‌راحتی توسط مردم همه جای دنیا به‌خاطر سپرده می‌شود، مستقل از اینکه به چه زبانی صحبت می‌کنند. نه گیج‌شدنی است و نه خلاصه‌کردنی؛ فقط همان وی‌. کنسول Wii با ارائۀ سبک زندگی که ترکیبی از تفکر آمریکایی و سبک و سیاق خانواده به مدل شرقی بوده، به یکی از سبک‌های پرمخاطب زندگی تبدیل شده است.

زندگی به سبک ماریو قارچ‌خور // در حال ویرایش

نینتندو، نه به‌دنبال اشغال رسانه‌های خانگی و نه به‌دنبال گسترش سلطۀ خود بر بازار کالاهای مصرفی وارد کارزار تولید کنسول‌ها شد، این کمپانی با نگاهی کامل به مفهوم خانواده و خانه، این مفاهیم را برای خود اختصاصی‌سازی کرد. در نظر شرکت نینتندو، مفهوم خانواده به جمعی گفته می‌شود که در کنار یکدیگر، یک هدف مشترک (رشد و تعالی) را دنبال می‌کنند و در این مسیر گاهی باهم رقیب و گاهی شریک هستند.

کنسول نینتندو با داشتن رابط کاربری (دسته بازی) آسان و بازی‌های انحصاری با مضامین خانوادگی و رقابت عادلانه، تمام افراد خانواده (در تعریف خود) را دور خود جمع میکند. این کنسول نه برای هرفرد، بلکه برای تمام افراد خانواده به‌طور مشترک و هم‌زمان سرگرمی‌ها و رسانه‌های خود را ارائه میدهد. بیشتر بازیهای این کنسول خانوادگی هستند. بعضی از این عنوان بازیها، قابلیت سرگرمکردن افراد کوچک خانواده (بچههای سه سال به بالا) تا افراد بزرگسال و حتی پیر را دارند.

دستۀ کنسول وی، بهاین‌صورت کار میکند که داخل آن حسگرهایی برای تعیین موقعیت و زاویۀ دسته مانند آنچه در گوشی‌های همراه هست، قرار داده شده است. با این روش با تکان‌دادن دسته، شخصیت شما در بازی کاری را انجام می‌دهد. این قابلیت، بازی‌کردن در خانواده‌ها را تغییر داد. (در کنسول‌های نسل قبل بی‌تحرکی یکی از ایرادات کنسول‌ها به‌طور عمده بود که نینتندو آن را برطرف کرد) این وسیله‌، حرکت را برای بازی‌کردن در خانواده به‌صورتی آسان اضافه کرد و تمام افراد درگیر بازی را به حرکت واداشته است.

 

ما برای خانواده

این کنسول با اینکه قابلیت بسیاری در خانوادگی بازی‌کردن دارد؛ اما مزایای نیز برای فردی بازی‌کردن در آن قرار گرفته است. ابزارهای ورزشی و تناسب اندام، مانندWii Fit که همانند یک ترازو بوده و فرد با ایستادن روی آن و فشاری که به‌وسیلۀ پاها به آن اعمال میکند، میتواند بازی را پیش ببرد.

زندگی به سبک ماریو قارچ‌خور // در حال ویرایش

از عنوان‌های مهم کنسول نینتندو می‌توان به خانوادۀ بازی‌های شخصیت معروف این شرکت ماریو (قارچ خور) اشاره کرد که شامل بازی‌های کلاسیک و بازی‌هایی در سبک‌های مختلف، مانند بازی‌های ری‌سینگ (مسابقات ماشین) و عناوین خانوادگی مانند ماریو پارتی (بازی مانند مار پله) و عنوان‌های مخصوص بزرگ‌سالی چون کهکشان ماریو و سری بازی‌های متروید اشاره کرد. از معروف‌ترین بازیهای نینتندو میتوان به بازی ماجراجوی افسانه زلدا اشاره کرد که در آمریکا بسیار طرفدار دارد.

 

نسل هشتم و ما

نینتندو کنسول نسل هشتم خود را در سال 2012 به بازار عرضه کرد. Wii U اولین کنسول این شرکت با قابلیت نمایش ویدئوی اچ‌دی با کیفیت P1080 است. این کنسول تمام قابلیت‌های کنسول نسل قبل خود را به ارث برده و وامدار همان مفاهیم در سبک زنگی است؛ ولی با دو تفاوت؛ اول، افزایش کیفیت تصویر و دوم، حرکت به‌سمت مخاطب تفرد‌گرا و ارائۀ دستۀ بازی شبیه به تبلت‌. شرکت نینتندو با به‌دستآوردن موفقیتی تجاری با ارائۀ یک سبک زندگی التقاطی توانست به پیروزی بزرگی در نسل قبل دست پیدا کند و با ادامۀ این راه قصد تکرار این موفقیت را دارد.

زندگی به سبک ماریو قارچ‌خور // در حال ویرایش

سخن پایانی

کمپانی نینتندو با داشتن بیش از 120 سال تجربه در سرگرم‌کردن مردم و ارتباط تجاری بیش از 50 سال با جامعۀ آمریکا به شناخت تجربی نسبت‌به مخاطب خود رسیده است. متأثر از شرایط نسل هفتم، کنسولی برای تمامی افراد با هر سبک زندگی طراحی کرد و مفاهیم اختصاصی‌شده توسط نینتندو را نمی‌توان در دیگر شرکت‌ها دید. این کمپانی با دیدی وسیع و خلاقیت محوری وارد رقابت‌های نسل بعد شد و بهسمت رفتار قالب بر دیگر کنسول‌ها کشیده شد. این کمپانی وارد‌کنندۀ حرکت به بازی‌ها بود؛ اما در نسل هشتم مجبور به قبول تفرد‌گرایی و شخص محوری در کنسول خود Wii U شد. کنسول نسل قبلی این شرکت wiiبا بیش از صد میلیون خانواده در سراسر جهان ارتباط برقرارکرد و بر این خانواده‌ها تأثیر گذاشت و کنسول نسل هشتمی این شرکت ادامه‌دهندۀ راه آن خواهد بود.

زندگی به سبک ماریو قارچ‌خور // در حال ویرایش

 

نتیجه گیری

در چند دهه گذشته با افزایش دستگاه های الکترونیکی و قدرت گرفتن رایانه ها و ایجاد رسانه های تعاملی جایگاه کنسول های خانگی از ابزاری لوکس که کاربردی جز تفریح و سرگرمی نداشت به یک ابزار مصرفی با هدف دسترسی آسان و کم هزینه خانواده به رسانه ها به خصوص رسانه های تعاملی شده کنسول های خانگی به جایگاهی رسیدند که جزو تأثیر گذارترین ابزار ها در خانه به شمار می‌آیند این جایگاه و قدرت و سود حاصل از آن رقابت برای این کنسول‌ها را بسیار سخت و نفس‌گیر کرده شرکت‌ها برای در یافت سهم بیشتر از این بازار به رقابتی نزدیک می‌پردازند و تن به هر خواسته مخاطب خویش می‌دهند تا آن را ترغیب به استفاده از کنسول خود کنند این در گیری و رقابت در مواردی منجر به ایجاد مباحثی شده مثل آموزش و سرگرمی تعاملی‌سازی آموزش و مواردی از این دست که در این نوشتار مجال پرداخت به انها نمی باشد.

تمامی این کنسول ها متأثر از هژمونی فرهنگی انگلوساکسون‌ها در خود سبک زندگی آمریکایی را دارا بودند که خود جای تأمل بسیار دارد. در پایان باید اشاره کنیم که این صنعت در حال حاضر مانند یک چاقو عمل می‌کند و استفاده کننده از آن بسته به اخلاق و اراده شخصی خویش می‌تواند این کنسول ها را به ابزاری مفید برای رشد و حرکت به تعالی تبدیل کند یا ابزاری برای نابودی خود.

آمار پرفروش‌ترین محصولات بروی کنسول نینتندو

کل

دیگر

ژاپن

اروپا

امریکا

ناشر

سبک

سال

نام بازی

/

81.55

12.48

3.77

24.60

40.71

Nintendo

Sports

2006

Wii Sports

01

33.95

5.23

3.67

10.31

14.74

Nintendo

Racing

2008

Mario Kart Wii

02

31.90

5.12

3.22

8.48

15.09

Nintendo

Sports

2009

Wii Sports Resort

03

28.74

2.94

2.93

9.03

13.85

Nintendo

Misc

2006

Wii Play

04

27.12

3.78

4.68

5.08

13.58

Nintendo

Platform

2009

New Super Mario Bros. Wii

05

22.76

2.12

3.60

8.12

8.91

Nintendo

Sports

2007

Wii Fit

06

21.24

3.99

2.53

5.86

8.85

Nintendo

Sports

2009

Wii Fit Plus

07

11.80

1.12

2.52

2.13

6.02

Nintendo

Fighting

2008

Super Smash Bros. Brawl

08

9.89

0.91

1.20

2.99

5.79

Nintendo

Platform

2007

Super Mario Galaxy

09

9.90

0.99

0.01

3.21

5.69

Ubisoft

Misc

2011

Just Dance 3

10

9.44

2.86

0.02

0.86

5.71

Ubisoft

Misc

2010

Just Dance 2

11

8.17

2.50

2.47

1.52

1.69

Nintendo

Misc

2010

Wii Party

12

7.93

0.74

1.58

1.93

3.69

Nintendo

Misc

2007

Mario Party 8

13

7.88

0.93

0.66

3.75

2.55

Nintendo

Sports

2007

Mario & Sonic at the Olympic Games

14

7.07

1.22

0.98

1.48

3.39

Nintendo

Platform

2010

Super Mario Galaxy 2

15

7.04

1.37

0.01

2.30

3.36

Ubisoft

Misc

2009

Just Dance

16

6.83

0.71

0.60

1.92

3.60

Nintendo

Action

2006

The Legend of Zelda: Twilight Princess

17

6.65

0.67

0.01

2.21

3.76

Ubisoft

Misc

2012

Just Dance 4

18

6.52

1.52

0.02

1.68

3.30

Games505

Sports

2010

Zumba Fitness

19

6.02

1.74

1.03

0.34

2.91

Nintendo

Platform

2010

Donkey Kong Country Returns

20

5.14

0.52

0.01

1.33

3.28

Activision

Action

2007

LEGO Star Wars: The Complete Saga

21

4.98

0.52

0.29

1.14

3.03

Nintendo

Shooter

2007

Link's Crossbow Training

22

4.55

0.45

0.01

1.08

3.01

Activision

Misc

2007

Guitar Hero III: Legends of Rock

23

4.47

0.38

1.32

1.00

1.77

Nintendo

Simulation

2008

Animal Crossing: City Folk

24

4.39

0.72

0.22

1.61

1.84

Nintendo

Sports

2009

Mario & Sonic at the Olympic Winter Games

25

 

 



بازی‌های رایانه‌ای، ابزار بزم یا تجهیز رزم؟ + فیلم و نمودار

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
اگر در جنگ سخت، تصرف سرزمین‌ها و منابع هدف بود، هدف در جنگ نرم، میدان قلب و ذهن انسان‌ها و درنهایت، اغوا یا ارشاد آن‌هاست. زبان گفت‌وگو در میدان سخت، زبان تهدید و خشونت، با استفاده از توپ و تانک و موشک است؛ اما زبان گفت‌وگو در این میدان، زبان غریزه از ‌سویی و زبان فطرت ازسوی ‌دیگر است.
شاید وقتی بازی «تنیس دونفره»، سال ۱۹۵۸ در آزمایشگاههای بروکهَوِن (Brookhaven) آمریکا به نمایش گذاشته شد، کسی گمان نمیکرد که بازیهای ویدئویی بتواند در جذب مخاطب، روزی هالیوود را هم پشت سر بگذارد. امروزه که میتوان با نسل هفتم و هشتم بازیها را در کنسولها و کامپیوترهای شخصی بازی کرد، صنعت سرگرمی توانسته رقیب جدی خود، یعنی سینما را پشت سر بگذارد. درست است که این رقابت از بعد از سالِ ۲۰۰۰ جدی شد، امّا سیر تکامل بازیها را بهشکل جدی از سال ۱۹۷۱ نولان بوشنل، پدر بازیهای رایانهای، با بازی فضای کامپیوتری(Computer Space) آغاز نمود.

همانگونه که فیلم در سینما به نمایش گذاشته می‌شد و اینروزها هم در دستگاههای پخش سینمای خانگی میتوان به تماشای فیلمها و سریالها نشست، بازیها نیز برای تعامل با مخاطبان خود به کنسول نیاز داشتند. کنسول اودیسه مَگناوُکس (Magnavox Odyssey) نخستین کنسولی بود که رالف بیر در سال ۱۹۷۲ ساخت و بوشنل بازی معروف پُنگ(PONG) را برای آن طراحی کرد.

چگونه بازی­های ویدئویی به اوج رسیدند؟
مگنا وکس

این روند تکاملی ادامه یافت؛ به‌‌طوریکه امروز، کنسولهایی نظیر ایکسباکس وان (one Xbox)، پلیاستیشن 4 (4 Play Station)، ویی یو(Wii U) و کامپیوترهای شخصی، فضایی هستند برای پرداختن به بازیهای مختلفی که یکی پس از دیگری، کمپانیهای بزرگ بازیسازی به بازار عرضه میکنند و با فروش چند میلیون نسخهای، رکوردشکنی میکنند. امّا آیا میتوان با نگاهی ساده و با بررسی تاریخچة تکامل بازیها و تأمل در روند روبهرشد این صنعت، عمق پیچیدگیهای صنعتی را درک کرد، که در حوزة سرگرمی توانسته گوی سبقت را ازسایر سرگرمی‌‌ها برباید؟

نگاه سیستمی به این رسانه

قبل از هر چیز، باید مشخص شود که بازی­، یک سیستم است و سیستم یعنی ایجاد ارتباط معنادار میان اجزا در یک کل که در نسبت با محیط، خدمات ارائه کند. در این دیدگاه، بازی بهعنوان یک کلِ سیستمی در اجتماع، اجزایی دارد که با هم ارتباط معنادار دارند.

بازی بهعنوان یک سوپرسیستم، سه ماکروسیستم با هویت مستقل دارد؛ ماکروسیستم هنر، که در آن، بازی بهمثابة هنر است. دوم، ماکروسیستم صنعت بازی که در آن، بازی بهمثابه صنعت است. سوم، ماکروسیستم رسانه، که در آن، بازی بهمثابة رسانه عمل میکند. بازی منهای هر یک از این سه سیستم بیمعناست؛ اما آنچه از سایر سیستمهای بازی بنیادیتر است، ماکروسیستم هنر است.

چگونه بازی­های ویدئویی به اوج رسیدند؟

ماکروسیستم بازی­‌ها

ماکروسیستم رسانه، در دل سوپرسیستم بازی، شاید از دید بسیاری از کارشناسان، مهمترین دلیلِ اهمیتیافتن این هنر-صنعت-رسانه باشد. هیچ‌‌چیز بهتر از سهیمبودن بازیباز در روند شکلگیریِ سناریوی بازی نمیتواند به انتقال پیام مد نظر بازیساز و کارگردان بازی کمک کند. اما در ماکروسیستم رسانه، نکتة بسیار مهم، دیجیتالی و مجازیبودن آن است. سینما با همة مجازش، اما رنگی از واقعیت دارد. درحالیکه بازی کاملاً، مجازی است. بازی با مجاز فراوان خود، میتواند دنیایی را به انسان حریص بدهد که نمیتواند هرگز در دنیای واقعی تجربه کند؛ انسانی که به تعبیر قرآن کریم در سورة قیامت، میخواهد مقابلش باز باشد: «لیفجر أمامه». بازی در این ماکروسیستم رسانهای، کاملاً، دیجیتال و واقعی عمل میکند.

سال 2010 میلادی بود که بازی «باران سنگین» (Heavy Rain) به بازار عرضه شد. داستان بازی، دربارة قاتلی زنجیرهای است که در محل قتل خود، کاردستیهای اُریگامیِ ژاپنی به جای میگذارد. آنچه دربارة این بازی اهمیت دارد، نحوة درگیرکردن بازیباز با داستان است. بازیباز در این بازی، برای تغییر روند داستان، حداکثر اختیار را دارد. بازی تعداد بسیاری پایان دارد و بازیباز تعداد بسیاری انتخاب. در دنیاهای موازی، سناریوهای متعددی برای کشف این قاتل وجود دارد و سازندة بازی مدعی است میتوانست بهجای این بازی چهار فیلم بلند بسازد. این هزارتوی رسانهای، با حداکثر نقشآفرینی فعالِ مخاطب را مقایسه کنید با چهار فیلم بلند که در بهترین حالت، مخاطب خود را برای چند ساعت روبهروی خود میخکوب میکند.


با این حساب، ضریب نفوذ بازی و غلبه آن بر صنعت سینما اصلاً عجیب نیست؛ چرا که ترکیب این سه ماکروسیستم با هم، یک سوپرسیستم مرکب به نام بازی برساخته است که توانسته یک سروگردن بالاتر از هنرهای هفتگانه دیگر در عرصه عمومی ظاهر شود. این است که در دنیای تکنوکرات مدرن کنونی که عموماً تکنولوژی استراتژیستها را بهدنبال خود میکشد، بازی توانسته است استراتژیستهای جنگ نرم را متقاعد کند تا نقشی را که تا همین یکدهه پیش سینما بر عهده داشته است، به آن بسپارند.

جنگافزار نوین

قدرت، یعنی توانایی تحمیل اراده بر دیگری. این تحمیل اراده از حیث صلابت؛ یعنی نحوه و میزان نفوذ در دیگری، به سهدسته تقسیم میشود: قدرت سخت که ارادة شخص تحمیلکنندة قدرت بر دیگری نفوذی ندارد و عمل فرد مقهور کاملاً، صوری و اجباری است؛ قدرت نرم که در آن، ارادة شخص تحمیلکنندة قدرت بر دیگری، حداکثر نفوذ را دارد و عمل فرد مقهور کاملاً اختیاری و از روی میل و رغبت است؛ قدرت نیمهسخت که ارادة شخص تحمیلکنندة قدرت بر دیگری، حالت بینابین اجبار و اختیار را دارد و شخص مقهور در حالت اکراه، عمل خاصی را انجام میدهد.

ضریب نفوذ حداکثری بازیها و اقبال فراوان مردم به آنها، نشان از پذیرش بدون اکراه بازی، وسیلة سرگرمی مدرن بین ایشان است و شکی باقی نمیگذارد که بازی صلابت نرم دارد و محملی است برای اعمال قدرت نرم. امروزه، شرکتهای بازیساز در اقصینقاط جهان، بازی میسازند و محصول آنها در عمق خاک ایران و در خانة بسیاری از جوانان و نوجوانان ایرانی، با اقبال مواجه و به دغدغة مسئولان فرهنگی کشور بدل میشود.

حال اگر در این میان، جنگی هم در جریان باشد، آنهم با صلابت نرم، بازی دیگر فقط هنر-صنعت-رسانه نخواهد بود. بازی در این میدان، نه ابزاری بزمی که یک تجهیز رزمی است. البته این میدان، جنگافزارهای دیگری هم دارد و سایر صنایعِ مطرح در حوزة سرگرمی، ازجمله کتاب، رمان، تئاتر و سینما نیز قبلاً در این منازعه، علیه ما استفاده شده است؛ اما بازی مدرنترین جنگافزار منازعة نرم است.

بررسی تطبیقی میدان جنگ سخت در برابر جنگ نرم، شناخت بهتری از این جنگافزار به دست میدهد. شرکتهای بازیساز در این میدان، همان کارخانههای مهماتسازی هستند که مهمات نرم را برای استفاده در سلاحها و تجهیزات جنگی که همان کنسولها و رایانهها هستند، آماده میکنند. البته آنها در ساخت این مهمات، صبورند و گاهی تا دهسال برای طراحی و ساخت این مهمات زمان میگذارند.

اگر در جنگ سخت، تصرف سرزمینها و منابع هدف بود، هدف در جنگ نرم، میدان قلب و ذهن انسانها و درنهایت، اغوا یا ارشاد آنهاست. زبان گفتوگو در میدان سخت، زبان تهدید و خشونت، با استفاده از توپ و تانک و موشک است؛ اما زبان گفتوگو در این میدان، زبان غریزه از سویی و زبان فطرت ازسوی دیگر است. برخلاف جنگ سخت، بازیباز از این حملة دشمن استقبال میکند. در این میدان، بازیباز که آماج حملات دشمن است و میدان قلب و ذهنش پذیرای هجمه دشمن است، داوطلبانه خود را در معرض حملات دشمن قرار میدهد. اسارت و اغوا در این میدان، از روی میل و اراده است و ارشاد، یگانه راهکار دفاعی و حتی تهاجمی است.

ماکروسیستم این صنعت

اما آنچه در مواجهه با سرگرمیهای مختلف، ازجمله سینما پررنگتر است، جنبة صنعتی این سرگرمیهاست. آمار و ارقام فروش بازیها، فرایند ساخت بازیها بهلحاظ فنی و تکنیکی، تکنولوژیها و روند مهندسی و برنامهنویسی برای موتورهای پایه بازی، همه و همه، به ماکروسیستم صنعت بازی بازمیگردد. گاهی آنقدر روی این ماکروسیستم تأکید میشود که بعضی فکر میکنند با داشتنِ پول، امکانات فنی و موتورهای پایه روزآمد، میتوان بازی خوبی ساخت. آنچه در این بخش، صنعت بازی را از صنعت سینما متمایز میکند، تفاوت کار آماتورهای سینما با آماتورهای صنعت بازی است. بازی، صنعتی گران‌قیمت است.

از سالِ ۲۰۰۸ به اینسو، هزینه بازیهای مطرح دنیا کمتر از بیستمیلیون دلار نبوده است. ازطرفی، برای ساخت یک بازی، به بیش از صدنفر متخصص، در زمینههای مختلف با تجربة کار بیش از دوسال نیاز است. اما در سینما، فردی آماتور میتواند با تهیة یک دوربین نیمهحرفهای و با استفاده از نرمافزارهای پس از تولید و بهکاربستن هنر تدوین و جلوههای ویژه، با فیلمی پرهزینه و بزرگ رقابت کند. اما هنوز زمان لازم است تا این وضعیت رقابتی در صنعت بازی هم حاکم شود.

ماکروسیستم هنر بازی­‌های ویدئویی

همانطورکه بیان شد، ماکروسیستم هنر مهمترین ماکروسیستم بازی است. بازی ازسویی، همانند سینما از هنرهای زیردستی خود بهره میبرد و همچنین هنری را فراتر از سایر سرگرمیها در دل دارد. هنر تعامل دوسویه با مخاطب بهصورت همزمان و کنش فعال و نقشآفرینی مخاطب در پیشبرد سناریوی بازی، چیزی است که فقط در بازی به چشم میخورد. امّا لازم است به این نکته اشاره شود که هرقدر هنرهای زیردستیِ بهکاررفته در بازی قویتر باشد و مواد خام بهتری فراهم شود، دست بازیساز برای ساخت بازی بازتر خواهد بود؛ امّا این فقط شرطی لازم و نه کافی برای ساخت یک بازی خوب با جنبههای هنری بالاست.

بازی خوب علاوهبر استفادة هنرمندانه از مواد خام خود، باید بتواند از قابلیتهای بینهایتِ تعاملی این رسانه استفاده کند و هرقدر از این قابلیتها بیشتر و بهتر استفاده کند، به لحاظ ماهوی، به هنر نزدیکتر خواهد شد. برای نمونه، یکی از جوانب هنرِ تعامل دوسویه در بازیها، مسئلة «وصلت نامیمون» (Unholy alliance) است. این لقبی است که سیدمِیِر (Cid Meier) سازندة سری مشهور بازی «تمدن» (Civilization)، به این جنبهاز هنر بازی داده است. وصلت نامیمون، مفهوم یا علامت تجاری است که بیانگر ارتباط بازیباز با بازیساز است. نوعی توافقنامه یا سازش بین آندو که هریک به چیزهای مشخصی تظاهر کنند و از تجربهای فوقالعاده لذت ببرند.

بازی رایانه‌ای، ابزار بزم یا تجهیز رزم؟ +

یکی از چیزهایی که بازیسازان به آن تظاهر میکنند، این است که بازیباز انسانخوبی است و باید تجربة خوبی از بازی داشته باشد و از آن لذت ببرد. اگر بازی خیلی سخت و پیچیده باشد، همانطورکه زندگی در دنیای واقعی همیشه راحت نیست و سختیها و دشواریهای آن افراد را ناراحت میکند، بازیباز خیلی زود بازی را ترک خواهد کرد و این تجربة متقابل را ابتر باقی خواهد گذاشت.

بازیساز باید بهگونهای عمل کند که بازیباز بتواند با پیشرفت در بازی و موفقیت در آن، حس خوبی داشته باشد و به قول عوام، بتواند بازی را تمام کند. آیا بازیباز در دنیای واقعی میتوانست به جای شخصیت اصلی بازی قرار بگیرد؟ و اگر میتوانست، آیا بهپایانرساندن مراحل بازی برایش ممکن بود؟ بخش دیگر این وصلت نامیمون، به نقش بازی‌‌باز برمیگردد. او باید واقعاً بازی را باور کند، او باید خود را بهجای شخصیت بازی فرض و نقش آن شخصیت را بازی کند. او در واقع، باید سخت‌‌باوری یا بیباوری خود را به حالت تعلیق درآورد؛ این بخشی از معامله است.

پس بهطور خلاصه، در این تعامل دوسویه بهعنوان وصلت نامیمون، بازیساز وظیفه دارد بازی را بهگونهای طراحی کند که بازیباز برای سروکلهزدن با آن رغبت داشته باشد و بازیباز نیز موظف است تا خود را در زمین بازیِ ازپیش طراحیشده با قواعد ویژهاش ببیند و همراه با سناریو پیش رود، هرچند با بعضی باورها و علایقش همخوانی نداشته باشد. بههرحال این، معامله دو سویة معمولاً برد ـ برد است.

اینها جوانبی از این وصلت نامیمون است که در ماکروسیستم هنر مطرح است. البته، بعضی معتقدند ماکروسیستم هنر در سوپرسیستم بازی هنوز خوب جا نیفتاده است. آنها معتقدند همانگونه که سینما ۱۰۰سال طول کشید تا به یکی از هنرهای اصلی بدل شود و در بدو ورود خود در میدان انواع رسانهها، فاصلة زیادی با تئاتر داشت، بازی نیز از نظر هنری، هنوز جای بسیاری برای رشد دارد.

نتیجهگیری

همانگونه که در میدان منازعه سخت، حجم گستردة نیروها، تجهیزات و مهمات بدون وجود تدبیر، استراتژی و طراحی عملیات بیفایده بود، نمیتوان پذیرفت که این حجم گسترده از کنسولها، بازیها و سایر ادوات نرم، بدون تدبیر و استراتژی، در حال نفوذ به عمق قلب و ذهن نسل جوانِ ایرانی است.

استراتژیستهای جنگ نرم امروز در حال بارگذاری پیامهای اغواگرانه خود بر روی مهمات نرماند تا نسلِ آیندة ایران را آنها پرورش دهند. نسل آیندة ایران بیشازپیش با این هنرصنعترسانه دست به گریبان خواهد بود و اگر استراتژیستهای فرهنگی کشور به فکر جهتدهی برای ساخت بازیهایی برای جلوگیری از اغوا و درنهایت ارشاد انسان ایرانی نباشند، به ژنرالِ نظامیِ پنجستارهای میمانند که به سلاحهای قدیمیِ جنگِ سخت، دل خوش میکند و از تکنولوژیهای روزآمد بیخبر است و با این وضع، دیر یا زود کشورش را در تصرف بیگانگان خواهد دید.

تولد هالیوود از مادر صهیونیسم + فیلم و تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
نگاهی به تاریخ یهودی شدن سینمای آمریکا و روند فیلم‌هایی چون حرام‌زاده‌های لعنتی و جنگ جهانی زد نشان می‌دهد که سینمای هالیوود نه چوبی مقدس و نه عصای جادوست بلکه وسیله‌ای برای کندن پوست سر مخاطب آن است. مخاطبی که اگر فهیم نباشد در میان هجمه‌های وسیع دروغ و تزویر هالیوود صهیونیست له خواهد شد.


اندکی پس از این که توماس ادیسون "دوربین ثبت تصاویر متحرک" را ابداع کرد، کارآفرینان مهاجر یهودی هم‌چون "سام گولدوین" "جک وارنر" و "هری وارنر" هالیوود را به وجود آوردند. یهودی‌ها بعداً سه شبکه عمده تلویزیونی در آمریکا را تاسیس کردند. "ویلیام پیلی" شبکه سی‌بی‌اس، "دیوید سارنوف" شبکه ان‌بی‌سی و "لنارد گولدنسن" شبکه‌ ای‌بی‌سی را وارد تلویزیون آمریکا کردند.

آیا یهودی‌های صهیونیست، صاحب هالیوود و رسانه‌های آمریکایی هستند؟ آیا آن‌ها از رسانه جهت تأثیرگذاشتن روی افکار عمومی آمریکایی‌ها و تزریق سوگیری و پروپاگاندا به نفع صهیونیست‌ها استفاده می‌کنند؟ آیا تا به حال شخصیت‌های شرور ساخته دست صهیونیست‌ها را دیده‌اید؟ مثلاً این‌که در فلان فیلم، قهرمان داستان شخصی به نام "داوود" است؟ هالیوود به چه صورت به نفع صهیونیسم، پروپاگاندا می‌کند و در عین حال با چه تکنیک‌های پیچیده و پیشرفته‌ای، دشمنان صهیونیست‌ها را تخریب می‌کند؟ چه‌طور شد که یهودی‌های صهیونیست از چند کمپانی خرده‌پا نظیر "نیکلودیان" در اوایل تاریخ هالیوود شروع کرده و به انحصار کامل هالیوود دست پیدا کردند؟ آیا این انحصار کامل، شامل امکانات تولید، انتشار و عرضه محصولات هالیوودی می‌شود؟


هالیوود تحت سلطه کامل رژیم صهیونیستی و لابی‌های اسرائیلی است

یهودی‌های اشکنازی که در عصر ظهور هالیوود از آلمان به آمریکا مهاجرت کرده بودند، سیستم "استودیویی" را خلق کردند و به هالیوود "لهجه یهودی" دادند. بر اساس تحقیق انجام‌شده در سال 1936، از بین 85 شخصیت حاضر در تولید فیلم‌ها، 53 نفر آن‌ها یهودی بودند. روشن است که یهودی‌ها، هم به لحاظ پرستیژ و هم تعداد، دارای برتری بوده و اکنون نیز هستند. این که در حال حاضر، رؤسای همه استودیوهای فیلم‌سازی یهودی هستند، با 60 سال پیش هیچ تفاوتی نمی‌کند و شرایط، دست‌نخورده باقی مانده است. حدود دو-سوم از تهیه‌کنندگان شبکه‌های اصلی تلویزیونی و فیلم‌سازی آمریکا، یهودی هستند.

سلطه یهودی‌ها بر صنعت سرگرمی، موضوعی است که در رسانه‌های مطرح جهان کم‌تر مورد توجه قرار گرفته است. این رسانه‌ها نیز زیر سلطه یهودی‌ها هستند. در دهه هشتاد میلادی،‌ افراد مجبور بودند برای ورود به عالم سینما و تلویزیون، به همجنس‌گرا یا دوجنسه بودن تمارض کنند. یک باور قدیمی در لس‌آنجلس نهادینه شده است: "برای رسیدن به موفقیت باید یهودی شوید و حمایت کامل از اسرائیل داشته باشید."

یهودی‌های هالیوود مانند اکثر یهودی‌های فعال در حوزه رسانه و دانشگاه، غالباً "یهودی‌های سکولار" هستند که نه در یهودیت ریشه دارند و نه در فرهنگ مسیحیت. حضور این تعداد یهودی در یکی از صنایع پردرآمد و مهم آمریکا، به اسرائیلی‌های حاضر در هالیوود قدرت سیاسی بسیار زیادی می‌دهد.

از زمان اشغال فلسطین در سال 1948، روابط میان آمریکایی‌های عالی‌رتبه در هالیوود و اسرائیل، رشد فزاینده‌ای داشته است. تولیدات اولیه هالیوود نظیر فیلم‌های "خروج" و "خانه خیابان گاریبالدی" در واقع کمپین اسرائیل برای شدت بخشیدن به جرایمش علیه ملت فلسطین است.

در سال‌‌های اخیر، تغییر دید یهودی‌ها، در لحن فیلم‌ها نیز نمود پیدا کرده است. در این فیلم‌ها، اسرائیل موجودیتی قوی و پیشرفته است که هر کس به حریمش تجاوز می‌کند، قلع‌وقمع می‌شود. خط داستانی این فیلم‌ها اساساً یکی است: به اسرائیل حمله می‌شود و اسرائیل مجبور می‌شود که عکس‌العمل نشان دهد.

هالیوود صهیونیست
مشهورترین کمپانی‌های هالیوودی، همه رؤسای صهیونیست دارند

فیلم "جنگ جهانی زد" نمونه خوبی است از این‌که چگونه هالیوود صهیونیستی، رؤیای سران جنایت‌کار اسرائیل را روایت می‌کند. صحنه آغازین فیلم، فروپاشی همزمان شهرهای سراسر جهان را در پی هجوم زامبی‌ها نشان می‌دهد. "لین" که تازه از سازمان ملل بازنشسته شده است،‌ متوجه می‌شود که تنها کره شمالی و اسرائیل از این هجوم در امان مانده‌اند. کره شمالی با کشیدن تمامی دندان‌های شهروندانش و اسرائیل با ساختن دیواری عظیم به دور خودش موفق به کنترل زامبی‌ها شده‌اند. کشیده شدن دیواری به دور بیت‌المقدس، برای شما آشنا نیست؟

"برد پیت" یکی از سرشناس‌ترین هنرپیشه‌های هالیوود که شخصیت اصلی فیلم است، در صحنه‌ای از فیلم، وقتی در اسرائیل است متوجه می‌شود که "دیوارسازی" در خون اسرائیلی‌هاست. کارگردان با نشان دادن این صحنه‌ها می‌خواهد دیوار تبعیض‌آمیز اسرائیل را توجیه کند که در عالم واقع، میلیون‌ها فلسطینی را ظالمانه زندانی کرده است.

در فیلم می‌بینیم که سازمان ملل و اسرائیل تنها نهادهای فعالی هستند که شاخه نظامی‌شان تحت‌الشعاع زامبی‌ها قرار نگرفته است. ‌نقش آمریکا در یک جمله رد می‌شود: "رئیس‌جمهور مرده است." تجهیزات و سلاح‌های ارتشی که مقابل زامبی‌های می‌ایستد، به ظاهر آمریکایی است، با این حال به جز "نیروهای دفاعی اسرائیل" همه اونیفرم‌های آبی سازمان ملل را بر تن دارند.

فیلم‌سازان و فیلم‌نامه‌نویسان این فیلم، فلسطین اشغالی یا آن‌چه را خود "کشور یهودی اسرائیل" می‌خوانند، منطقه‌ای به تصویر کشیده‌اند که "فلسطینی‌های زامبی" را از بین می‌برد. زامبی‌ها تهدیدی همیشه‌حاضر برای یهودی‌های "صلح‌طلب" نشان داده می‌شوند. رئیس موساد توضیح می‌دهد که ارتش همواره باید در آماده‌باش کامل باشد، چراکه هر آن ممکن است حمله‌ای به مردم یهودی صورت بگیرد، و این‌گونه موضع خشن ارتش اسرائیل را توجیه می‌کند.

در یکی از سکانس‌های فیلم، یکی از فرماندهان اسرائیلی به "برد پیت" می‌گوید: "در دهه 30 میلادی، یهودی‌ها باورشان نمی‌شد که به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده می‌شوند. سال 1972 باورمان نمی‌شد در بازی‌های المپیک جمع بزرگی از ما را قتل‌عام کنند. ماه قبل از اکتبر 1973، تحرک ارتش‌های عرب را دیدیم. با این حال، به اتفاق به این نتیجه رسیدیم که آن‌ها تهدیدی برای ما نیستند. جالب این‌جاست که یک ماه بعد، اعراب نزدیک بود همه ما را در دریا بیندازند. همین شد که تصمیم گرفتیم "تغییری" صورت دهیم. به این تغییر، "مرد دهم" گفتیم. یعنی حتی اگر 9 نفر از ما روی موضوعی به یک نتیجه واحد برسند، وظیفه نفر دهم این است که مخالفت کند. حالا هر چه‌قدر می‌خواهد موضوع بدیهی باشد، این فرد دهم ‌باید پافشاری به خرج دهد و اصل موضوع را به باد انتقاد بگیرد."

هالیوود صهیونیست
"برد پیت" بازیگر سرشناس هالیوود، در فیلم صهیونیستی "جنگ‌جهانی زد"

بیننده با دیدن فیلم، متوجه پروپاگاندا‌ی گسترده در سرتاسر آن می‌شود. در ابتدای بخشی که لوکیشن به بیت‌المقدس می‌رود، کارگردان عنوان "اورشلیم-اسرائیل" را برای معرفی آن آورده است. اسرائیل بیت‌المقدس را پایتخت خود می‌داند،‌ اما در واقع هیچ‌کدام از دولت‌های جهان چنین ادعایی را به رسمیت نشناخته‌اند. حتی آمریکا که رفیق همیشگی اسرائیل است، چنین لقبی را برای بیت‌المقدس به رسمیت نمی‌شناسد.

در پایان فیلم به این نکته برمی‌خوریم که جهان از اسرائیل دفاع نمی‌کند و این رژیم توسط زامبی‌ها بلعیده می‌شود. چرا این اتفاق می‌افتد؟ فیلم می‌گوید این اتفاق به خاطر "نوع‌دوستی" اسرائیلی‌ها به وقوع می‌پیوندد. همین نوع‌دوستی و عام‌گرایی فرهنگی اسرائیل در نهایت کار دستش می‌دهد و موجب می‌شود زامبی‌ها بر همه چیز مسلط شوند.

"جنگ جهانی زد" این پیام روشن را در حمایت از اسرائیل دربرداشت که نوع‌دوستی و عام‌گرایی فرهنگی، نقاط ضعفی هستند که دست آخر جهان را از بین خواهند برد. روزنامه "تایمز اسرائیل" این فیلم را بهترین پروپاگاندای سینمایی بعد از فیلم "خروج"، اثر "اوتو پریمینجر" برای اسرائیل دانست.

"دانا گولدبرگ" و "گریم کینگ" مجریان طرح "جنگ جهانی زد" هستند و فیلم‌نامه، اقتباسی از رمان "مکس بروکس" است که در آن اسرائیل تنها "کشوری" معرفی می‌شود که این ذکاوت را دارد تا از حمله زامبی‌ها جلوگیری کند. گولدبرگ، کینگ و بروکس همگی به صهیونیست بودن خود اذعان دارند.

"حرام‌زاده‌های لعنتی" عنوان فیلم هالیوودی دیگری است که در حمایت از اسرائیل ساخته شده است و اتفاقاً یکی از شخصیت‌های اصلی این فیلم را هم "برد پیت" بازی می‌کند. به واسطه داستان خیالی این فیلم، تاریخ یهودیان و تاریخ کنونی اسرائیل با هم یکپارچه شده‌اند و ارتباط تنگاتنگی با هم پیدا می‌کنند. در این فیلم، یک واحد ویژه از آمریکایی‌های یهودی موسوم به "حرام‌زاده‌های لعنتی" فقط به خاطر این که به هیتلر بیاموزند معنای "انتقام یهودی" چیست، وارد جبهه‌ها می‌شوند. آن‌ها در کمین گشت‌های آلمان نازی می‌نشینند و بعد از به اسارت گرفتن آن‌ها، به فجیع‌ترین وضع ممکن نازی‌ها را از پای درمی‌آورند.

هالیوود صهیونیست
صحنه کندن پوست سر یک سرباز نازی توسط یهودی‌ها در فیلم "حرام‌زاده‌های لعنتی"

با این کارشان سبعیت کامل را به نمایش می‌گذارند. از هیچ کاری ابا ندارند: پوست سر یک آلمانی مرده را در می‌آورند، یا با چوب بیس‌بال جمجمه یک سرباز را خرد می‌کنند. عادت "حرام‌زاده‌ها" این بود که همیشه یک آلمانی را زنده می‌گذاشتند تا شاهد سبعیت بی‌قیدوشرط‌شان باشد. این‌گونه می‌شد که آلمانی زنده‌مانده، خبر این انتقام‌جویی یهودی‌ها را به جاهای دیگر می‌رساند.

با روی پرده رفتن این فیلم، "سارا سیلورمن"، بازیگر و نویسنده، در توییتر خود نوشت: "این فیلم مرا تا ابد به خنده وامی‌دارد. "کوئنتین تارانتینو" کارگردان این فیلم، آدم دست‌به‌خیری است و همه یهودی‌ها باید یک نامه تشکرآمیز به او بنویسند."

این سؤال به ذهن می‌آید که چه‌طور می‌شود یک تهیه‌کننده یهودی که به اسرائیل و صهیونیسم وابسته است، پشت چنین فیلمی قرار دارد که یهودی‌ها را این‌قدر وحشتناک و هراس‌آور نشان می‌دهد؟ پاسخ، بسیار ساده است. صهیونیست‌ها عاشق این هستند که انتقام‌گیر و بی‌رحم نشان داده شوند. از هیچ‌کس پوشیده نیست که توهم "کیفر و مجازات" در روح و روان صهیونیست‌ها و خط‌مشی‌های اسرائیل ریشه دوانده است. اسرائیل می‌خواهد این تفکر را ترویج دهد که دیگر، یهودی‌ها به عنوان گوسفند به قربانگاه برده نمی‌شوند.

در عمل، این بدین معناست که یهودی‌ها از خودشان دفاع می‌کنند و این کار را با نهایت قدرت انجام می‌دهند. "انتقام‌جویی" یک مفهوم کلیدی در فهم رفتار اسرائیلی‌هاست. به‌رغم نمایش تصویر ترسناک و وحشت‌آفرینی از یهودی‌های انتقام‌جو در "حرام‌زاده‌های لعنتی"، صهیونیست‌ها از قرار معلوم از این فیلم حمایت کرده و حتی شدیداً به آن علاقه‌مند شدند. با این تفاسیر، می‌توان گفت که فیلم "حرام‌زاده‌های لعنتی" برای اسرائیلی‌ها، نمایش‌دهنده تحقق یک رؤیا روی پرده سینما بود.

هالیوود در مورد مبحث "صهیونیسم" تنها یک دستور کار دارد و آن این است که همواره اسرائیل را مقدس نشان دهد و گروه‌های دیگر را براساس نژاد، باور، مذهب، عقاید سیاسی و حتی قومیت مورد تبعیض قرار داده و بد جلوه ‌دهد.

هالیوود صهیونیست
قتل‌عام آلمانی‌های حاضر در یک سینما در فیلم "حرام‌زاده‌های لعنتی"

"تو حریف زوهان نمی‌شوی" یک کمدی آمریکایی به کارگردانی "دنیس داگن" و تهیه‌کنندگی "آدام سندلر" در سال 2008 است. آدام سندلر نقش اصلی فیلم را نیز بازی می‌کند. سندلر و داگن، هر دو یهودی هستند و این بر هیچ‌کس پوشیده نیست. داستان فیلم حول اتفاقاتی می‌گردد که برای "زوهان دویر" می‌افتد. زوهان یک کماندوی متعلق به ارتش به اصطلاح "ضدتروریست" اسرائیل است. وی ترتیبی می‌دهد تا بقیه خیال کنند مرده است. می‌خواهد از این فرصت استفاده کند و با فرار از شغل کنونی‌اش به آرزوی همیشگی خود، یعنی "آرایش‌گر شدن" در شهر نیویورک برسد. این سرباز سابق ارتش، یک اسرائیلی "مافوق‌بشر" اما دل‌رحم است. دشمن خونی‌اش یک تروریست فلسطینی به نام "فانتوم" است که "جان توتورو" نقش آن را بازی می‌کند. فانتوم وقتی می‌فهمد زوهان هنوز زنده است، رد او را تا نیویورک می‌گیرد.

این فیلم نمونه بارز شیطانی جلوه دادن فلسطینی‌ها در فیلم‌های هالیوودی است. در این فیلم، مبارزی فلسطینی به صورت یک افراط‌گرای دینی، تروریست ذاتی، عقب‌مانده و عصبی به نمایش در‌می‌آید. فیلم این تصور را رواج می‌دهد که همه عرب‌ها به خصوص فلسطینی‌ها نه تنها تهدیدی برای "حیات" اسرائیلی‌ها هستند، بلکه "تمدن غربی" را نیز تهدید می‌کنند.

فیلم "مونیخ" محصول سال 2005 "استیون اسپیلبرگ" یکی از مشهورترین کارگردانان هالیوودی، نیز همین مسیر را دنبال می‌کند: تقدیر از ماشین جنگی اسرائیل، جلوه انسانی دادن به اعمال اسرائیلی‌های قاتل و غیرانسان معرفی کردن شهروندان عادی فلسطین. این فیلم که براساس فیلمی در شبکه "اچ‌بی‌او" با عنوان "شمشیر گیدئون" ساخته شده است، عملیات "خشم خدا" را به تصویر می‌کشد. عملیات خشم خدا در واقع عملیات سری موساد جهت ردیابی و ترور اعضای گروهی موسوم به "سازمان سپتامبر سیاه" بود که تا آن زمان شناخته‌شده نبود. این فیلم، سازمان سپتامبر سیاه را مسئول ربودن و قتل 11 ورزش‌کار اسرائیلی در المپیک تابستانی 1972 معرفی می‌کند.

در فیلم مونیخ، جوخه مرگ اسرائیل به شدت درباره حفظ جان انسان‌های بی‌گناه حساس است، که البته همگی شاهد حساسیت "واقعی" اسرائیل روی جان انسان‌های بی‌گناه بوده‌ایم! باز هم در این فیلم، ترور ازپیش‌برنامه‌ریزی‌شده، یک تاکتیک دردناک، اما لازم برای اسرائیل تصویر می‌شود. دست آخر می‌بینیم که اسرائیلی‌ها، انسان‌های باوجدان و نوع‌دوستی نشان داده می‌شوند، در حالی که فلسطینی‌ها همواره و در هر صورت قاتلین شرور و بدکاری هستند.

هالیوود صهیونیست
تصویری از "فانتوم" تروریست فلسطینی در فیلم "تو حریف زوهان نمی‌شوی"

"مونیخ" جنبه‌های اخلاقی ترفندهای تروریستی را به چالش می‌کشد. در این فیلم، "هدف، وسیله را توجیه می‌کند" و "سربازان اسرائیلی از کشتن شعرا، نویسندگان و سیاست‌مداران فلسطینی در سراسر اروپا و لبنان، عذاب وجدان می‌گیرند." دلهره و اضطرابی که "رابرت" و دیگر اعضای تیم کشتار اسرائیل از خود نشان می‌دهند، در نظر یک بیننده فهیم، عجیب به نظر خواهد رسید، به این دلیل که مصاحبه‌های مستند با عوامل موساد نشان می‌دهد که آن‌ها از لحاظ ایدئولوژیک به شدت و بدون هیچ عذاب وجدانی، مصمم به کشتن فلسطینی‌های دشمن هستند. حس "تردید" و "وجدانی" که اسپیلبرگ می‌خواهد در اسرائیلی‌ها نشان دهد، به‌هیچ‌وجه در واقعیت وجود ندارد.

فیلم اسپیلبرگ، فلسطینی‌های ساکن شهر بندری "یافا" را تنها باقلواپزهایی ماهر نشان می‌دهد. واقعیت این است که فلسطینی‌های این شهر در سال 1948 از سوی نیروهای اسرائیلی به دریا ریخته شدند. در این حادثه، بسیاری غرق شدند و عده معدودی با قایق به لبنان گریختند و هیچ‌گاه اجازه بازگشت به کشورشان نیافتند.

اسپیلبرگ برای این‌که مطمئن شود روایت این فیلم، کاملاً اسرائیلی خواهد بود، دو لابی‌گر برجسته را استخدام کرد: یکی "دنیس راس" معاون سابق وزیر خارجه آمریکا و دیگری "ایال ارد" یکی از شخصیت‌های قدرتمند و کارکشته در زمینه روابط عمومی در تل‌آویو که در زمان آریل شارون، از استراتژی‌پردازان حرفه‌ای و نزدیک به او بود.

از این دست فیلم‌ها، بی‌شمار در تاریخ هالیوود ساخته شده و می‌شود. صنعت سینمای آمریکا هیچ‌گاه چهره منفی اسرائیل را به مخاطبانش نشان نخواهد داد. البته اغلب مخاطبان هم تا آخر عمر به این واقعیت پی نمی‌برند. هر کس بخواهد خلاف این تبلیغات حرفی بزند، بلافاصله متهم می‌شود که به یک قومیت خاص وفادار و بنابراین "ضدیهودی" است. هرگونه وفاداری، اگر جز به صهیونیست‌ها باشد، یک "گناه مدرن" محسوب می‌گردد که عملاً به اندازه "گناه اول" (اشاره به ماجرای حضرت آدم) برای بشریت "ویران‌گر" است.




سوءاستفاده از دختران محجبه+تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

کمپین‌های مدعی ترویج حجاب با برچسب «اسلام»، «زن مسلمان» و «حجاب زیبا» اقدام به جذب و تشویق دختران محجبه برای انتشار تصاویر خود در شبکه‌های اجتماعی می‌کنند.


به تازگی چندین کمپین در شبکه‌های اجتماعی راه اندازی شده است که از زنان محجبه می‌خواهد با هدف معرفی و تبلیغ حجاب و پوشش اسلامی تصاویر خود را منتشر کنند.

هرچند این رویکرد نسبت به حجاب و زن مسلمان تاکنون نتوانسته در میان بانوان محجبه که اعتقاد راسخ به مبانی دین مبین اسلام دارند جایی برای خود باز کند اما هستند دخترانی که با تبلیغات رسانه‌ای جذب این کمپین‌های انحرافی شده و تصاویر شخصی خود با حجاب اسلامی را به راحتی در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرده و به نمایش می‌گذارند.

شبکه‌های اجتماعی که از سوی افراد معلوم الحال ایجاد شده همسو با تمایلات درونی افراد است، همین امر نیز دلیل مهم موفقیت آنها تاکنون بوده است. باید در نظر داشت میل به خودنمایی نیز بنا به مصالحی در سرشت زن نهاده شده است که باید در مسیر صحیح به کارگرفته شود.

 

 

 

 

*ذبح «عفاف» با چشمانی بسته

رعایت حیا به منزله روح پوشش است و پوشش بدون حیا کالبد بدون روحی است که زن را از دست یابی به کمالی که قرار است با رعایت حجاب اسلامی به آن برسد وامی‌دارد.

کمپین‌های مدعی ترویج حجاب با برچسب «#اسلام»، «#زن مسلمان» و «#حجاب زیبا» اقدام به جذب و تشویق دختران محجبه برای انتشار تصاویر خود در شبکه‌های اجتماعی می‌کنند؛ تصاویری که قرار است برای ترویج اسلام و پوشش زن مسلمان در مقابل نگاه نامحرمان قرار گیرد. اما دیدگاه اسلام در این زمینه چیست؟!

قرآن کریم، زن و مرد مومن را به کم نگریستن مأمور ساخته است: «قل للمومنین یغضوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک أزکى‏ لهم ان الله خبیر بما یصنعون؛ به مردان با ایمان بگو: دیده فرونهند و پاکدامنی ورزند که این برای آنان پاکیزه‌تر است؛ زیرا خدا به آنچه می‌کنند، آگاه است». (سوره نور-آیه 30)

بدون شک گذر زمان و ورود تکنولوژی‌های جدید که دستور استفاده از آنها نیز وارداتی است موجب تغییر ذائقه افراد می‌شود اما با پیروی از اصول دین مبین اسلام و تمسک جستن به قرآن کریم، احادیث و روایات می‌توان اسلام ناب محمدی(ص) را به راحتی از سایر اسلام‌های وارداتی آمریکایی و انگلیسی بازشناخت و به الگویی مناسب برای زندگی با شرایط نوین رسید.

*این تصاویر مبلغ حجاب است!

اسلام دین تمام زمان‌هاست و احکام ناب آن با گذشت زمان منقضی نخواهد شد، با تأکید بر این نکته این پرسش را می‌توان مطرح کرد که آیا صرف انتشار تصاویر زنان باحجاب در شبکه‌های اجتماعی می‌تواند گامی در جهت تبلیغ حجاب زن مسلمان و دیندار باشد یا بیشتر شبیه نوعی تبرج (خودنمایی) است؟ تشخیص این مهم با توجه به تصاویر منتشر شده از سوی یک کمپین مدعی ترویج حجاب به عهده مخاطبان گذاشته می‌شود.  نظرات کاربران در خصوص تصاویر منتشر شده  زنان محجبه را در ادامه می خوانید:

نکته جالب توجه عدم استقبال زنان از تصاویر منتشر شده است، همچنین لحن بیان و نوع نظرات درج شده در ذیل تصاویر نشان می‌دهد که مخاطبان قصد فرد منتشر کننده تصاویر را جز در جهت نمایش پوشش و حجاب برداشت کردند؛ تصاویری که هدف از انتشار آن قبل از تبلیغ حجاب به نوعی خودنمایی یا به تعبیر قرآن کریم «تبرج» تلقی شده است.

از منظر قرآن «تبرج» ناقض عفاف زن است؛ قرآن کریم می‌فرماید: «و قرن فی بیوتکن و لا تبرجن الجاهلیة الأولى... ؛ و در خانه‌هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینت‌های خود را آشکار نکنید».( سوره احزاب-آیه 33)

 

دین مبین اسلام زنان را از خودنمایی نهی می‌کند اما دیدگاه‌های انحرافی کمپین‌هایی از این دست براین است که همان میزان که انتشار تصاویر برهنه زنان در شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی موجب گسترش بی‌حجابی می‌شود، انتشار تصاویر زنان محجبه نیز می‌تواند به گسترش پوشش اسلامی منجر شود که البته در این نوع نسخه‌پیچی غیر همسو اما یکسان می‌توان رد پای اسلام آمریکایی به تعبیر امام خمینی(ره) و تشیع انگلیسی به تعبیر مقام معظم رهبری را مشاهده کرد.



هالیوود، ابزار دیپلماسی ایران‌هراسانه آمریکا + فیلم و عکس

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
دست‌اندرکاران هالیوود، اسقف‌های اعظم و روحانیون مذهبی دین جدیدی هستند که سیطره آمریکا را جلو می‌برد و طی دهه‌های اخیر هویت ملی، دین و فرهنگ ایرانیان را هدف هجمه‌های خود قرار داده‌اند.

صنعت فیلم‌سازی آمریکا موسوم به هالیوود یکی از اثرگذارترین ابزارهای پروپاگاندای این کشور محسوب می‌شود که سالانه با تولید صدها فیلم در جهت منافع واشنگتن، افکار عمومی نه تنها آمریکا بلکه اغلب کشورهای دنیا را شکل می‌دهد. ایران به عنوان کشوری که ده‌ها سال است مقابل آمریکا قد علم کرده، همواره هویت ملی، فرهنگ، تاریخ و ملت خود را هدف هجمه‌ها و حمله‌های تبلیغاتی واشنگتن و هالیوود دیده است، پدیده‌ای که با نام "ایران‌هراسی" در سراسر دنیا شناخته‌شده است. تبلیغات هالیوود علیه ایران تا آن‌جا پیش رفت که سال 2012 جایزه اسکار بهترین فیلم را به فیلم ایران‌هراسانه "آرگو" دادند.

 

هالیوود یکی از تأثیرگذارترین ابزارهای پروپاگاندای آمریکاست

به جرأت می‌توان گفت که قوی‌ترین ابزار تبلیغاتی امروز دنیا، صنعت فیلم‌سازی است. اگرچه تقریباً تمام کشورهای دنیا بر اساس فرهنگ خود صنعت فیلم‌سازی دارند، اما نمی‌توان انکار کرد که هالیوود تأثیر فراوانی بر فیلم‌سازی داخلی کشورها گذاشته و تلاش می‌کند قدرت خود را در این زمینه به هر قیمتی که شده، حفظ نماید. اکثر جوانان دنیا صرف‌نظر از ملیت، فرهنگ، مذهب و یا عقایدشان، فیلم‌های هالیوودی را تماشا می‌کنند و دیدگاه خود را درباره ارزش‌ها، نوع لباس پوشیدن، عشق، ثروت و حتی مرگ، بر اساس این امپراطوری سینمایی شکل می‌دهند.

بی‌راه نیست اگر بگوییم فیلم‌سازان، کارگردانان و دست‌اندرکاران فیلم‌های هالیوودی اسقف‌های اعظم و روحانیون مذهبی دین جدیدی هستند که امپریالیسم معاصر آمریکا را جلو می‌برد. تهاجم فرهنگی غرب به رهبری آمریکا و علیه کشورهای به اصطلاح "سرکش" یا ملت‌های "احتمالاً خطرناک" به هیچ عنوان پدیده جدیدی نیست. از همان زمان که صنعت سینما و به خصوص هالیوود تأسیس شد، جبهه‌گیری‌ها و جهت‌گیری‌های مختلف در این صنعت و بازی‌های رسانه‌ای علیه دشمنان آمریکا وجود داشته است. آلمانی‌ها، روس‌ها، ویتنامی‌ها و اعراب بارها و بارها مطابق همین سیاست‌های آمریکایی هدف ساخت فیلم‌های مختلف بوده‌اند.

ایرانی‌ها نیز از این قاعده مستثنی نبوده‌اند. حمله به ایران سال‌‌های سال است که در اولویت‌های سیاسی و فرهنگی آمریکا قرار دارد. این حمله‌ها به عمد صورت می‌گیرد و دلیلش این است که واشنگتن از دولت‌های مستقل نفرت دارد. می‌خواهد آن‌ها را با حکومت‌های طرفدر غرب عوض کند و برایش اهمیتی ندارد که آیا این دولت‌ها دموکراتیک هستند، استبدادی هستند و یا میان این دو. تنها چیزی که مهم است، بودن زیر سلطه واشنگتن است.

هالیوود، ابزار دیپلماسی ایران‌هراسانه آمریکا
لابی اسرائیلی آیپک و نمایندگان کنگره آمریکا به هیچ عنوان تعامل با ایران را برنمی‌تابند

لابی اسرائیلی آیپک می‌خواهد ایران کشوری منزوی باشد. تندروهای کنگره هم همین را می‌خواهند. اغلب اعضای مجلس‌های نمایندگان و سنا با ایجاد ارتباط به ایران مخالفند. در عین حال، آمریکا دیگر آن ابرقدرت ثروتمند در عرصه جهانی نیست. منابع کافی برای به خدمت گرفتن قدرت سخت و پیش‌برد منافعش را ندارد. قدرت سخت این کشور در حال کاهش است و سیاستمداران این کشور گزینه‌های کم‌تری را پیش روی خود می‌بینند.

قدرتی که امروز در دنیا بیش‌تر کارایی دارد، قدرت نرم است. آن‌چه جنگ سرد نشان داد این بود که قدرت نرم سلاحی فوق‌العاده قدرتمند است که می‌تواند دشمن را از بیخ و بن تغییر دهد. نگاهی به ساختارها و فعالیت‌های هالیوود به خصوص بعد از انقلاب اسلامی در ایران نشان می‌دهد که تهدیدهای نرم این صنعت علیه کشورهای خاورمیانه تا چه اندازه افزایش یافته است. تقریباً همه فیلم‌هایی که در هالیوود درباره ایران ساخته می‌شود، اصلاً فیلم نیستند، بلکه ابزارهای پرپاگاندایی هستند که پتانسیل ایجاد تنش و درگیری میان دو طرف را دارند.

هر یک از این فیلم‌ها، قطعه‌ای از یک پازل است که هدف نهایی آن نشان دادن مردم ایران به عنوان ملتی سرکش، غیرمتمدن و بی‌رحم است. فیلم‌های معاصر در هالیوود، ایران را کشوری حامی تروریسم معرفی می‌کنند و اخیراً هم با ادعای مسلح شدن ایران به سلاح‌های هسته‌ای سعی دارند وحشت از این کشور را در دل مردم دنیا بیندازند. ادعایی که فیلم‌سازان هالیوودی مطرح می‌کنند این است که سلاح‌های هسته‌ای ایران در نهایت منجر به "جنگ نهایی" یا همان "آرماگدون" و پایان تاریخ می‌شود.

هالیوود، ابزار دیپلماسی ایران‌هراسانه آمریکا
برنامه هسته‌ای ایران در فیلم‌های معاصر هالیوود، موجب آغاز آرماگدون و پایان تاریخ می‌شود

فیلم‌های تاریخی هالیوود نیز ایرانی‌ها را ملتی با طبیعت و نژادی خشن و جنگ‌طلب توصیف می‌کنند. نگاهی به تاریخ اخیر نشان می‌دهد هرگاه تنش‌ها میان ایران و غرب افزایش می‌یابد، تولید فیلم‌های ضدایرانی نیز جان تازه‌ای می‌گیرد. فیلم‌های "300" و "300: ظهور یک امپراطوری" مثال‌های شناخته‌شده‌ای از این واقعیت هستند. این فیلم‌ها هم‌زمان با افزایش تنش‌ها درباره برنامه هسته‌ای ایران در سال‌‌های 2006 و 2014 ساخته شد.

"300" فیلمی جنگی و اسطوره‌ای بود که با هدف ترویج دیدگاه منفی نسبت به ایران و تاریخ تمدن آن ساخته شد. در این فیلم که وبسایت "یاهو" لقب "آغازی برای دموکراسی" را به آن داده، ایرانی‌ها افرادی شیطانی، غیرانسانی و بی‌رحم هستند که تنها انگیزه‌شان از زندگی، حمله به سرزمین‌های دیگر و قتل‌عام و تجاوز به شهروندان آن‌هاست، و بنابراین هیچ راه رهایی برای بشر وجود ندارد جز این که همه با هم متحد شوند و ایرانی‌ها را نابود کنند.

ایران این فیلم نماد خودکامگی، وحشی‌گری و نادانی است، در حالی که یونان و نتیجتاً غرب، گهواره تمدن و دموکراسی است و به ناچار باید با کشتار و سبعیت مبارزه کند. هدف اصلی "300" نمایش شناخته‌شده کشور خوب مقابل کشور بد است. طبیعتاً در این فیلم، ایران طرف بد قرار می‌گیرد. فیلم بر اساس یک داستان مصور ساخته شده که یونانیان را سربازان تمدن و پارس‌ها را ریشه تروریسم بین‌المللی نشان می‌دهد.

هالیوود، ابزار دیپلماسی ایران‌هراسانه آمریکا
سکانسی از فیلم ایران‌هراسانه "300" - فرمانده سپاه یونان در تصویر مشخص است

تم داستان آن‌قدر عجیب است که یک فرد عاقل به راحتی نمی‌تواند آن را دنبال کند. پارس‌ها ماسک‌هایی شبیه میمون و ظاهری بی‌رحم دارند. مانند فیلم‌های کلیشه‌ای دیگر هالیوود، در "300" هم هزاران "کاراکتر بد" هم‌زمان کشته می‌شوند، اما زمانی که یک "انسان خوب" از ارتش یونانی‌ها کشته می‌شود، بقیه ارتش خشمگین می‌گردد و قسم می‌خورد انتقام آن یک نفر را بگیرد. از نظر کارگردان فیلم، یک یونانی به اندازه هزار پارسی ارزش دارد.

"آدام یوجین دونالدسون" کارشناس تاریخ باستان معتقد است: "در اسطوره‌های باستانی، وقتی می‌شنوید که مثلاً یک میلیون "ساراسن"، یا 500 هزار ساراسن، یا 50 هزار ساراسن بودند و چند جنگ‌جوی صلیبی که تعدادشان از انگشت‌های دو دست تجاوز نمی‌کرد، آن‌ها را قلع و قمع کردند، همیشه این اطلاعات را با دید شک و تردید نگاه کنید. هیچ‌گاه نمی‌توان به اعداد و ارقامی استناد کرد که درباره تاریخ جنگ‌های باستانی آورده می‌شود. محققین قرون وسطا این ویژگی بزرگ‌نمایی را داشته‌اند. وقتی این اعداد به یونانی‌ها اشاره دارد، مسئله از این هم پیچیده‌تر می‌شو. اعداد نجومی برای پارس‌ها ذکر می‌کنند. مثلاً می‌گویند دو میلیون نفر بودند، وقتی از آب رودخانه ها می‌خوردند، رودخانه خشک می‌شد، از تعداد زیاد آن‌ها محور زمین کج شده بود و غیره."

دونالدسون ادامه می‌دهد: "با این حال، محققین مدرن در جدیدترین مطالعات خود بالأخره رو به عقلانیت آورده‌اند و به نظر می‌رسد آمار و ارقام‌شان واقعی‌تر شده است. اکنون گفته می‌شود پارس‌ها بین 70 تا 150 هزار نفر بودند. این تعداد از نظر نیاز به نقل مکان و تأمین غذا منطقی‌تر می‌آید، به خصوص وقتی شبکه راه‌ها و وضعیت راهپیمایی تا مرزها را بررسی می‌کنید. دلایل متنوعی وجود دارد که نشان می‌دهد آمار قبلی اشتباه بوده‌اند. به عنوان مثال، در آن زمان هیچ آرایش نظامی خاصی وجود نداشته است، راه‌ها آن‌قدر هموار نبوده و غذا و آب هم آن اندازه فراوان نبوده که تشکیل لشکری میلیون نفری مقدور باشد. ضمناً ارتش باید حرکت می‌کرده است. نگه داشتن ارتش در یک محل ثابت به معنای دعوت از مرگ و میر به دلیل شیوع بیماری بوده است. بنابراین وقتی به قرن پنجم پیش از میلاد نگاه می‌کنید و می‌گویید 300 هزار نفر در ارتش فلان کشور بوده‌اند، آمارتان غیرممکن است، به ویژه که راهپیمایی ارتش پارس‌ها از منطقه خودشان تا یونان بوده است که مسیری بسیار طولانی است."

هالیوود، ابزار دیپلماسی ایران‌هراسانه آمریکا
"آدام یوجین دونالدسون" کارشناس آمریکایی تاریخ باستان

این کارشناس آمریکایی تاریخ باستان سپس ادعای فیلم "300" درباره شمار ارتش پارس‌ها را به صراحت رد می‌کند و می‌گوید: "آیا این ارتش از یک ارتش شهری معمولی در یونان بزرگ‌تر بوده است؟ بله، اما مثلاً 10 برابر، نه بیش‌تر. فیلم "300" نشان می‌دهد که یک فرمانده یونانی به نام "لئونیداس" با 300 نفر لشکریان اسپارتی برای مقابله با لشکر پارس‌ها اعزام می‌شود. دلایل مذهبی برای تعداد این لشکر وجود دارد و برای این‌که بیش از 300 نفر اعزام نشده‌اند. البته این رقم 300 هم ماجرای خود را دارد. واژه اسپارتی معانی مختلفی می‌تواند داشته باشد. لشکر لئونیداس متشکل از 300 اسپارتی به معنای شهروندان شهر "اسپارتا" بوده است، اما همراه این‌ها 700 تا 800 نفر هم از ساکنین شهرهای دیگر بوده‌اند. تعداد کل لشکر یونان هم میان 6000 تا 8000 نفر بوده است که به نسبت یونانی‌ها اصلاً لشکر کوچکی نبوده است."

یکی از کلیشه های دیگر "300" نمایش کاراکترهای بد است. یکی از این کاراکترها که به لشکر یونان خیانت کرده، بدنی به شدت بدشکل و ظاهری نفرت‌انگیز دارد.

"ثریا سپه‌پور-اولریش" متخصص دیپلماسی عمومی می‌گوید: "ایرانی‌ها به تاریخ خود بسیار افتخار می‌کنند. بنابراین وقتی تاریخ‌شان به این شکل و توسط فیلم‌هایی مثل "300" تحریف می‌شود، مردم این کشور دلخور و عصبانی می‌شوند. از طرف دیگر، ایرانی‌هایی که خارج از این کشور زندگی می‌کنند، می‌بینند که هویت‌شان در نظر دیگران توسط این فیلم‌ها شکل می‌گیرد و در نتیجه در کشورهایی که زندگی می‌کنند، با دشمنی مواجه می‌شوند. شاید این دشمنی به شخص آن‌ها ارتباطی نباشد، اما علیه هویت آن‌هاست. متأسفانه مسئله دیگری که پیش می‌آید این است که ایرانی‌های ساکن کشورهایی دیگر، برای این‌که همین دشمنی را کاهش دهند، مجبور می‌شوند هویت خود را از هویت واقعی‌شان یعنی مردم کشورشان دور کنند. بنابراین این افراد باید با روایت هالیوود همراه شوند تا بتوانند زندگی عادی در کشورهایی داشته باشند که به آن‌ها مهاجرت کرده‌اند."

هالیوود، ابزار دیپلماسی ایران‌هراسانه آمریکا
"ثریا سپه‌پور-اولریش" متخصص دیپلماسی عمومی ساکن آمریکا

فیلم "300: ظهور یک امپراطوری" که در ادامه فیلم اول ساخته شده است، نمونه بارز دیگری از کمپین پروپاگاندای هالیوود برای ایجاد نفرت نژادی در مردم است. آن‌چه این فیلم را از "300" متمایز می‌کند، کارگردان آن است. "نوام مورو" فیلم‌ساز اسرائیلی فیلم جدید را با همان دروغ‌ها و تخیلات بی‌معنای تاریخی پر کرده است، با این تفاوت که این بار، تأکید فیلم روی مسائل و شعارهای سیاسی امروز غرب است.

داستان فیلم، در ادامه فیلم قبلی نیست، بلکه نسخه‌ای متفاوت از آن است. "300: ظهور یک امپراطوری" روایت می‌کند که پس از مرگ داریوش به دست یونانی‌ها، خشایارشا سلطنت را در ایران به دست می‌آورد و با کمک یک زن یونانی که در پارس بزرگ شده است، تصمیم به انتقام‌جویی می‌گیرد. جنگی جدید میان ایران و یونان درمی‌گیرد و بعد از جنگی طولانی، لشکر کوچک غربی‌ها موقف می‌شود لشکر عظیم و قدرتمند پارس‌ها را شکست دهد.

از میان چندین و چند دروغ تاریخی در فیلم، می‌توان به روایت آن از مرگ داریوش اشاره کرد که متضاد با واقعیت‌های تاریخی این واقعه است. دروغ دیگر، انتساب پارس‌ها با گروه‌های تروریستی از جمله القاعده است. لباس‌ها و ظاهر پارس‌ها در این فیلم به نوعی طراحی شده تا ظاهر گروه‌های تروریستی امروزی را به ذهن متبادر کند. در بخشی از فیلم، وقتی یونانی‌ها از حمله پارس‌ها باخبر می‌شوند، در "سنا"ی خود با هم مشورت می‌کنند. برخی اعضا می‌گویند باید راه گفتگو با پارس‌ها را امتحان کرد، اما اعضای عاقل سنا بالأخره موقف می‌شوند بقیه را قانع کنند که تنها راه، جنگ و دفاع از خود است.

هالیوود، ابزار دیپلماسی ایران‌هراسانه آمریکا
"300: ظهور یک امپراطوری" ساخته یک کارگردان اسرائیلی است

در صحنه‌ای از فیلم، چند نفر از اعضای سنا خواستار "مذاکره" برای رسیدن به آتش‌بس با پارس‌ها می‌شوند، اما "تمیستوکلس" فرمانده لشکر یونان این‌گونه پاسخ می‌دهد: "با استبداد مذاکره کنیم! فقط یک مثال برایم بیاورید که این کار برای کشوری سودمند بوده باشد. هم‌وطن‌های من، ما فقط بر اساس دردهایی که در گذشته کشیده‌ایم [جنگ‌های قبلی ایران با یونان] می‌توانیم درباره آینده قضاوت کنیم. بسیاری از شمایی که این‌جا هستید، در جنگ "ماراتن" [حمله داریوش هخامنشی به یونان] همراه من بودید. شمایی که را جنگ بودید و زخم آن را خوردید، می‌دانید که صلح واقعی چگونه ساخته می‌شود. فریب نخورید. خشایار، فرزند داریوش، گرگی است که به در خانه ما آمده است. همین الآن، همین جا باید تصمیم بگیریم. آیا می‌خواهیم بایستیم و برای یونان بجنگیم یا نه."

شاید این سؤال پیش بیاید که چرا یک کارگردان کم‌تر شناخته‌شده اسرائیلی برای پروژه‌ای به این بزرگی و با این هزینه سنگین انتخاب می‌شود. پاسخ این است که هدف نهایی از تولید این‌گونه فیلم‌ها، شکل دادن افکار عمومی علیه ایرانیان است. برای این کار چه کسی بهتر از کارگردانی است که در اسرائیل، یعنی دشمن شماره یک ایران، بزرگ شده است؟ البته "مورو" احتمالاً ناخودآگاه، ابهت ایران را هم نشان داده است، چراکه به شکلی غیرمستقیم به دنیا می‌گوید اگر کشوری می‌خواهد سربه‌سر ایران بگذارد، بهتر است نظر خود را عوض کند.

در یکی از صحنه‌های فیلم، خشایار به یونانیان هشدار می‌دهد که "آتن را از نقشه محو خواهد کرد." این جمله آشنا نیست؟ "سپه‌پور-اولریش" معتقد است: "این فیلم هوش مخاطبان را بسیار پایین در نظر گرفته است و این توهین، در حقیقت دیدگاه هالیوود درباره مخاطبان خود است. با این حال، دیدگاه خیلی اشتباهی هم نیست، چرا که مردم در غرب اغلب همین فیلم‌ها را تماشا و اطلاعات نادرستی دریافت می‌کنند."

هالیوود، ابزار دیپلماسی ایران‌هراسانه آمریکا
فرمانده سپاه یونان از بی‌فایده بودن مذاکره با پارس‌ها می‌گوید

وی به نکته بسیار مهمی نیز اشاره می‌کند: "باید توجه داشته باشید که تنها صنعت فیلم‌سازی نیست، بلکه بسیاری از استودیوهای هالیوود، صاحب خبرگزاری‌ها و شبکه‌های خبری هم هستند. مثلاً "تایم وارنر" که یکی از استودیوهای فیلم‌سازی غول‌پیکر در هالیوود است، صاحب شبکه سی‌ان‌ان است. بنابراین مردم در شبکه‌های خبری همان اطلاعات اشتباهی را می‌شنوند که در فیلم‌ها می‌بینند و هدف آن‌ها پروپاگاندا است. منظور از پروپاگاندا لزوماً دروغ نیست، ممکن است برخی از این اطلاعات واقعی باشد، اما به نحوی طرح‌ریزی می‌شود تا افکار عمومی را تحت تأثیر قرار دهند. بنابراین از یک طرف شبکه‌های خبری را دارید و از طرف دیگر فیلم‌هایی را که همان اخبار را تقویت می‌کند."

این متخصص دیپلماسی عمومی ادامه می‌دهد: "نکته قابل تذکر این است که بسیاری از مدیران این استودیوها مثل "دیزنی" و "ای‌بی‌سی"، با رؤسای شرکت‌های سازنده سلاح هیأت مدیره مشترک دارند. این‌ها دست به دست هم می‌دهند تا منافع افرادی را تأمین کنند که پشت صحنه تغییر افکار عمومی هستند و این کار را به قیمت مردم عادی در آمریکا و البته مردم ایران انجام می‌دهند."



"برش هالیوود: رویکرد ضد ایرانی هالیوود" - بخش اول - دانلود




تحلیلی بر«تک‌تیرانداز آمریکایی»؛ آدم‌کش حرفه‌ای دیروز، قهرمان افسانه‌ای امروز + فیلم و تصاوير

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
فیلم با صدای الله اکبر اذان آغاز می‌گردد. یک زن جوان چادری یک نارنجک به پسر خردسال خود می‌دهد تا به سمت نیروهای آمریکایی پرتاب کند و این مادر و پسر خردسال به اولین مقتولین کریس کایل تک‌تیرانداز آمریکایی در عراق تبدیل می‌شوند.

فیلم تک‌تیرانداز آمریکا American Sniper محصول سال ۲۰۱۴ آمریکا در ژانر زندگی‌نامه‌ای- جنگی- درام به کارگردانی کلینت ایستوود و نویسندگی جیسون هال در ۶ ژانویه ۲۰۱۵، به طور گسترده اکران شد. داستان فیلم برگرفته از کتاب «تک‌تیرانداز آمریکایی» و روایت زندگی کریس کایل (با بازی بردلی کوپر) عضو یگان ویژه نیروی دریایی ایالات متحده (Navy SEALs) معروف به سیل است. این فیلم در جوایز اسکار ۸۷ام برای شش بخش نامزد جایزه شد.

فیلم ایستوود که با هزینه 59 میلیون دلار ساخته شده، داستان زندگی کایل را از زمانی که یک کابوی بود تا وقتی که عضو یگان ویژه نیروی دریایی ایالات متحده شد، و عملیات‌های او در عراق و کنش‌های خانوادگی او را به تصویر می‌کشد. این فیلم با خلق صحنه‌های اکشن نظامی از درگیری‌های نیروهای آمریکایی در عراق و ممزوج کردن آن با درام خانوادگی، کریس کایل را در فهرست قهرمانان مردم آمریکا جا می‌کند و برای جوانان آن کشور یک الگو و سرمشق جدید معرفی کند تا آنها نیز با شناخت دشمنان‌ خود و برای خدمت به کشورشان به عضویت ارتش ایالات متحده دربیایند.

آدم‌کش حرفه‌ای دیروز، قهرمان افسانه‌ای امروز + فیلم/// در حال ویرایش

بردلی کوپر در فیلم تک تیرانداز آمریکایی نقش کریس کایل را بازی می‌کند

كريس كايل كيست؟

كريستوفر اسكات كايل (متولد 1974 در آمريكا) افسر يگان ويژه نيروي دريايي ايالات متحده آمريكا بود. او که در بخش عمليات ويژه فعالیت می‌کرد، طبق آمار ارتش آمريكا در ماموريت‌هايي كه در فاصله سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۹ در عراق گذرانده 160 نفر را كشته كه البته خودش تعداد كشته‌ها را 250 نفر مي‌داند. این آمار کشتن برای یک تک‌تیرانداز در طول تاریخ ارتش آمریکا بی‌سابقه بوده و به همین جهت گروه‌های مسلح مخالف آمریکا در عراق نامش را «شيطان الرمادي» گذاشته بودند. او در جريان حمله آمريكا به عراق چهار بار به اين كشور اعزام شد. كايل به درخواست همسرش سال 2009 از ارتش آمريكا بيرون آمد و كتاب خاطراتش به نام «تك‌تيرانداز آمريكايي» را در ژانويه سال 2012 نوشت كه جزو كتاب‌هاي پرفروش بازار شد. فوريه سال 2013 كايل مورد اصابت گلوله يك تفنگدار جوان نيروي دريايي آمریکا که اختلال رواني داشت، قرار گرفت و کشته شد.

آدم‌کش حرفه‌ای دیروز، قهرمان افسانه‌ای امروز + فیلم/// در حال ویرایش

کریس کایل تک‌تیرانداز یگان ویژه نیروی دریایی ایالات متحده به گفته خودش 250 نفر در عراق را کشته است

شخصیت‌شناسی از روی گفته‌های کریس کایل

کریس کایل عقاید و نظرات خود را در کتاب خاطرات و مصاحبه‌های خود بیان کرده که با خواندن آنها به شناخت شخصیت واقعی او نزدیک‌تر می‌شویم؛ او در کتابش می‌گوید: «اولین بار که من در موقعیتی قرار گرفتم که باید یک نفر را می‌کشتم، سئوالات زیادی به ذهن من خطور کرد. واقعا نمی‌دانستم که آیا قادر خواهم بود این کار را بکنم و یا نه. نمی‌دانستم که آیا می‌توانم به یک مرد و یا یک زن و یا هر هدف دیگری شلیک کنم و یا نه». به گفته خود کریس کایل، او توانست250 نفر از عراقی‌ها را بکشد.

او یک سال قبل از آنکه کشته شود در مصاحبه‌ای با بی بی سی گفت: «من عمیقا معتقدم هر فردی را که کشته‌ام آدم بدی بوده است. اگر زمانی قرار باشد به خاطر اعمال خود به خداوند پاسخ بدهم، مسلما موارد زیادی هست که باید جواب‌گو باشم، ولی کشتن این افراد هیچکدام جزو گناهان من نیستند. دشمنان آمریکا وحشی هستند. وظیفه من کشتن دشمن است و هیچ پشیمانی بابت این کار حس نمی‌کنم. تنها ناراحتی من این است که می‌توانستم جان بسیاری از هم‌رزم‌هایم را نجات دهم اما موفق به این کار نشدم. من آدم خامی نیستم و از دید رمانتیک و احساسی به جنگ نگاه نمی‌کنم. خاطرات بسیار ناراحت‌کننده‌ای از جنگ دارم اما پیش وجدانم راحت هستم.»

وی در کتاب خاطرات خود می‌نویسد: «وحشی، شیطان نفرت‌انگیز. این آن ‌چیزی بود که ما در عراق با آن می‌جنگیدیم.» این‌ها توصیفات شهروندان عراقی است که کشورشان توسط ایالات متحده به اشغال درآمده است. بنابر آمار رسمی بیش از یک میلیون شهروند عراقی به طور مستقیم یا غیرمستقیم در اثر اشغال‌گری آمریکایی‌ها جان خود را از دست داده‌اند.

آدم‌کش حرفه‌ای دیروز، قهرمان افسانه‌ای امروز + فیلم/// در حال ویرایش

کریس کایل می‌گوید دشمنان آمریکا وحشی هستند

بررسی فیلم تک‌تیرانداز آمریکا

فیلم با صدای الله اکبر اذان آغاز می‌گردد. یک زن جوان چادری یک نارنجک به پسر خردسال خود می‌دهد تا به سمت نیروهای آمریکایی پرتاب کند و این مادر و پسر خردسال به اولین مقتولین کریس کایل تک‌تیرانداز آمریکایی در عراق تبدیل می‌شوند.

صدای اذان در فیلم‌های آمریکایی به نمادی از صدای مارش حملات تروریستی تبدیل شده و زمانی که این صدا شنیده می‌شود، مخاطب باید منتظر خون و وحشت و کشتار باشند.

آدم‌کش حرفه‌ای دیروز، قهرمان افسانه‌ای امروز + فیلم/// در حال ویرایش

زن جوان چادری و پسر خردسالش به عنوان یک تروریست مورد هدف کریس کایل قرار می‌گیرند و کشته می‌شوند

بعد از سکانس آغازین، فیلم به عقب برمی‌گردد و زندگی کریس با خانواده‌اش را از دوران نوجوانی روایت می‌کند که چطور با فلسفه جنگ‌های آمریکایی آشنا می‌شود؛ در سکانسی که خانواده دور هم در حال غذا خوردن هستند، پدر کریس با زبان نمادی به دسته‌بندی مردم در جهان می‌پردازد و سرتاسر فیلم تا پایان، بدنبال تفسیر و اثبات این نظریه به مخاطب خود است:

در دنیا مردم جزو یکی از گوسفند‌ها، گرگ وحشی و یا سگ گله هستند؛ مردم آمریکا گوسفندان بی‌آزار و ضعیفی هستند که توسط گرگ‌های وحشی (مسلمانان) مورد حمله قرار می‌گیرند؛ و باید توسط دولت و ارتش آمریکا که سگ گله یا همان ناجی قهرمان هستند و با قدرتی که خدا به آنها داده در برابر این گرگ‌های خون‌خوار محافظت بشوند.



لحظه کشته شدن زن جوان چادری و پسر خردسالش (دانلود)

کریس کایل که در جوانی کابوی بودن (سگ گله) را دارای ارزش آمریکایی می‌دانست، پس از دیدن حمله به یکی از پایگاه‌های ارتش آمریکا در خارج از این کشور و بر افروخته شدن تعصبش تصمیم می‌گیرد به جای کابوی شدن به ارتش بپیوندد تا در آنجا از آمریکا و ارزش‌هایش محافظت کند. زیرا که اعتقاد دارد آمریکا بهترین کشور دنیا است و باید برای دفاع از آن حتی جان خود را فدا کرد.

بعد از حمله 11 سپتامبر و آموزش‌هایی که کریس در ارتش دیده، او به همراه ارتش در اشغال عراق شرکت می‌کند و به انجام وظیفه خود یعنی کشتن تروریست‌ها (مسلمانان) برای محافظت از نیروهای آمریکایی مشغول می‌شود. او در این 4 باری که به عراق اعزام می‌شود، آنقدر خوب و به تعداد بالا عراقی می‌کشد که لقب افسانه در ارتش می‌گیرد و حتی گروه‌های مسلح عراقی مخالف آمریکا نیز برای کشتن او جایزه تعیین می‌کنند. او در این ایام که فرزندانش نیز بدنیا آمده‌اند از طرف همسرش تحت فشار می‌گید تا به خانواده برگردد اما میهن‌پرستی کایل و انگیزه انتقام قتل همکارانش در حین ماموریت در عراق، مانع از حضور دائمی او در کنار خانواده می‌شود.

فیلم با کمک گرفتن از طراحی صحنه بسیار خوب از شهرهای عراقی به هراه جلوه‌های ویژه مناسب در حین سکانس‌های درگیری نظامی در کنار کارگردانی و بازیگری خوب موجب شده است تا مخاطب آمریکایی (و حتی غیرآمریکایی) بسیار زیاد با مظلومیت سربازان آمریکایی در برابر مسلمان‌های سلاخ که حتی به بچه‌ها هم رحم نمی‌کنند، هم‌ذات پنداری کنند.



مظلومیت سربازان آمریکایی و وحشی نشان‌دادن مسلمانان در فیلم  تک‌تیرانداز آمریکایی (دانلود)

فیلم تک‌تیرانداز آمریکایی به غیر از اهانت کلی به مسلمانان، بطور خاص یک توهین آشکار نسبت به مردم عراق دارد و این کشور را مملو از آدم‌های شیطانی و وحشی می‌داند که باید توسط نیروهای آمریکایی (کریس کایل) که به خدا، کشور و خانواده اهمیت می‌دهند، نابود شوند.

توهین به قرآن کریم

در سکانسی از فیلم و بین دیالوگ‌هایی که میان کریس کایل و یکی از بازرسان ارتش در رابطه با کشتن یکی از عراقی‌ها رد و بدل می‌شود، اسم قرآن کریم آورده می‌شود و با ظرافتی خاص این کتاب آسمانی معادل یک تیربار مرگ‌بار گذاشته می‌شود که علیه نیروهای غربی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

حضور سوریه و ایران در این فیلم

گروه‌های مسلح عراقی مخالف آمریکا، تک‌تیراندازی سوریه‌ای به نام "مصطفی" دارند (نام مردم سوریه نیز هم ردیف تروریست‌‎ها در این فیلم است)‌ که از قهرمانان المپیک در رشته نامعلومی است و رقابت برای شکار کردن یکدیگر میان او و کریس کایل از تعلیق‌های فیلم به شمار می‌آید که در انتها قهرمان افسانه‌ای فیلم یعنی کریس موفق می‌شود او را بکشد.

آدم‌کش حرفه‌ای دیروز، قهرمان افسانه‌ای امروز + فیلم/// در حال ویرایش

حضور تک‌تیراندازی سوری به نام مصطفی، نام مردم سوریه را هم ردیف تروریست‌‎ها در فیلم قرار می‌دهد 

در سکانسی از فیلم قاب عکسی از زمان مدال گرفتن این تک تیرانداز در المپیک را نشان می‌دهد که نفر کناری او یک ورزشکار ایرانی قرار دارد که پرچم ایران را به دوش خود قرار داده است. آمریکایی‌ها همیشه در تلاش هستند که در فیلم‌های خود ایران‌ستیزی را دنبال کنند و رد پایی از ایران در کنار تروریسم در فیلم‌های‌شان مطرح کنند حتی فقط با نشان دادن یک قاب عکس در فیلم. اگر در فیلم به مردم لبنان و حزب الله نیز اشاره‌ای می‌شد، دیگر به راحتی می‌توانستند بصورت یکجا محور مقاومت را به عنوان گروه‌های تروریستی به مخاطب خود معرفی کنند!

آدم‌کش حرفه‌ای دیروز، قهرمان افسانه‌ای امروز + فیلم/// در حال ویرایش

در قاب عکس، ورزشکار ایرانی در کنار تک‌تیرانداز سوریه‌ای (تروریست) نشان از ردپای تروریستی ایران به مخاطب می‌دهد

افزایش خشونت علیه مسلمانان در آمریکا پس از اکران تک‌تیرانداز آمریکایی

در پی اکران فیلم «تک‌تیرانداز آمریکایی» کمیته عربی ـ آمریکایی مقابله با تبعیض (ADC) در نامه‌ای خطاب به کلینت ایستوود، کارگردان و بردلی کوپر، نوشته: « بیشتر تهدیدهای خشونت‌‌آمیزی که در چند روز اخیر دیده‌ایم، نتیجه چهرهای است که از اعراب و مسلمانان در فیلم به تصویر کشیده شده است. صدها پیام تهدیدآمیز با هدف عرب‌ها و مسلمانان آمریکایی از سوی بینندگان فیلم در شبکه‌های اجتماعی از جمله فیسبوک و توییتر دریافت شده است.» این نهاد از ایستوود و کوپر خواسته است که برای "کاهش لحن نفرت‌انگیز" فیلم علیه این پیام‌ها موضع بگیرند.

آدم‌کش حرفه‌ای دیروز، قهرمان افسانه‌ای امروز + فیلم/// در حال ویرایش

به تصویرکشیدن چهره خشن و وحشی از اعراب و مسلمانان در فیلم موجب دریافت صدها پیام تهدیدآمیز از سوی بینندگان فیلم در شبکه‌های اجتماعی شده است

گاردین نیز با درج نامه اعتراض سازمان کمیته ضدتبعیض به بررسی در میان پیام‌های توییتری پرداخته و می‌نویسد این پیام‌ها نشان دهنده خشمی جدی علیه اعراب است که به عینه در آنها نوشته می‌شود از این افراد متنفرند و می‌خواهند آنها را بکشند.

در این پیام‌ها به کرات ذکر شده که تماشای این فیلم آنها را تشویق کرده تا به اعراب شلیک کنند. یک توییت دیگر نوشته است: «این که فیلمی عرب‌ها را واقعا همانی که هستند تصویر کرده خیلی خوب است و ما باید آنها را نابود کنیم.»

سکانس پایانی

فیلم «تک‌تیرانداز آمریکایی» با اینکه بسیار شعاری ساخته شده اما با استقبال گسترده‌ای از مردم آمریکا مواجه شده که نشان می‌دهد تا چه اندازه قهرمان‌پروری و تبیین و معرفی دشمن در مدیریت فرهنگی- فکری مردم توسط سینما حائز اهمیت هست. در انتها و بخصوص در تیتراژ پایانی فیلم که همراه با تصاویر واقعی از کریس کایل و تشییع جنازه او و دیگر همقطارانش تشکیل شده، به زیبایی به جنگ‌های آمریکا بخصوص اشغال عراق مشروعیت می‌دهد و موجب می‌شود مردم آمریکا به آدم‌کش‌های کشورشان به دیده یک قهرمان بنگرند و حتی برای آنها گریه کنند.

آدم‌کش حرفه‌ای دیروز، قهرمان افسانه‌ای امروز + فیلم/// در حال ویرایش

فیلم «تک‌تیرانداز آمریکایی» تلاش زیادی برای مشروع نشان دادن اشغال عراق و کشتن عراقی‌ها توسط ارتش آمریکا انجام داده است

البته این فیلم نیز منتقدانی نیز در غرب دارد؛ ایمی نیکلسون در وبسایت اسلیت روی کتاب زندگینامه کریس کایل تمرکز کرده و یادآوری می‌کند که برخی از ماجراهایی که در کتاب مطرح شده به خصوص در مورد زندگی او خارج از میدان جنگ دروغ و ساختگی است. نیکلسون می‌افزاید :«کلینت ایستوود باید به این موارد اشاره می‌کرد و وقتی که یک فیلم دروغ‌های شخصیت اصلی داستان را پاک می‌کند به این معنا است که خود فیلم هم یک دروغ است. این فیلم شخصیت کریس کایل را به عنوان یک قهرمان کامل به بیننده ارائه می‌دهد، مرد بزرگی که افراد زیادی را می‌کشد بدون آنکه خم به ابرو بیاورد.» بعضی منتقدین دیگر نیز این فیلم را توجیهی غیراخلاقی برای کشتار غیرنظامیان عراق دانسته‌اند. اما این انتقادها در هیاهوی تبلیغاتی برای این فیلم بخصوص زمانی که در 6 رشته جایزه نامزد اسکار شده و فروش بسیار موفقی را پشت سر گذاشته، خیلی کم‌رنگ دیده می‌شود.

آدم‌کش حرفه‌ای دیروز، قهرمان افسانه‌ای امروز + فیلم/// در حال ویرایش

بعضی منتقدین غربی این فیلم را توجیهی غیراخلاقی برای کشتار غیرنظامیان عراق دانسته‌اند

جنگ رسانه‌ای موفق بوده و هنوز هم موفق است. جنگ رسانه‌ای در تصویر کردن مسلمانان به عنوان تروریست‌هایی که دوست دارند مخالفان‌شان را بکشند موفق بوده است؛ جنگ رسانه‌ای در خلق خطری به نام «تروریسم اسلامی» و تبدیل آن به عنوان تنها خطری که امنیت جهان را تهدید می‌کند موفق بوده است؛ جنگ رسانه‌ای در تخریب چهره‌ی صلح‌جوترینِ ادیان یعنی اسلام موفق بوده است. فیلم «تک‌تیرانداز آمریکایی» نیز به عنوان یکی از حمله‌های این جنگ رسانه‌ای در رابطه با اسلام‌ستیزی برای مخاطب مستضعف فکری غربی موفق عمل کرده است.




Viewing all 549 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>